زندگیِ دور و بر ما

کلبه جدید "پاییز و بهار"

۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۹ ثبت شده است

پاییز به چند سوال پاسخ میدهد ^_^

یا کفیل

 

به دعوت مهناز عزیزم :) 

1. راست دست هستین یا چپ دست؟

راست دست. 

2. نقاشیتون در چه حده؟

خوبه. فانتزی کشیدن و بیشتر دوست دارم. هرچند شاید ماندالا هام بهتر باشن. 

3. اسمتونو دوست دارین؟

بسیار.اینجور بگم که اگر اسم خودم نبود، اگر بعدها خدا بهم دختری میداد دوست داشتم همین اسمو روش بذارم. اسم واقعیم هم که میدونید پاییز نیست دیگه؟ 🤔

4. شیرینی یا فست فود؟

چرا منو تو این دو راهی دردناک قرار میدید؟ الان دلم باقلوا میخواد. شیرکاکائو هم، و همزمان پیتزا! 

5. دوست دارین قد همسر آیندتون چند سانت باشه؟ (سانت بگینااا)

آینده نیست دیگه. همسرم قدشون 15 سانت از من بلند تره. 

6. عمو یا دایی؟

دایی ^_^

7. خاله یا عمه؟

خاله ندارم مع الاسف. اما عمه هام انقد خوبن جا داشت خاله باشن :)) 

8. عدد مورد علاقتون؟

6،12.18 و 22

9. اولین وبی که زدین رو حذف کردین؟

اره فکر کنم. حتی آدرسش و یادم نیست. یه وب بود توش عکسای کارتونی میذاشتم :)) 

10. تو بیان با کی بیشتر از همه صمیمی هستین؟

خب من خواهرم تو بیانه :)) معلومه دیگه :)) 

اما اگر صمیمیت مجازی منظوره، مهناز و صالحه و پسته. که پسته وبش رو بسته فعلا :( آه و فغان... #پسته_برگرد :) 

11. بابا و مامانتون تو بیان کیه؟

وات؟ :O

قبلا تو تالار گفتمان ها هم دیده بودم یکی مامان بود و یکی بابا و فلان. اونجا هم مامان و بابای مجازی نداشتم:)) 

12. رو جنس مخالف کراشی؟

میشه کراش رو روی همسرم داشته باشم؟ :)) فقط نیازمند اینه که مفهوم کراش عوض شه یکم :)) 

13. مترو یا قطار؟

قطار :) عزیز مهربون. 

14. به نظرت شادی یعنی چی؟

حس نزدیکی خدا. هرچقدر این حس و عمیق تر یادمون باشه خوشحال تریم. راضی تر هم... 

15. سه تا از صفاتت؟

مهربونم. زیاد حرف میزنم با افرادی که صمیمی هستم( برعکس کسایی که باهاشون راحت نیستم که کلا سایلنتم) گاهی از دست افرادی که خیلی دوستشون دارم زود نارحت میشم. (خیلی خب :)) بیشتر از گاهی... خیلی وقتا :))  ) 

16. اگه می تونستی هویتت رو عوض کنی دوست داشتی جای کی باشی؟

یه آدم پر تلاش تر و امیدوار که کارهای بزرگی برای انقلاب و مردم میکنه :) 

17. الان از چی ناراحتی یا چی اذیتت می کنه؟

الان راضی و خوشحال تو یه اتاق نور گیر نشستم اینا رو مینویسم. پس در حال حاضر هیچی (نکته مهم اینه که اتاق نور مستقیم خورشید و داره. اینجوری معلومه خوشحال ترم:) ) 

18. به چی اعتیاد داری؟

گوشیم... مع الاسف

19. اگه می تونستی یه جمله بگی که کل دنیا بشنوه چی می گفتی؟

عقاید اسلامی رو بیان میکردم

20. پنج تا چیز که خوشحالت می کنه؟

سفر های زیارتی (و مخصوصا اربعین کربلا. آخ. قلب ها) 

کتابای سوفی کینزلا

دوچرخه سواری تو شیب جنگلی تو شهرستانمون

دو سه تا قاچ اول پیتزا وقتی بسیار گرسنه باشم. 

حس اینکه از لباسایی که پوشیدم راضی ام و بهم میاد :)) 

گرفتن عکس های خفنی که میدونم سالها بعد هم نگاهشون کنم لذت خواهم برد. و البته تشویق و نظرات خوشحال کننده دیگران رو در موردش شنیدن

مسائل فلسفی و ریاضی رو فهمیدن و برای بقیه توضیح دادن

(بیشتر از 5 تا شد. اما چون از خوندن این قسمت از نوشته های بقیه بسیار لذت بردم چندتا بیشتر نوشتم... اصلا این باید یه چالش جداگانه باشه. 30 تا چیز ساده ای که خوشحالت میکنه :)) مسئولین و وبلاگ های پرجمعیت رسیدگی کنید لطفا :)) ) 

21. اگه می تونستی به عقب برگردی چه نصیحتی به خودت می کردی؟

نمیدونم. سه تا چیز تو ذهنم هست. اما پاییزِ چند سال پیش اونها رو قبول نمیکرد... تجربه های الانم برای رسیدن بهش لازم بود. 

22. چه عادتها و رفتارهایی دارین که باعث آزار بقیه است؟

وقتی ناراحت یا عصبانی میشم بسیار بر مغز دیگران راه پیدا میکنم:)) 

تازگی حس پیامرسان هامو ندارم و خیلی دیر پیام ها رو سین میکنم و جواب میدم. (خیلی خب. تازگی نیست... خیلی وقته:)) ) 

23. صبح ها اگه مامان بابات بیدارت می کنن، چه جوری این کار رو انجام میدن؟

یکی باید منو بیدار کنه به هرحال. با خوندن نوشته های بچه ها احساس شرمساری کردم که اکثرا خودشون بیدار میشن :)) نمیدونم خییییلی چیزا باید بگن تا بالاخره بیدار شم... شاید کتک راهکار سریع تری باشه :)) 

24. کراشاتون تو مدرسه؟

میشه الانو بگم؟؟ استاد کاف کاریزماتیکم. 

مدرسه سر چیزای مسخره ای کراش داشتیم. خوشم نمیاد اصا :)) 

25. تا حالا شده به یکی اشتباهی پیام بدین و دردسر بشه؟

اشتباهی پیام دادم. اما دردسر نشد خداروشکر :)) 

26. یه جمله تاثیرگذار برای مخ زنی؟

تاحالا مخ هیچ کس و نزدم:)) اما به نظرم همین که طرف اونوقت که باید، حواسش باشه، توجه کنه و علایق مشترک بینشون وجود داشته باشه مخ ها زده بشه کم کم :)) علایق واقعا مشترک باشه ها. ادا نیاد طرف. 

27. چه فرقی بین شما تو فضای مجازی با اونی که تو واقعیت هستین، وجود داره؟

فضای مجازی عامه خیلی. اینستاگرام؟ کانالم؟وبلاگم؟ تو هرکدوم یه بُعد از خودمه... چیزی جدای از خودم نشون نمیدم. از این دید نگاه کنیم فرقی نیست :)) فقط ممکنه یه بُعد و اینجا داشته باشیم که توی واقعیت بعضی افراد کشفش نکردن توی من:)) چون اینجا خودمون از خودمون حرف میزنیم در واقعیت با حرف های پراکنده ای که میزنیم یه تصور از ما تو ذهن طرف مقابل ایجاد میشه. 

28. یه دروغی که اینجا به ما گفتین؟

نگفتم... اما اگر کسی دروغی گفته باشه میاد میگه اوه لعنتی ازم دروغمو پرسیدن... و دروغشو تو این سوال دیگه  افشا میکنه؟ :))

29. تو بیان چند تا اکانت دارین؟

همین یکی 

30. اولین دوستتون تو بیان؟

با مهناز و صالحه قبل اینکه توی بیان وبلاگ بزنن دوست بودم

31. چند بار تو وبتون چس‌تاله گذاشتین؟

نشمردم D:

 

دعوت میکنم از چارلی، پرتو، زلال

^_^

۱۰ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰
پاییز

ما را همه شب دیر میبرد خواب

یا سمیع 

 

آقا ساعت 3:13شده و من تازه دارم تلاش میکنم بخوابم.

و فردا ساعت 7 صبح کلاس دارم :/

 

به خاطر یه سری کارها امروز کارهای خونه ام خیلی بیشتر شده بود. ظرف ها که رسما یه کپه بزرگ بود :))

بعد تموم شدن ظرفا رفتم دم گاز روغنی شده ام وایسادم به گازم میگم :" دیدی امروز ظرفا چقد زیاد بود دیگه. تو خودت تمیز شو لااقل قوت قلبی بشه برام"

اما نشد متاسفانه :))

 

 

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
پاییز

معرفی نفرت انگیز+ padman+ dangal

یا حبیب

 

 

خب!

من اومدم با معرفی فیلم و کارتونی که این مدت دیدم.

 

1: نفرت انگیز

 

فیلمنامه مهربونی داشت.

ازین ها بود که ما بچه ایم اما همه کار میتونیم بکنیم :))

اما اگر از دیدن جاذبه های طبیعی لذت میبرید این کارتونو ببینید. خیلی طبیعتش خوب بود. لذت بردم.

 

 

2: padman

 

بسیار جذاب بود.

داستان این آقای لاکشمی که تو تصویر میبینید :))

این آقا میبینه توی زمان عادت ماهیانه خانم ها دور از جمع خارج از خونه باید بمونن و بهداشت رو هم رعایت نمیکنند. چون پد بهداشتی خیلی گرونه از پارچه استفاده میکنن.

از اونجایی که آدم بسیار باهوشی هم هست، میره دنبال ساختنش تا کار رو برای خانم ها راحت تر کنه.

این داستان واقعیه.

و از تلاش های لاکشمی برای رسیدن به هدفش، لذت خواهید برد.

 

3: dangal

 

 

این داستان هم اقتباسی از واقعیته :)

ماهاویر سینگ که آرزو داشته مدال طلا توی ورزش کُشتی برای هند کسب کنه و موفق نشده حالا دختر هاش رو برای این آرزوی خودش پرورش میده.

دخترهاش اول اذیت میشن و دوست ندارن و غصه میخورن.

اما بعدش خودشون هم به این آرزو علاقه مند میشن و خب توش هم واقعا استعداد دارن به نظرم :)

کلا دیدن تلاش های افراد برای رسیدن به هدف برای من لذت بخشه.

این فیلم هم برام لذت بخش بود بسی.

مخصوصا این که واقعیته و گیتا ای در واقعیت مدال طلای کشتی جهانی رو برای هند کسب کرده.

 

 

و اینکه من این دو فیلم هندی رو با معرفی مهناز عزیزم دیدم .

و اینکه طبق گفته وی، سینمای هند رو جدی گرفتم :)))

نوشته ها و معرفی ها رو توی وب خود مهناز هم بخونین حتما . کامل تره.

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
پاییز

فرجه بین دو ترم

یا من الیه یلجأ المتحیرون

ای که سرگردانان به درگاهش پناهنده اند

 

سلاااااام

وای انگار خیلی وقته که نیستم. چقدر دلم برای پست نوشتن تنگ شده. خب! این پست شامل چند بخشه. اگر حوصله خوندن همشو ندارید برید قسمتی که دوست دارید رو بخونین فقط.

اول: حال و احوال این مدت من

دوم: معرفی کتاب لبنان زدگی

سوم: نظر برای سینمایی روح (sousl )

چهارم: معرفی و نظر برای سریال کره ای « سقوط بر روی عشق»

 

 

اول:

آقا امتحانات این ترم ما، اول بهمن تموم شد. روز قبل تموم شدن امتحانا من نشستم یه لیست از کارایی که تصمیم داشتم تو فرجه بین دو ترم انجام بدم تهیه کردم. یه هفته فرجه داشتیم.

تو همین یه هفته روح رو دیدم. سقوط بر روی عشق رو تموم کردم. چند تا کار دیگه لیستم و انجام دادم. بعد واسه مقاله پایانی و مکافات هایی که سرش کشیدم و یه سری شو اینجا براتون گفتم، مجبور شدم چندین بار با واحد آموزش مون تماس بگیرم. بعد با پژوهش. آخرم حضوری رفتم که چشم تو چشم شم باهاشون و بگم :« واقعا؟! شوخی نمیکنین؟ انقد مسخره اید که حذف منو تایید نمیکنین و میخواید برام صفر بذارید؟!»

که خب حضوری خوب برخورد کردن حدودا :)) کار به اینجاها نکشید و مقاله رو برام حذف کردن.

و اونوقت چی؟!

ترم بعد نمیتونم مقاله دومم رو بدم. چون مقاله 1 پیش نیازه. و قشنگ حداقل اقلش یک ترم عقب افتادم!! شت هایتان را روانه کنید :/

اما خب خداروشکر حذفش درست شد و واسم صفر رد نکردن. و معدلم بالای 19 شد.

و بعد از این قضایا، در حالی که باید یک روز مونده میبود تا پایان فرجه رفتم دوباره برنامه تاریخی ترم جدید رو دانلود کردم. ببینم ترم کی شروع میشه و اینا.

و متوجه شدم که یا من اشتباه دیده بودم یا برنامه رو ویرایش کردن. و حدود یک هفته دیگه وقت دارم :)) دیگه خوشحالیم و نگم براتون :))

حالا اون برنامه ریزی ام که تقریبا تموم شده. میتونم واسه این یه هفته یه برنامه ریزی جدید بکنم!

 

 

دوم:

این کتاب خیلی کوتاهه. خاطرات سید حسین مرکبی از سفرش به لبنان

دید خوبی میداد به لبنان و با اینکه خیلی لبنان رو دوست داشتم اما انقدر درموردش اطلاعات نداشتم. حالا نمیدونم برای کسی که یه سری اطلاعات از قبل داره، کتاب چطور خواهد بود. برای من مفید بود .

اما یه جاهاییش به شدت حس شعاری بودن داشتم. مثلا میخواست بره مزار شهدا، تااا یادواره رو میدید میییزد زیر گریه خفن ناک و به حد بی حال شدن. در حالی که قبلش برای مخاطب کتاب هیچ آمادگی ذهنی ای ایجاد نکرده بود که قلبش آماده باشه و با نویسنده حس همذات پنداری کنه. حس میکردم دارم گریه هایی صرفا احساسی رو میخونم. درحالی که میتونست کمی پشتوانه فکری این تأثر عمیقش رو برامون بگه تا باهاش همراه شیم.

و اینکه من عاشق خانواده امام موسی صدرم :) مهربان دوست داشتنی:) توجه گر های حامی...آخ...

و سید حسن نصرالله عزیزِ عزیزم...

نویسنده دید بسیااار انتقادی به ایران داره. که خب منم انتقاداتشو یه جاهایی قبول داشتم. اما گاهی انقدر لحنش تند میشد آدم ناخواسته دلش میخواست مقابلش موضع بگیره.

یه حالت دانای کل و اوف من چقد اطلاعاتم بالاست داشت. خصوصا اوایل کتاب. خوشم نمیومد. اما هرچی بیشتر به وسط کتاب نزدیک میشدیم اطلاعات مفیدی که درباره لبنان پیدا میکنیم بیشتر میشه و خب یه لذتی داره که از انتقاد هاش میشه چشم پوشید.

در کل 98 صفحه است و خوندنش احتمالا خیلی وقت زیادی نگیره ازتون. من از طاقچه خریدم کتاب رو .

 

 

سوم:

به حدی که بقیه میگفتن شگفت انگیزه، برای من نبود. هرچند جذاب بود. اما خب اونجور که از اینساید اوت لذت بردم از روح نبردم.

اون حسی که وقتی به چیزی که همیشه آرزومونه میرسیم میبینیم اونجور که فکر میکنیم هم خاص نیست،  خیلی برام ملموس بود :)

 

 

چهارم:

 

https://static.cdn.asset.filimo.com/flmt/mov_srl_31066_925-b.jpg

با بازی هیون بین و سون یه جین.

هردو بازیگر های خوبی بودن و نقششون رو خوب بازی کردن و حق مطلب رو رعایت کردن.

فیلم لذت بخشی بود. و بذارید بگم که پایانش خوبه.

چون یکی از معیار های من برای دیدن سریال ها این که پایانشون خوب باشه :))

چجور بگم که اسپویل نشه؟

اولا: بازی ری جونگ هیوک ( هیون بین) یه حالت ساده ، صادق، صمیمی و مصممی بود. دوست داشتمش. ازش یه « باغ مخفی» هم دیده بودم.

دوما: بازی یون سه ری ( سون یه جین) مهربون احساساتی و قشنگ بود. چقدرم باور پذیر. احساساتی که نشون میداد قشنگ احساسات من بود تو اون لحظه. ازش « ذائقه شخصی » رو هم دیدم. که اونم فیلم بسیار مشهوری شد و خیلی هم دوستش داشتم. خیلی باهاش همذات پنداری میکردم.

و به نظرم شاید کلا فردیه که خیلی صادقانه بازی میکنه. جوری که آدم باهاش حس صمیمیت میکنه. انگار خودمونیم! با همه لایه های پنهانی یا خصوصی زندگیمون.

خلاصه که این فیلم خیلی هم توصیه میشه. ترجمه عنوان فیلم میشه سقوط بر روی تو. اما بعضی جاها نوشته سقوط بر روی عشق. دیگه من دومی رو انتخاب کردم :)

 

 

این فیلم موجب شد نسبت به زندگی در کره شمالی کنجکاو بشم

قبلا یه لیست از کتابایی که درمورد کره شمالیه داشتم. امروز « آکواریوم های پیونگ یانگ » رو شروع کردم. در مورد شخصیه که از اردوگاه های کار اجباری کره شمالی فرار میکنه به جنوب پناهنده میشه.

خاطراتش رو نوشته.

تا اینجاش که به نظرم جبهه گیری توش وجود داره. مخصوصا تو دیدگاه نویسنده کتاب که با این آقا مصاحبه کرده. تو مقدمه کتاب بسیار با جبهه گیری مخالف در مورد کره شمالی نوشته و جوری نشون داده که انگار هییییچ نکته مثبتی وجود نداره. از اونجایی که همه جا خوب و بد وجود داره، وقتی تو کتابی فقط بدی یه فرد و اندیشه رو میگن یکم مشکوک میشم.

اما خب خود فرد مصاحبه شونده اینجور نیست و خوبی و بدی رو در کنار هم داره میگه تا اینجاش.

 

لحظاتتون پرازیاد خدا. علی علی

 

پی نوشت:

دقت کردم فیلم هایی که میبینم روی علاقه ای که به خوندن کتاب در اون زمینه بعدش دارم تاثیر داره. خانه امن که میدیدم دختره که پاشو از دست داد شروع کردم به خوندن « روی پاهای خودم.»

که خورد به امتحانا و تمومش نکردم.

حالام که کره شمالی :))

این دفعه تصمیم گرفتم تا تمومش نکردم سریال جدید شروع نکنم.

انگیزه ای بشه تا تند تند بخونمش. فک کنم حدود 300 و خورده ای صفحه است. که دارم تو طاقچه بی نهایت میخونم.

 

 

پی نوشت 2:

مدت ها بود سریال ندیده بودم. و شاید باورتون نشه اما کل دی، یکدونه کتاب هم نرسیدم تموم کنم.از برنامه سالانه ام کلی عقبم و دارم به خودم دلداری میدم که چون تازه اومدم خونه خودم طبیعیه و اشکال نداره. تا غصه نخورم. البته هنوز بهمن و اسفند و دارم تا انتهای سال. ببینم تو این دو ماه وضعیت کتاب خونیم رو چه میکنم.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پاییز