زندگیِ دور و بر ما

کلبه جدید "پاییز و بهار"

خواب بهم ریخته، خر است

یا منور

 

خب... من سه روزه حالم خوبه تقریبا مستمر. 

و خیلی زیاد خداروشکر. چون قبلش مدت طولانی مستمر حالم بد بود

منظورم از مستمر اینه که حال عمومیم چطور بوده. نه اینکه اصلا نارحت یا خوشحال نشده باشم

 

گفته بودم "چشم هایش" رو دارم میخونم بچه ها؟

چشم هایش، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن و ماجرای عجیب سگی در نیمه شب

اولی چاپی ایه ک دستمه

دومی کتاب بلندیه که قرار داشتم روزی 20 صفحه بخونم 

و سومی کتاب الکترونیکیه ک خواستم بخونم همراهشون. از کتابخونه عمومیِ طاقچه

 

اماااا سرعت کتاب خوندنم پایین اومده ها دختر... 

 

کم کم شوقم از اوووون همه شدت زیادش افتاده. هنوز ذوق میکنم با ایده عکس های هر روز. هنوز به اینکه عکس امروز و فردا و.... چطور بگیرم فکر میکنم. اما مثل قبل تا بیدار میشم نمیرم وب بچه ها

 

آنچنان همه درس هامو عقبم که نگو. ینی چند روز فقط باید بست بنشینم جزوه هاشو تکمیل کنم. خوندنش هیچی اصلا

 

سه تا امتحان دادیم این چند روز. خداروشکر محدوده هر سه تا رو رسیده بودم بخونم. 

و این امیدوارم کرد خب.... 

 

دوس داشتم یه کسب و کاری راه بندازم. یادتونه؟ تو برنامه یکی از ماه هام هم قرارش داده بودم.

و آخرم هیچ کار خاصی نکردم بجز همون تایپ ها

و هنوزم هر از گاهی دور همی میشینیم با خواهر ها در مورد کسب و کار اینترنتی و خانگی و... حرف میزنیم و ایده میدیم. آخرم حداقل من هیچ کاری نمیکنم. 

 

اما این عکس های قرنطینگاری رو انقد دوس دارم که یه عالمه شو دلم میخواد بذارم پست های اینستا. که نمیذارم البته. تا الان نذاشتم. شاید بعدا گذاشتمشون

 

اما دوربین همش تازگی دم دسته. تا یه سوژه میبینیم عکس بگیریم. 

 

خوابم آنچنان به هم ریخته که حد نداره. از خودم بعضی وقتا به خاطر تایم زیاد خوابم بدم میاد. باورتون نمیشه :/

من به زود بیدار شدن اون مدتی که زود بیدار شدم افتخار میکردم

خیلی هم دوستش داشتم

اما خب.... 

 

لحظاتتون پر از یاد خدا. علی علی

 

26 فروردین شد

و من هنوز دو تا کتاب خوندم فقط

پاییز. 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پاییز

آیا حواستان به منتظران نتیجه تمارین تان هست؟

یاحمید

 

دوستانِ شرکت کننده تو تمرین قرنطینگاری

آیا میدانستید که یک نفر، اینجا، بی صبرانه منتظره هر روز عکسای شما رو ببینه؟ که دیدن زاویه دید متفاوت تون به سوژه ها و نوع عکاسی ها کلی خوشحالش میکنه؟

لطفا عکس ها رو بذارید همون روزی که روزشه :)

 

 

من فقط اینجوری ام که صبح بیدار شده نشده، وب های چارلی و نورا و فاطمه میم و مهناز و پرنده آزاد و چک میکنم که شاید عکس امروز رو گذاشته باشن و تاریخ انتشار و تغییر نداده باشن ینی؟ چرا این چالش انقدر خوشحالم کرده؟ و امیدوار برای فردا ها؟

مهربان باشید با ما امیدوار شده ها بچه هآ.... مرسی

 

برای ابر که هوا همش گرفته بود این چند روز. اون جور ک میخواستم نبود

و برای چای ایده دارم

ان شاءالله بتونم بگیرمش. چون ایده چای هم ی نور خاص از روز رو میخواد. 

از عکس چراغ های شهر به بعد رو با دوربین گرفتم. 

بعد نگاهشون میکنم کنار هم همه عکسا رو، دلم میخواد زرد و کفش ها رو هم باز با دوربین بگیرم. واقعا عکس گوشی خیلی متفاوته با دوربین. 

 

بچه ها

دعام کردین؟ اگر آره ممنونم. حالم بهتره. و اینکه باز سعی کردم روزی 20 صفحه ها رو شروع کنم. هرچند بعد از رها کردن یه قراری که با خودتون گذاشته بودید، پایبند شدن دوباره به قراره سخت تر میشه. رها کردنش راحت تر.

 

دیروز بود به گمانم که ف. سین یه پستی برام فرستاد. بدون گفتن هیچ چیز. خیلی خوشحال شدم اما :))

بعد نظرمو نوشتم. منم پستی ک دوس داشتم و فور کردم براش. دیگه جواب نداد. 

الف. میخواست بگه حواسم بهت هست خلاصه.... 

ب. میخواست بگه میفهمم حالت بده. بیا یه لبخند بزن 

ج. به هر حال این خوشگله. خوبه که دوتایی ببینیمش

د. اشتباهی برا من ارسال کرده بود. بعدم سین کردمش و نتونست پاکش کنه

 

به دلیل مزخرف بودن احتمال دال و زیادی بدبینانه بودنش، کنار میگذاریمش و همچنان لبخند میزنیم.

 

 

پی نوشت:

دوستانی که تو تمرین قرنطینگاری شرکت کردن بگن ب من هم:) از دیدن عکس هاشون خوشحال میشم

۱۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
پاییز

امروز هم گذشت.

یا من وسعت کل شیء رحمته

 

تمایل شدیدی به هیچ کار نکردن دارم. و به مورد سوال قرار نگرفتن بیشتر از هیچ کار نکردن تمایل دارم.

فلانی کجاست؟ اون یکی چرا تو کلاس ها شرکت نمیکنه؟ فردا برای خونه فلانی چی بخریم؟ بریم خونه یک نفر که دعوتمون کرده؟ یک عکس از فلان چیز بفرست؟ گاز رو پاک کردی؟ درس ها رو رسیدی؟ کسی و میشناسی تعبیر خواب بدونه؟

 

دلم میخواد آفلاین شم و جواب هیچ کس رو ندم. خویشاوندان نسبی و خویشاوندان سببی

زنگ هم جواب ندم.

اصلا یه چند روزی بزنم تنهاااایی به دشت و چمن و ....

البته اگر ف.سین باهام باشه مشکلی ندارم. اما بقیه نباشن لطفا. مرسی

 

اون 20 صفحه ها رو، 5 روزه که نمیخونم.

برنامه نوشتن سه تا چیز که تو روز خوشحالم کرد رو هم بی خیال شدم و دیگه نمینویسم.

چشم هایش رو هم دیگه ادامه ندادم.

تمرین عکاسی رو هنوز انجام میدم. هنوز ذوق دارم براش. اما احتمال داره اون رو هم تموم نشده، بیخیال شم....

 

امروز با استاد کاف حرف زدیم. لذت بخش بود....

 

دوست دارم ساعت بگیرم، ببینم در هر روز چقدر معمولیه حالم چقدر خوشحالم و چقدر ناراحت. اما خب. فایده ای نداره.

آخرش که چی؟ متوجه شم بیشتر ناراحتم، فایده ای داره برام؟

 

دلم میخواد برم درس بخونم. امروز هم تقریبا خوب درس خوندم. خیلی جا داره هنوز. اما خوب بود.

 

میخوام برنامه خوابم رو تنظیم کنم. تنظیم کردنم نمیاد....

 

شب بخیر.

پاییز.ن

19فروردین

 

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱
پاییز

رمز همان همیشگی است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
پاییز

تجربه های گذشتنی | یک تجربه دو روزه

یا من لا یدوم الا ملکه

ای آنکه جز پادشاهی ات هیچ حکومتی پایدار نیست

 

 

+اسم خدا ابتدای این پست رو میشه اینجور ترجمه کرد که " ای آنکه جز پادشاهی ات هیچ چیز پایدار نیست"؟

اگر بشه بسیار مرتبط میشه با مطلبی که میخوام بذارم

 

 

میخوام یه موضوع جدید توی وبلاگم درست کنم. تجربه های خوش یا غمگینی که دارم. و مدتی که طول کشیده تا بگذره. 

 

توضیح تجربه:

امروز میخوام از تجربه گرفتگی عضله پشت کمر صحبت کنم

فکر کنین کمر رو چهار قسمت کنیم. قسمت بالا سمت چپ من به یک باره گرفت. آنچنان ک تکون نمیتونستم بخورم. 

نفس عمیق میکشیدم به زور باید جلوی جیغم رو میگرفتم. نفس عمیق حتی دردناک بود. بلند شدن و نشستن رو که اصلا نگم. مخصوصا اگر دراز کشیده بودم. خیلی مشکل بود بلند شدن. چون تو حالت درازکش بخوایم بلند شیم انرژی از کمر هم میگیره. 

 

کارهایی که کردم:

ماساژ با روغن زیتون، دوش آب گرم، بادکش همون ناحیه. با وسیله بادکش که ما داشتیم

 

مدت زمانی که طول کشید:

تقریبا دو روز

روز اول حتی شب درست نتونستم بخوابم. دررررد میکردا. بعد نمیتونستم به یک طرف بخوابم فقط. چون گردنمم خشک میشد این وسط :)) 

جابه جا شدن خیلی سخت بود. فرداش همچنان درد میکرد. شبش به زحمت کمتر از شب اول خوابیدم

و فرداش دیگه تقریبا حالم خوب بود

الان چند روز گذشته و کاملا میتونم جا به جا بشم. اما هنوز حساسه

 

همین :) 

 

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پاییز

آخر داستان سدریک تغییر میکرد کاش

یا من لا یخاف الا عدله

 

دیشب اولین شبی بود که از وقتی قرار 20 صفحه کتاب رو گذاشتم، 20 صفحه مو نخوندم. 

چشم هایش رو هم شروع نکردم. 

جنایت و مکافات رو هم میخواستم بخرم از فیدیبو. نمیدونم چه مشکلی داره. همش ارور میده میگه مبلغ درست وارد نشده. اصا مبلغ خودکار وارد میشه توسط سایتش. جایی ک ما تایید کنیم مبلغ رو هم نداره حتی.

ب پشتیبانی گفتم. گفت پاک کن نرم افزارو دوباره نصب کن. پاک کردم و باز نصب کردم و فایده ای هم نداشت.

 

نرم افزار دهکده زبان رو نصب کردم که یکم زبان کار کنم باهاش. جالبه. یه سری کتاب گذاشته تو سطوح مختلف. مثلا من الان چند تا کتاب سطح ساده شو گرفتم. 

صوت هم داره. گوش میدی. متن انگلیسی و میخونی. اگر کلمه ای رو بلد نباشی علامت میزنی بره تو جعبه لایتنر ات

اما خب خیلی وقت گذاشتن میخواد

من اونقد وقت نذاشتم براش. 

 

امروز کلاس های مجازی مون شروع شد. از 10 تا 1 نشستم پای پیاده کردن صوت های اصول. چقدر وقت میگیره دختر. هی استپ بزن. دوباره پلی. برگرد عقب. جزوه خود استاد و ببین. کتابو نگاه کن 

 

فردا فلسفه 😭

خدای خوبم... اینکه فلسفه هامون تشکیل نمیشه به صورت حضوری رو هم کفاره گناهانمون میشه قرار بدی؟

 

دیشب پرتو داشت هری پاتر و جام آتش میدید. 

هردفعه آخرش نارحت میشم از مردن سدریک. هری بهش گفته بود بدو سمت جام. وایساده میگه خب چرااااا

آه... آخرشم آوداکداورا و اینهمه تلاش و زندگیش بیخود تموم شد

[ وی در مورد اینکه چطور سر انجام افراد تو داستان ها رو تغییر بده فکر میکرد. ]

 

 

میخوام فیلم ببینم. اشتراک فیلیمو هم داره تموم میشه. اما وقت و حوصله ندارم 

 

 

علی علی

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پاییز

ب یک باره نصفه شبی وی درباره دندونش نوشت

یا ستار العیوب

 

یه دندونم درد میکنه.قبلا درستش کردم. اما دوباره خراب شده به گمانم این قبلا که میگم منظورم 8 سال پیشه. 

تو این کرونایی دندون درد چی میگه😭

خدایا....

 

 

پی نوشت

امون از خواب های پریشون دختر...

یک خواب هایی میبینم این مدت که قشنگ کابوس... 

خواب ها هم کفاره گناها میشه حساب بشن خدای خوبم؟

 

پی نوشت 2

در مورد ماهیت درد فکر میکنم... 

درد چیزیه که روح حسش میکنه. نه جسم... حتی درد جسمانی. 

به خاطر همین بدنی که روح ارتباطش باهاش قطع شده (بدن فرد مرده) دیگه درد و احساس نمیکنه.

یا للعجب.... 

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پاییز

رعد و برق نیمه شب

یا نور

 

بچه ها عجب رعد و برقی بود حوالی ساعت 4 و نیم اینجا

به به

 

[ یک عدد ذوق کننده از باد، باران، رعد و برق... و البته چیزهای دیگر]

 

پ. ن

عمری فک میکردم پاییز رو از همه فصل ها بیشتر دوست دارم. 

حالا فهمیدم که بهار رو عاشقم

 

پ. ن2:

40 نامه کوتاه به همسرم و کتاب "مثبت" هر دو امشب تموم شدن.

 

۸ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
پاییز

40 نامه داره تموم میشه

یا عزیز

 

به آخر کتابایی که در حال خوندنشم نزدیک که میشم، میرم اون لیست کتابایی که تصمیم داشتم بخونم و نگاه میکنم. بعد مشتاق تر میشم کتاب های الان رو تموم کنم برم سراغ بعدیا. 

اما فروردین 98 من خیییلی کتاب خوندم. رکورددار بود تو کل ماه های 98. آخه اون موقع هری داشتم میخوندم. تا تموم میشد میرفتم جلد بعد. ینی خواب و خوراک نداشتم. اما این فروردین الان وارد 13 شدیم و هنوز یک کتاب هم تموم نکردم!

از اونجا که کامپیوتر هنوز خرابه و به خاطر قرنطینه نمیتونیم خیلی بریم دنبال درست شدنش و دیگه روشن هم نمیشه، تاریخ دقیق شروع و پایان کتابای 98 و ندارم. وگرنه میدیدم تا 13 ام چند تا کتاب خونده بودم. 5،6 تا که دیگه رو شاخشه. چون یادمه هنوز تو تعطیلات بود و شمال بودیم که هری ها رو تموم کردم و یه کتاب با موضوع دیگه هم شروع کرده بودم. (الان شمردم، حدودا 10 تا کتاب خونده بودم تا اینجای فروردین 😶)

 

 

امروز بعد از ظهر گفتم یکم از کتاب مثبت رو بخونم. شروع کردم حدودا 13 یا 18 درصدش رو خونده بودم قبلا. بعد که دیگه خودمو از کتابه جدا کردم 63 درصد شده بود 😁 وقتی تموم شه ان شاء الله پست برا معرفیش میذارم. فعلا بگم که از کتاب های مورد علاقم هستش. و به به....

 

40 نامه، فک کنم نامه 35 ام هستم. دلمم نمیاد تند تند بخونم تموم شه. دیگه کی کتاب از نادر شروع کنم اخه 😢

 

چقد کار بدی کردن که آتش بدون دود رو دیگه جلد هاش و جدا جدا نمیفروشن. همش و باهم میفروشن قیمتش خیلی میره بالا. من تصمیم داشتم مثلا هر سال نمایشگاه دو سه جلدش رو بخرم. در طول سال همونو بخونم سال بعد جلد های بعدی. اینجوری که همشو یه جا میفروشن فقط خیلی بده.

 

نمایشگاهم که امسال تعطیله به احتمال زیاد. :(

آقا من دیگه رد دادم... 

 

تصمیم گرفتم تا اذان درس بخونم. بعدم نماز و خواب. الان خوابم گرفته. 

به خودم میگم نخااااب لعنتی. هنوز فقط فلسفه رو خوندی. اصول و نحو مونده. 

 

بعد از چهل نامه، فک کنم چشم هایش رو شروع کنم خوب باشه. 

و فک کنم بعد مثبت، اون تایمی که به خوندن مثبت اختصاص میدادم رو هم بذارم رو چشم هایش😁 چون قبلا یه بار شروعش کردم و ادامه ندادم. ایندفعه یه انرژی مضاعفی بذارم بلکه بخونم و تمومش کنم. 

طرح کلی فووووق العاده است. انگیزه تمام روز:) فکرشم نمیکردم همچین حسی به خوندنش داشته باشم.

همون کتاب بلندیه ک برنامه ریزی کردم برا روزی 20 صفحه

حالا برای اون ساعتی که برا 20 صفحه اش میذارم تو طول روز هم منتظرم. حتی دلم تنگ میشه براش. 

ان شاء الله تا آخرش همین حس و داشته باشم. بعدش ان شاء الله "توحید" رو میذارم تو این طرح روزی 20 صفحه ام.

طبق ایده ای که لبخند داد یه بوکمارک کشیدم. هر 20 صفحه که میخونم یه قسمتشو رنگ میکنم.

 

لحظاتتون پر از یادخدا. علی علی

(13 فروردین شد. کی باورش میشه؟؟)

 

پی نوشت:

روزها بی حوصله و غمگینم و شبها پر انرژی و خوشحال. افراد کاری بهم ندارند.حرف قرار نیست بزنم. آرومه همه چی. کتاب میخونم. درس میخونم.... 

 

پی نوشت 2

اون ایده ک آخر پست ها مینوشتم چی دلم میخواد و دیگه اجرا نکردم.... 

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پاییز

خیره به یک گوشه.....

یا من لا یرجی الا فضله

ای آنکه بجز فضلت امیدی نیست

 

 

سلام :)

 

 

میدونین؟ دارم فکر میکنم که یا در آستانه افسردگی ام یا افسردگی خفیف دارم.

تقریبا یا هر روز یه ساعتایی رو با قلب فشرده میشینم یه گوشه به در و دیوار نگاه میکنم

یا کل روز یه حالت غم درونی دارم و حوصله ندارم افراد باهام حرف بزنن یا کارهای خوشحال کننده بکنم.

میدونین؟ یه حالت درونیه. با نمود بیرونی نمیتونم تعریفش کنم.

در مورد علت هاش فکر کردم. یه سری چیزها میاد به ذهنم. اما نمیدونم اینا که میاد به ذهنم به خاطر همون حالت ناراحتی درونیمه که همه چی و ناراحت کننده میبینم یا واقعا علتشه.

 

اول: دوری اون دوستم که تو پست قبل گفتم.

خب این مستقیم تو نارحتی من تاثیر داره. چون خیلی دوستش دارم و یهویی رفتنش وقتی قبلش یک ساعت هم ازش بی خبر نبودم، بسیار آزاردهنده است.

وقتایی هم که هست متوجه میشم چقدر حال روانی و احساسیم بهتره. چقدر خوشحال ترم.

 

دوم: مشکلات ناگفتنی تغییرات الان زندگیم.

 

 

سوم: بحث هایی که پیش میاد با مامان به خاطر همون مشکلات نگفتنی :/

 

 

 

 

 

 

 

همین

12فروردین99

 

۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پاییز