زندگیِ دور و بر ما

کلبه جدید "پاییز و بهار"

۵ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

شهر چسبیده به تو....

یا منتقم

 

 

سلام.

 

خداوند به من یک عدد گوشی خیلی خوب، با کیفیت دوربین (پشت و جلو) عالی و حافظه داخلی زیااااد عطا فرماید

یاگوشی الانم را سالم بنماید!

الهی آمین!

 

وای فای اش وصل نمیشه. هرررکار کردم درست نشد. گفتم شاید ویروسی چیزی گرفته! برگردونم به تنظیمات کارخونه بلکه درست شه!

برگردوندم، و درست نشد :(

و فقط کسی که مثل من همچین کاری کرده باشه میفهمه این چقدر غمگینه!

فک کن! کل پیامک ها. نرم افزار ها. یادداشت ها. شماره تلفن ها رو مجبور شی بک آپ بگیری. یه سری شون بر هم نمیگردن. و اونا ک برمیگردن هم ممکنه ی مدت اذیتت کنه تا همونی بشه که میخوای!

چقد دردسر و ب جون خریدم درست شه و نشد!

 

 

+دیروز که رفته بودیم برای تشیع پیکر سردار و یارانشون، چقدددر شلوغ بود. ماشاالله! لا حول و لا قوه الا بالله! خیلی

تا به حال چنین اجتماع عظیمی ندیده بودم به عمرم.

حتی خیابون های فرعی هم پرررر جمعیت بود.

قفل شده بود جمعیت اصلا حرکت هم نمیتونستیم بکنیم! و این در حالیست که ما تو خیابون انقلاب بودیم و هنوز به میدون و دانشگاه هم نرسیده بودیم!

 

صدای نماز آقا که اومد دیگه همه گریههه میکردن.

بمیرم که آقا گریه کرد :((

 

+ اوضاع درهم پیچیده درس ها....

هنوز دل گرفته ام شدیدا. گوشیم هم که اینجوری داره اذیت میکنه مزید علت شده تمرکز ندارم درس بخونم. امروز دیگه ان شاءالله تصمیم دارم به زور شروع کنم به درس خوندن!

 

 

لحظاتتون پرازیاد خدا. علی علی

 

(17دی)

 

 

پی نوشت

مثل طفلی که بچسبد به پدر وقت خطر

شهر چسبیده به تو... خون تو پاشیده به شهر!

۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
پاییز

بل احیاء عند ربهم یرزقون

بسم رب القاصم الجبارین

 

 

انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت

انگار،

که.....

یک کوه...........

 

 

فقدان سردار فداکار و عزیز ما تلخ است، ولی ادامه مبارزه و دست یافتن به پیروزی نهایی، کام قاتلان و جنایتکاران را تلخ تر خواهد کرد

#حضرت_آقا

 

 

میدانی؟

من، آن روزگارِ ترور را ندیدم. من در هوای روزهای ترور شهید بهشتی، شهید رجایی، شهید باهنر و 72 تن، نفس نکشیده ام.

اما هنوز که هنوز است به یادِ شهادتِ شهید بهشتی، نفسم تنگ میشود.

به یادِ آن « جانم؟» آخرِ شهید صیاد، گریه ام میگیرد.

این انقلاب، نسلِ عزیز و با ایمان زیادی تربیت کرده. با این حال هیچ کس جای دیگری را نمیتواند بگیرد.

هیچ کس دیگر « شهید بهشتی» نشد!

حالا هم جای خالی « شهید سلیمانی» را عمیق حس میکنم...

 

دشمنی آمریکا با ما، واضح تر از این؟

 

 

یاعلی....

 

14دی

۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
پاییز

برای خودم. با استاد

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
پاییز

کتاب جدید

یا مُمَکِّن

ای قدرت دهنده

 

 

سلااااام :)

 

+پریروز کتاب " آغازی بر یک پایان " سید شهیدان اهلِ قلم ( : قلب) رو تموم کردم.

دیروز پیرزنی که تمام قوانین را زیر پا گذاشت رو شروع کردم.

 

 

اول بگم که کتاب شهید آوینی عالی بود.

خصوصا برای کسایی که یه آشنایی کوچیک با منطق، فلسفه و قوانین اصولی داشته باشند و معنای کلمات جامعه شناسی رو تا حدودی بدونن

البته آخری رو با سرچ هم میتونین به دست بیارین. اما پیدا کردن اون سه تای اولی با تحقیق یکم سخت تر میشه.

 

من عاشقِ دیدِ متفاوت شهید آوینی به مسائل هستم! اون موقع کتاب رو نوشتند و امروز که دارم میخونم هنوز مطالبشون نو، جدید و مفیده.

 

 

+شاید باورتون نشه! اما فردا امتحان ندارم :دی

 

+سه شنبه آخرین جلسه کلامه.

وای. چقدر حیف. چقدر دوستش داشتم این درسو.

استادِ عزیزش :)

 

+صالحه مهربان ما، تبریک میگم اتفاقات خوبِ زندگیتو

 

 

+حس میکنم استاد یا از دستم نارحته یا خودش یه مشکلی داره. به هرحال مثلِ همیشه نیست.

دوس دارم فردا ازش بپرسم

 

 

+وای، یه استادی بهم گفته بود شمارتون رو بهم بدید که اگر کاری پیش اومد با شما هماهنگ کنم شما به بچه ها اطلاع بدین

بعد من یادم رفت شمارمو بدم بهش. استاده سر کلاس داشت اینو میگفت، بعد الهه داشت یه چیز میگفت من متوجه نشده بودم استاده با من داره صحبت میکنه. همینطوری داشتم به حرف الهه گوش میکردم.

بچه ها گفتن استاد با شماست. برگشتم نگاهش کردم. هم حرفی که الهه زده بود خنده دار بود هم وضع به وجود اومده.... بعد با خنده گفتم بله. چشم.

یکی از بچه ها میگفت وا. چرا میخندی ؟!

من blush

خب شاید دلم خواست بخندم اصا. خجالت کشیدم اینطوری گفت :))))

 

 

+فردا فلسفه داریم.

آخ...

خدایا خواهش میکنم... خواااهش میکنم!

 

 

+اندر حکایات برنامه ماهانه ام، فکر میکنم داره خوب پیش میره... . حالا بررسی نهایی میمونه برای آخرِ دی.

از همین الان دارم به برنامه هایی که میتونم برای بهمن بذارم فکر میکنم.

 

لحظاتتون پرازیاد خدا. علی علی

 

(7دی98- پاییز.ن)

 

پ.ن: 5 روز دیگه تولدته ....

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پاییز

الا یا ایتها الپاییز! بیا زمستانت را با برنامه شروع کن!

یا مُهَوِّن

( ای آسان کننده)

 

 

اگه کارها سخت شده و حس میکنی انرژی شو نداری، بسپر به خودش، که آسان کننده کارها خداست :))

با توکل به نام اعظمت؛ خدایِ خوبِ ما :)

 

 

سلام!

 

از حال من مپرسید

که بسیار بی حوصله و خواب آلوده ام

و البته که اگر بپرسید لبخند میزنم و میگویم « بریم یه دست فوتبال دستی ، خستگیمون در ره؟»

بعله! از این مدل خستگی ها دارم الان

خدا روشکر...

این مدل خستگی خیلی بهتر از اون مدلیه که دیگه حالِ خندیدن هم نیست. چه برسه به بازی کردن!

 

 

امروز بعد امتحان رفتیم تو حیاط، با مریم و الی و خانم لام فوتبال دستی بازی کردیم.

انقدر خندیدیم.

تا گل میزدیم بهشون با الی میگفتیم ما دو تا باهم ، شما همه! :)))

 

 

امتحان امروز؟

بعله اون هم چشم:) از اون هم میگم :))

دوتا سوال خارج از مدوده امتحانی داده بود که اعتراض زدیم و فعلا نتیجه اش معلوم نیست

اما بقیش خیلی خوب بود الحمدلله

امروز استاد کاف میگه امروز که دیگه امتحان ندارید ان شاءالله؟!

گفتیم چرا! فقه داریم!

گفت شما کی امتحاناتون تموم میشه من یه نفس راحت بکشم؟!

:دی

 

با اینهمه امتحان، من بازهم این دوره رو دوست دارم.

عمیق دوست دارم.

دوست دارم این روزها رو، این حال و هوا رو، الی و مریم و بچه های دیگه رو، استاد ها رو، همه رو محکم بغل میکردم نگهش میداشتم. آخ. قشنگ های دوست داشتنی!

 

 

امروز با استاد کاف داشتیم درمورد وجود خارجی رنگ ها طبق نظر ملاصدرا صحبت میکردیم دوتایی.

زینب وایساد باهام خداحافظی کنه. ندیده بودمش. بعد دیگه دلش نیومد بحث فلسفی مون رو خراب کنه. بدون خداحافظی رفت

بعد بهم پیام داد و این ماجرا رو تعریف کرد. گفت انقدر نوع ایستادنتون مقابل هم قشنگ بود که دلم میخواد یه روز این صحنه رو بکشم :)

زینبِ قشنگ :)

 

 

و اما...

با دیدن برنامه ریزی ماهانه لبخند تصمیم گرفتم منم برا دی ماهم برنامه بریزم.

ان شاءالله این ماه

  • سعی میکنم همه نمازامو اول وقت بخونم. هرکدوم که نشد به عنوان جریمه، علاوه بر خود نماز، یه نمازِ قضا هم علاوه بر اون نماز که دیر شده بخونم
  • هرشب مسواک بزنم ( لبخند، ببخشید که این تقلید مستقیم از برنامه خودته! )
  • هر روز حداقل 5 تا کارِ خونه رو انجام بدم. البته 5 تا زیاد نیست. اما باید انجام بدم تا ببینم توانم در حد مثلا چند تاست. از 5 شروع میکنم.
  • چادرم رو هرجا میرم تا کنم و بیشتر مراقب تمیز و مرتب بودنش باشم.

و تامام.... بقیش رو دیگه جزء برنامه سالانه ام داشتم. همونو انجام میدم.

آیا یک ماه برای ایجاد این عادت ها کافیست؟!

فقط باید در قسمت های آینده ببینیم :))

 

 

لحظاتتون پرازیاد خدا. علی علی

(1دی98_پاییز.ن)

 

پ.ن: تولدت 11 روز دیگه است....

۷ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
پاییز