زندگیِ دور و بر ما

کلبه جدید "پاییز و بهار"

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۳ ثبت شده است

آن نوشت

یا محبوب

 

 

پتوی ژله ای صورتی را ، روی او می اندازم. فندق هم کنارش خوابیده.پتوی صورتی کوچک را هم روی فندق می اندازم. بعد از ظهر ها وقت فراغت من از کارهای متعدد است. آن دو میخوابند و من خوابم نمیبرد. میروم سراغ کارهایی که وقتی فندق بیدار باشد نمیگذارد انجامشان دهم.

آمده ام توی اتاق. مینشینم پشت لب تاب. پوشه مدارکم را کامل میکنم تا مرخصب این ترمم را درست کنم. کارهای اداری ش مانده. بعدش باید بروم سراغ تمارین کلاس نویسندگی. 

لب تاب هنگ میکند و نشانگر موس دیگر تکان نمیخورد. موس جدید وصل میکنم. بی فایده است. دکمه ها را با حرص فشار میدهم و باز هم هیچ تغییری نمیکند. دکمه خاموش را میزنم. به روی خودش نمی آورد. همینجوری قفل کرده روی یک حالت و انگار خوابش برده.

رهاش میکنم و به ایتا سر میزنم. گروهی که داشتیم خیلی وقت است جایش را از دلم جمع کرده و دیگر دوستش ندارم. یک گروه با چند تا مامان که بچه هامان توی یک حوالی سنی هستند. فکر هامان شبیه هم نیست. توی یک سری بحث ها هم دل همدیگر را شکسته ایم. 

روی جالباسی فلزی، دستمال های آشپزخانه پهن است. دیروز همه شان را شستم. با دمای بالا و پودر و مایع لباس شویی همزمان. حس میکنم حالا تمیز و ضد عفونی شده اند و از دیدنشان کیف میکنم. حالا خشک شده اند و باید تا کنمشان. 

خانه را با اینکه تلاش کردم کمی جمع کنم همچنان آشفته است. دلم یک چیز خوشمزه میخواهد و نمیدانم چه چیزی!

.

.

.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پاییز

از کیک با رسپی جدید تا نمایشگاه :))

یا مونس

 

 

باورم نمیشه که چند روز دیگه اردیبهشت تموم میشه. واقعا دلم میگیره بهش فکر میکنم. حس میکنم بهار ، یعنی اردیبهشت. خلاصه لطافتش، بوی خوشش، میوه هاش و باروناش و همه چیزای خوبش تو اردیبهشت به شکل اعلا هست.

 

دیشب کیک هویج گردو کافی شاپی پختم با یه رسپی جدید. حسابی پفت کرد. در حدی که میتونستم حتی 4 تا برش بدم موقع خامه کشی . ولی دو تا دادم:))) چون خیلی کلفت شده بود یکیشو نازک کردم برداشتم برا خودم:)) بقیشو امروز خامه کشی کردم و تزئین کردم. میخوایم بریم خونه خاله همسر. ببرم اونجا.

ازین ظرفای حمل کیک هم خریدم. خیلی بامزه شد. 

خامشم خامه پنیریه. ترکیب مینارین قنادی گلرود و پنیر ماسکارپونه. یه کوچولو لطیف تر و کم شیرین تر از خامه عادیه. رنگشم یه کوچولو کرم طوره. دیگه اونقدر سفید نیست.

 

 

نمایشگاه کتاب رفتم پریروز. وای که چقدر دلم تنگ بود براش. 4 تا کتاب کلا خریدم برا خودم. بقیش همه برا فندق کوچولو.... کتاباش بالای 600 تومن شد فکر میکنم. سیر نشدم از کتاب خریدن ولی. کیف داد. 

 

امروز باید تکلیفم رو برای کلاس نویسندگی میفرستادم و هنوز ننوشتم و حتی هیچ ایده ای ندارم براش!

ازون روزاست که باید لب تاب و روشن کنم همینجوری الکی شرو کنم ب نوشتن تا موتورم روشن شه!

 

 

این رسپی جدیده برا کیک هویج گردو، واقعا سنگین بود و خیلی چرب. آدم یه کوچولوشو میخوره اشباع میشه. رسپی قبلی خودمو بیشتر دوس داشتم. که خب گمش کردم :/ به همین خاطر تو گوگل این جدیده رو پیدا کردم پختم با همین.

 

دارم تلاش میکنم یکم بیشتر فیلم ببینم این روزای آخر اردیبهشت وقتی میخوام براتون گزارش کلی این ماه و بنویسم قسمت فیلم و سریالم اونقد خالی نباشه:)))))

 

 

 

لحظاتتون پر از یاد خدا

علی علی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
پاییز

اردی بهشت

هوا بوی گل میده.

لطیفه

یهو بارون میزنه.

 

کاش میشد توی اردیبهشت، سه ماه موند:')

 

 

روزهای سختی رو دارم میگذرونم ولی :') دعا کنید برامون

۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
پاییز