زندگیِ دور و بر ما

کلبه جدید "پاییز و بهار"

۱۲ مطلب با موضوع «چالش ها» ثبت شده است

خلاصه از دیدمی ها و خوندمی های فروردین

یا منور

 

سلام و روزتون به خوشی.

الان نشستم جلوی پنجره اتاق، به صدای پرنده ها گوش میدم و براتون خلاصه ای از فروردینی که گذشت مینویسم. البته چون جلو ساختمونمون باز ساختمونه و دید جالبی نداره و هیچ طبیعتی از پنجره قابل مشاهده نیست، پرده کلا بسته است. :))

 

 

از کجا شروع کنیم؟ فیلم ها.

 

 

1. فیلم ضد

کارگردان: امیرعباس ربیعی. تولید سال 1400 از شبکه سه دیدم.

در مورد فعالیت های گروه مجاهدین خلق در شهادت شهید بهشتی و 72 تن. از دیدی یکم متفاوت از فیلم ماجرای نیمروز. 

جالب بود. ولی دردناک هم بود دیگه. من بسیار عاشق شهید بهشتی ام و واقعا غصه میخورم برای شهادتشون.

 

2: فیلم Rebound بازگشت.

کارگردان: Hang-jun Jang

تولید سال 2023

واقعا واقعا جذاب.... پایانش رو نمیتونستم باور کنمممم :)) دوست ندارم بهتون بگم اون چیزی که منو غافلگیر کرد رو. ولی خب تو همه خلاصه های فیلم تو اینترنت نوشته این موضوع رو. توصیه من اینه که خلاصه رو نخونید و سینمایی شو ببینید. لذت میبرید از تلاش بچه ها برا هدفشون. فیلم جذابیه در مورد تیم بسکتبال مدرسه ای و مسابقاتشون. واقعا کیف کردم.

من از شبکه دو دیدم. پوستر هاشم خیلی خوشگله.

 

یه سینمایی دیگه هم دیدم که قصد معرفیشو ندارم :)))

 

 

سریال های فروردین:

 

1 زیرخاکی4 - کارگردان جلیل سامان. شبکه 1

من خوشم میومد از طنز داستان. لذت هم بردم از دیدنش. ولی در اطرافم خیلی ها دوستش نداشتن. میگفتن طنزش تکراری شده و از شوخی هاشم خوششون نمیومد. ولی من کیف کردم به هرحال و لحظات مفرحی ساخت برامون :))

16 قسمت

 

2: گابلین

هنوز تموم نشده. حدودا سه قسمت مونده. بین دیدن قسمت هاش خیلی فاصله افتاد. توضیح بیشترش رو اردیبهشت که تمومش کنم میدم.

 

3: نون خ 5

خب من در مورد نون خ حرفی ندارم بزنم. انقدر دوستش دارم که شاید بتونم بگم محبوب ترین سریال طنز خانوادگی ایرانی برای من همین سریاله. کیف میکنم از دیدنش. پردازش شخصیت هاشو دوست دارم و شخصیت محبوبم هم خود نورالدینه.

 

 

کتاب های فروردین 1403

 

امسال به حد عجیبی از ابتدای سال حال خوندن نداشتم. ماه نیمه شد و من هنوز حال نداشتم کتاب بخونم! یه داستان رمان طور گرفتم دستم بلکه حس خوندنم بیدار شه دوباره.

تا اینکه 17 فروردین اولین کتاب فروردین رو تموم کردم تازه! دو تا کتابم این وسط رها کردم و دراپ شده گذاشتمشون. چون مدتهاااا بود دستم بودن و بهتون هم گفتم درموردشون.

 

1: به خاطر دوشیزه بریجرتون.

نویسنده جولیا کوئین.

مترجم نشاط رحمان نژاد

385 صفحه از انتشارات طلوع ققنوس

 

این کتاب رو 17 فروردین تموم کردم. نویسنده، نویسنده ی معاصره ولی اومده رمانی به سبک رمان های کلاسیک انگلیسی نوشته که به نظرم از لحاظ قدیمی بودن خوب در نیاورده کار رو ولی داستان اونقدری جذاب بود که زود تمومش کنم و هدفی که داشتم برای بیدار کردن حس کتابخونیم رو محقق کنه.

من تو طاقچه خوندمش. به توصیه خواهرم

داستان بیلی بریجرتون که دختر خانواده ای اشرافیه و ماجراهایی که از سر میگذرونه و در انتها هم ازدواجش رو داریم. با کی؟ نمیگم که اگر خواستید بخونیدش اسپویل تحویلتون نداده باشم :)))

 

 

2: گربه ای که کتابها را نجات داد

نویسنده سوسوکه ناتسوکاوا

مترجم مژگان رنجبر

184 صفحه از انتشارات کتاب کوله پشتی

 

واقعا دست اندازی در کتابخونیم بود و با توجه به این موضوع که خودمم به سختی دوباره به کتاب خوندن برگشت بودم انتخاب نامناسبی بود. خیلی خسته کننده و خیلی بی مزه.

رینتارو پسریه که منزویه و با پدربزرگش زندگی میکنه. پدربزرگش یه کتابفروشی کتابهای دست دوم داره. پدربزرگه که میمیره رینتارو کتابخونه رو اداره میکنه ولی حالت افسردگی داره تا اینکه یهو سر و کله یه گربه سخنگو پیدا میشه که از رینتارو میخواد کمکش کنه کتابها رو نجات بدن. حالا این دوتا میرن تو چند تا ماجراجویی تخیلی تا کتابهایی رو نجات بدن.

چیز خاصی برا اینکه بهم یاد بده نداشت.

جزء کتابهایی بود که خودم کشفش کردم. عکس روی جلد و خلاصه کتاب جذبم کرد. توی طاقچه خوندم این رو هم.

توصیه نمیکنم.

 

 

3:مرادو

نویسنده محمدعلی آزادی خواه

85 صفحه از انتشارات نون

حالت داستان کوتاه داره در مورد کودکان کار به خصوص مرادو. کودکانه ها و تفکرات مرادو دوست داشتنیه. من از خوندنش لذت بردم.

در مورد مذمت کار کودکان هم که فکر نمیکنم نیازی باشه استدلال بچینم.

در طاقچه خوندم. باز هم کشف خودم بود.

 

4: دختری به نام دردسر

نویسنده نانسی فارمر

مترجم سید حبیب گوهری راد و مهدیه محمد اصغری

376 صفحه از انتشارات نکوراد

بیاید با جذاب ترین کتابی که فروردین خوندم آشنا بشید. باز هم در طاقچه خوندم. مدتها قبل نشانش کرده بودم. نمیدونم سر چی. ولی اونقدر ها برا خوندنش مشتاق نشده بودم. سر همین تو نشان شده هام مونده بود همینجوری. حالا هم نمیدونم چی شد یهو شروع کردم به خوندنش و انقددددر لذت بردم که شد قشنگ ترین کتاب فروردین امسال.

 

نامو دختریه که تو قبیله ای آفرقایی تبار در کنار خانواده گسترده ( مادربزرگ و خاله و ....) زندگی میکنه. کارهای طاقت فرسا و سختشون رو اول داستان داره برامون توصیف میکنه. سبک زندگی یک قبیله آفریقایی جالب بود برام.

نامو خیلی هم باهوشه و ردپای حیوانات رو میشناسه. ( هوشش فقط به خاطر این نیستا. کلا باهوشه)

به دلایلی مجبور میشه از قبیله جدا بشه و از دستشون فرار کنه به زیمباوه. تنها در دل طبیعت! نوع برخورد این دختر با طبیعت و با چنگ و دندون تلاش کردنش برای زنده موندن عالی بود. دیدگاهی که به زن بودن و اتفاقات جهان و بلوغش و فلان داشت هم جالب بود برام.

البته بگم داستان حاوی مقادیر زیادی خرافاته. ولی خب باید خودتون رو بذارید در کنار نامو و از دریچه چشم اون جهان رو ببینید.

لذت بخش بودخوندنش.

 

5: جان بها

نویسنده سید مصطفی موسوی

152 صفحه از انتشارات کتابستان معرفت

کتابی امنیتی که در بستر اغتشاش های 98 روایت میشه. خیلی کوتاهه و ارزش یک بار خوندن رو داره. من  پیج و کانال نویسندشو داشتم و برای همین خوندمش. انتظار داستانی قوی با پردازش شخصیت و داستان عالی رو نداشته باشید. در قالب یک داستان کوتاه بد نیست. 

در طاقچه خوندم.

 

 

 

 

و تامام.

یه چالشی هست تو اینستاگرام که آقاعه گفته بود ببینید آستانه تحمل دردتون چقدره؟ حدودا در سال چند تا کتاب میتونید بخونید که نه اونقدر عددشو زیاد بگید که بهش نرسید نه اونقدر کم که مثل آب خوردن بهش برسید. اون عددی که در میاد رو بذارید هدف امسالتون. هشتگ چالشش هم #چند_از_چند بود

حالا من با توجه به دو سه سال اخیر و تعداد کتاب هایی که خونده بودم، امسال رو گذاشتم سال 35 تا کتاب.

و تو فروردین به 5 از 35 رسیدم. و الحمدلله و هورا. ( چون من یهو حس کتابخونیم میره، تا تنور داغه و حسش نرفته باید بدو بدو بخونم. یهو پیش میاد تو یکی دو ماه هیچ کتابی نمیخونم!)

 

 

همیشه دوست داشتم ازین عکسا بگیرم که کل کتابایی که تو ماه خوندن رو میگیرن دستشون بعد عکس میگیرن و میگن کتاب های این ماه و فلان!

ولی خب همیشه غالب کتابهایی که میخونم الکترونیکه! اگرم چاپی باشه یکی دوتاش برا خودمه بقیش امانته. حالا یا از کتابخونه یا از دوستان و خانواده و فلان!

خلاصه قضیه کنکله.

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پاییز

چالش جدید من

یانورا لیس کمثله نور

 

سلام :)

 

یه چالشی هست تو فضای مجازی که احتمالا خیلی هاتون دیده باشیدش. به این ترتیبه که قرار میذارن روزی 34 ص کتاب بخونن.

در ماه میشه حدود 1020 صفحه

من هیچوقت این کارو شروعش نکردم. چون حس میکردم مدت طولانی ای نمیتونم ادامه بدمش.

چند وقت پیش ( 16 اردیبهشت بود فکر میکنم) یکی از کسایی که تو اینستا دنبالش میکردم، گفت بیاید برای یک ماه اینو امتحان کنید.

یه شیوه یکم ملموس تر هم گفت که قابل ارزیابی بود و برای منی که همش دوست دارم آمار کارهام رو در بیارم وسوسه کننده...

گفت اسم 10 تا کتابی که تو برنامه دارید بخونید بنویسید. تعداد صفحاتشون هم جلو اسمشون یادداشت کنید.

هر روز 34 ص کتاب بخونید و روی برگه ای دم دستتون، علامت بزنید که خوندید ( من تو بولت ژورنالم، ردیاب مطالعه درست کردم . دیگه رو برگه جداگانه ننوشتم)

و از همین امروز ( 16 اردیبهشت ) شروع کنید تا 16 خرداد. نگید از اول ماه شروع میکنم.

 

من همون روز شروع کردم. تا دو سه روز خوندم. ولی هنوز اسم 10 تا کتاب و ننوشته بودم و ردیاب درست نکرده بودم و یه حالت بی نظمی داشت.

رهاش کردم.

چند روز بعد فرصت کردم ردیاب تو بولت ژورنالم بکشم و اسم کتاب ها رو بنویسم و این طرح و از اول شروع کنم.

 

برای من تو این ماه، حجم زیادی از کتابایی که انتخاب کردم برای روزی 34 صفحه، کتابهای لئو تولستوی هستش. چون 10 خرداد در مورد زندگی و آثارش ارائه دارم تو دانشگاه و میخوام تا جایی که میتونم تا 10 خرداد کتاباشو خونده باشم ( حداقل بخشی از اونها رو.)

 

تا الان آناکارنینا رو تموم کردم. و امروز کتاب « اعتراف» اش رو شروع کردم.

 

چند روز از شروع دوباره ام گذشته بود که رفتیم نمایشگاه:))

امسال تصمیم داشتم هرکتابی شوق خوندنش و دارم بخرم. پس کتابایی که خریدم چشمک میزدن که بیا ما رو بخوووون.

از اون طرف به خاطر این چالشه، لیست کتابایی که تصمیم داشتم تو این ماه سراغشون برم و نوشته بودم و نمیتونستم کتاب جدیدی بهشون اضافه کنم.

پس

یه ایده جدید دادم. هر روز 34 ص ام رو از همون لیست قبلیم میخونم. و اگر بعد از خوندن 34 ص ، باز هم دلم خواست کتاب های نمایشگاه و بخونم، میتونم هرچقدر میخوام بخونم :))) ولی مقرری 34 ص از اون لیست رو نباید حذف کنم.

 

+تو نمایشگتاه چند تا کتاب با صفحات کم گرفتم. یکی شعر کودک بود که همون روز خوندم تموم شد. یکی کتاب مصور بود که پس فرداش خوندم فکر کنم.

و حالا در حال خوندن کتاب های بلند ترم.

الان دارم یه کتاب از ال ام مونتگمری میخونم به نام « کلاف سردرگم» و همش به این فکر میکنم که چقدر قلم این خانم و دوست دارم من :)

بعد از مدت هااااااا دارم انقدر کتاب میخونم. واقعا آخرین بار هایی که انقدر «منظم» و «هر روز» کتاب میخوندم رو یادم نمیومد.

 

+در عوض...

انگیزه درس خوندن اصلا ندارم و دارم فکر میکنم کاش نمیومدم ارشد.

خیلی زیاد خستم.

این ترم رسما درس نمیخونم اصلا.... کاش حسم برگرده :( هق :(

۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
پاییز

کتابی که میخونم: ملت عشق ( تجربه حین خوانش)

یا نور بعد کل شیء

 

کتابی که در حال حاضر میخونم : ملت عشق.

.

نمیدونم چرا قبل از شروع کردنش نسبت بهش موضع منفی داشتم. شاید چون یک بار شروع کردم و خوشم نیومد و نتونستم ادامه بدم.

هنوزم باهاش خیلی کنار نیومدم(حدود 110 ص خوندم)

ولی خب چیزهایی داره که بهم یاد بده.

.

از فصل هایی ک در مورد اللا و زندگی شخصیشه انقدر خوشم نمیاد که میخواستم رهاشون کنم و بدون خوندنش برم فصل هایی ک درمورد شمسه. ولی گفتم شاید تو روند داستان دخیل بشه بعدا و به اکراه میخونمشون.

.

اما از شمس فعلا خوشم میاد.یعنی از دیدگاه و جملاتش. ولی هنوز باهاش احساس همذات پنداری نکردم و نمیتونم درکش کنم. 

 

 

پ. ن : از این به بعد میخوام وقتی کتابی رو تموم نکردم و تجربه یا حسم رو موقع خوندنش بنویسم با جمله "تجربه حین خوانش" تو عنوان بهتون اطلاع بدم. :)) 

۴ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
پاییز

برنامه متفاوت مطالعه ها

یا نور کل نور

 

امسال تو برنامه ریزی سالانه ام، تعداد کتاب مشخص نکردم. میخواستم اینبار صفحات مشخص کنم. البته که تعداد رو هم تو جمع بندی پایانی ام مینویسم ان شاءالله. ولی حس میکنم معیار تعداد صفحات شاید یکم بیشتر مهم باشه. نه که لزوما کتاب هایی که صفحاتشون بیشتره باکیفیت تر باشن. ولی این شیوه به هرحال از شیوه چند سال اخیرم متفاوته و میتونم امتحانش کنم.

 

تو زمینه کتاب خوانی تصمیم دارم یه کار دیگه هم بکنم.

چند حیطه مطالعه مشخص کنم و تا پایان سال از هرکدوم اون تعدادی که با توجه به روحیه و توان خودم فکر میکنم میتونم بخونم، برنامه بچینم که در طول سال در حیطه های مختلف مطالعه کرده باشم.

مثلا من دقت کردم که درمورد علوم طبیعی( زیست و...) یا ریاضی، بعد از مدرسه دیگه هیچ مطالعه ای نکردم. و خب ریاضی اونموقع از دروس مورد علاقه من بود. و حس میکنم توی باز شدن ذهن موثره. یا زیست رو دوست دارم. ولی هیچی دیگه درموردش نخوندم. خوبه اگر از هرکدوم حداقل یدونه کتاب بذارم تو برنامه

 

و عالیه اگر تو کل امسال، مطالعات تخصصی فلسفی مو ببرم بالاتر. به نظرم خیلی درست نیست که من ارشد فلسفه بخونم ولی مطالعات در اون زمینه نداشته باشم. انگار سواد آدم صرفا با کلاس های آکادمیک بالا نمیره. و باید این شیوه کمکی رو در کنارش داشته باشم.

 

 

دیگه؟

آها. دوست دارم در مورد سبک زندگی ائمه بیشتر مطالعه کنم.

 

آها آها...یه چیز دیگه!

دوست دارم یکم رو خودم کار کنم امسال صرفا کتاب نخونم. به حیطه مطالعه مقاله به خاطر علاقه و کنجکاوی هم ورود کنم! من تا الان مقاله ها رو برای تحقیق ها و مقاله های خودم ، تیکه ای مطالعه میکردم ( یعنی قسمت های مربوط به پژوهش های خودمو میخوندم) حالا اگر تو کل امسال بتونم فقط دو تا دونه مقاله رو به خاطر علاقه بخونم هم راضی ام واقعا

البته دوباره تاکید میکنم رو این موضوع که من باتوجه به توان و علاقه خودم دارم برنامه میچینم. منی که تا حالا مقاله دیگران و به خاطر کنجکاوی به طور کامل نخوندم، اگر یهو بگم امسال 10 تا میخونم خب معلومه بهش نمیرسم! :))

 

+البته همین برنامه ها که گفتم رو هم مطمئن نیستم که بهش برسم :)) ولی خب ایده های قشنگی ان :))

 

+ البته که لذت خوندن کتاب هایی که بهشون علاقه دارم رو از خودم نخواهم گرفت و همچنان کنار برنامه هام، داستان نوجوان و رمان های مورد علاقه ام رو هم خواهم خوند ان شاءالله.

 

 

+فعلا که تا اینجای سال یدونه کتاب نوجوان تموم کردم. امسال اصلا سرم خیلی شلوغ بود. پس « کنچانا» گویان میریم سراغ ادامه کارها تو اردیبهشت. :))

 

 

+شما هم بیاید یه چند تا کار جدید درمورد مطالعه هاتون بکنید. یا اگر انجام دادین ( یابرنامه ریزی اش رو کردین) بگید چه کارهایی امسال میخواید بکنید؟

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پاییز

پاییز به چند سوال پاسخ میدهد ^_^

یا کفیل

 

به دعوت مهناز عزیزم :) 

1. راست دست هستین یا چپ دست؟

راست دست. 

2. نقاشیتون در چه حده؟

خوبه. فانتزی کشیدن و بیشتر دوست دارم. هرچند شاید ماندالا هام بهتر باشن. 

3. اسمتونو دوست دارین؟

بسیار.اینجور بگم که اگر اسم خودم نبود، اگر بعدها خدا بهم دختری میداد دوست داشتم همین اسمو روش بذارم. اسم واقعیم هم که میدونید پاییز نیست دیگه؟ 🤔

4. شیرینی یا فست فود؟

چرا منو تو این دو راهی دردناک قرار میدید؟ الان دلم باقلوا میخواد. شیرکاکائو هم، و همزمان پیتزا! 

5. دوست دارین قد همسر آیندتون چند سانت باشه؟ (سانت بگینااا)

آینده نیست دیگه. همسرم قدشون 15 سانت از من بلند تره. 

6. عمو یا دایی؟

دایی ^_^

7. خاله یا عمه؟

خاله ندارم مع الاسف. اما عمه هام انقد خوبن جا داشت خاله باشن :)) 

8. عدد مورد علاقتون؟

6،12.18 و 22

9. اولین وبی که زدین رو حذف کردین؟

اره فکر کنم. حتی آدرسش و یادم نیست. یه وب بود توش عکسای کارتونی میذاشتم :)) 

10. تو بیان با کی بیشتر از همه صمیمی هستین؟

خب من خواهرم تو بیانه :)) معلومه دیگه :)) 

اما اگر صمیمیت مجازی منظوره، مهناز و صالحه و پسته. که پسته وبش رو بسته فعلا :( آه و فغان... #پسته_برگرد :) 

11. بابا و مامانتون تو بیان کیه؟

وات؟ :O

قبلا تو تالار گفتمان ها هم دیده بودم یکی مامان بود و یکی بابا و فلان. اونجا هم مامان و بابای مجازی نداشتم:)) 

12. رو جنس مخالف کراشی؟

میشه کراش رو روی همسرم داشته باشم؟ :)) فقط نیازمند اینه که مفهوم کراش عوض شه یکم :)) 

13. مترو یا قطار؟

قطار :) عزیز مهربون. 

14. به نظرت شادی یعنی چی؟

حس نزدیکی خدا. هرچقدر این حس و عمیق تر یادمون باشه خوشحال تریم. راضی تر هم... 

15. سه تا از صفاتت؟

مهربونم. زیاد حرف میزنم با افرادی که صمیمی هستم( برعکس کسایی که باهاشون راحت نیستم که کلا سایلنتم) گاهی از دست افرادی که خیلی دوستشون دارم زود نارحت میشم. (خیلی خب :)) بیشتر از گاهی... خیلی وقتا :))  ) 

16. اگه می تونستی هویتت رو عوض کنی دوست داشتی جای کی باشی؟

یه آدم پر تلاش تر و امیدوار که کارهای بزرگی برای انقلاب و مردم میکنه :) 

17. الان از چی ناراحتی یا چی اذیتت می کنه؟

الان راضی و خوشحال تو یه اتاق نور گیر نشستم اینا رو مینویسم. پس در حال حاضر هیچی (نکته مهم اینه که اتاق نور مستقیم خورشید و داره. اینجوری معلومه خوشحال ترم:) ) 

18. به چی اعتیاد داری؟

گوشیم... مع الاسف

19. اگه می تونستی یه جمله بگی که کل دنیا بشنوه چی می گفتی؟

عقاید اسلامی رو بیان میکردم

20. پنج تا چیز که خوشحالت می کنه؟

سفر های زیارتی (و مخصوصا اربعین کربلا. آخ. قلب ها) 

کتابای سوفی کینزلا

دوچرخه سواری تو شیب جنگلی تو شهرستانمون

دو سه تا قاچ اول پیتزا وقتی بسیار گرسنه باشم. 

حس اینکه از لباسایی که پوشیدم راضی ام و بهم میاد :)) 

گرفتن عکس های خفنی که میدونم سالها بعد هم نگاهشون کنم لذت خواهم برد. و البته تشویق و نظرات خوشحال کننده دیگران رو در موردش شنیدن

مسائل فلسفی و ریاضی رو فهمیدن و برای بقیه توضیح دادن

(بیشتر از 5 تا شد. اما چون از خوندن این قسمت از نوشته های بقیه بسیار لذت بردم چندتا بیشتر نوشتم... اصلا این باید یه چالش جداگانه باشه. 30 تا چیز ساده ای که خوشحالت میکنه :)) مسئولین و وبلاگ های پرجمعیت رسیدگی کنید لطفا :)) ) 

21. اگه می تونستی به عقب برگردی چه نصیحتی به خودت می کردی؟

نمیدونم. سه تا چیز تو ذهنم هست. اما پاییزِ چند سال پیش اونها رو قبول نمیکرد... تجربه های الانم برای رسیدن بهش لازم بود. 

22. چه عادتها و رفتارهایی دارین که باعث آزار بقیه است؟

وقتی ناراحت یا عصبانی میشم بسیار بر مغز دیگران راه پیدا میکنم:)) 

تازگی حس پیامرسان هامو ندارم و خیلی دیر پیام ها رو سین میکنم و جواب میدم. (خیلی خب. تازگی نیست... خیلی وقته:)) ) 

23. صبح ها اگه مامان بابات بیدارت می کنن، چه جوری این کار رو انجام میدن؟

یکی باید منو بیدار کنه به هرحال. با خوندن نوشته های بچه ها احساس شرمساری کردم که اکثرا خودشون بیدار میشن :)) نمیدونم خییییلی چیزا باید بگن تا بالاخره بیدار شم... شاید کتک راهکار سریع تری باشه :)) 

24. کراشاتون تو مدرسه؟

میشه الانو بگم؟؟ استاد کاف کاریزماتیکم. 

مدرسه سر چیزای مسخره ای کراش داشتیم. خوشم نمیاد اصا :)) 

25. تا حالا شده به یکی اشتباهی پیام بدین و دردسر بشه؟

اشتباهی پیام دادم. اما دردسر نشد خداروشکر :)) 

26. یه جمله تاثیرگذار برای مخ زنی؟

تاحالا مخ هیچ کس و نزدم:)) اما به نظرم همین که طرف اونوقت که باید، حواسش باشه، توجه کنه و علایق مشترک بینشون وجود داشته باشه مخ ها زده بشه کم کم :)) علایق واقعا مشترک باشه ها. ادا نیاد طرف. 

27. چه فرقی بین شما تو فضای مجازی با اونی که تو واقعیت هستین، وجود داره؟

فضای مجازی عامه خیلی. اینستاگرام؟ کانالم؟وبلاگم؟ تو هرکدوم یه بُعد از خودمه... چیزی جدای از خودم نشون نمیدم. از این دید نگاه کنیم فرقی نیست :)) فقط ممکنه یه بُعد و اینجا داشته باشیم که توی واقعیت بعضی افراد کشفش نکردن توی من:)) چون اینجا خودمون از خودمون حرف میزنیم در واقعیت با حرف های پراکنده ای که میزنیم یه تصور از ما تو ذهن طرف مقابل ایجاد میشه. 

28. یه دروغی که اینجا به ما گفتین؟

نگفتم... اما اگر کسی دروغی گفته باشه میاد میگه اوه لعنتی ازم دروغمو پرسیدن... و دروغشو تو این سوال دیگه  افشا میکنه؟ :))

29. تو بیان چند تا اکانت دارین؟

همین یکی 

30. اولین دوستتون تو بیان؟

با مهناز و صالحه قبل اینکه توی بیان وبلاگ بزنن دوست بودم

31. چند بار تو وبتون چس‌تاله گذاشتین؟

نشمردم D:

 

دعوت میکنم از چارلی، پرتو، زلال

^_^

۱۰ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰
پاییز

یک ماه روزنگاری | رمز به دوستان آشنا طور داده میشه.

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
پاییز

چالش این منم

یا من فی الجنه ثوابه

 

توسط: سین دال دعوت شدم

 

1. دوست دارم خدا از من راضی باشد، دعای کمیل و نماز صبح رادوست دارم و عاشق خودمانی حرف زدن با خدا هستم.

2. از علایقم عکاسی است و کتاب، گاه قلم به دست میگیرم.

4. ملقب به پاییزم و اکثر دوستان وبلاگی ام مرا به این اسم میشناسند

5. تمام وجود و شناخت هیچکس از خودش در 4 خط خلاصه نمیشود، من نیز.

 

 

دعوت میکنم از : پرتو ، مهناز، حسنا، صالحه

اطلاعات بیشتر اینجا

۵ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
پاییز

کتابخونی مرداد ماه | دو روز پانزدهم: مطلع عشق

یا من امات و احیی

 

سلاااام :)

 

 

+بعد از چندین ماه خیلی کم کتاب خوندن و فیلم ندیدن، تصمیم جسورانه ای گرفتم :))

که این ماه 3 تا سینمایی ببینم. 15 تا کتاب بخونم

و خب 15 تا بعد از چندین ماه که نهایت 5 تا کتاب خوندم خیلی زیاده. باید هر دو روز یه کتا و تموم کنم.

و خب امیدوارم نشه مصداق سنگ بزرگ علامت نزدن است.

امروز روز چهارمه و آخرای کتاب دومم....

هرچند که خب بعضی کتاب هایی که تصمیم گرفتم بخونم تعداد صفحاتش واقعا کمه.

چون نمیرسم 15 تا کتاب 200، 300 صفحه ای بخونم. چون این روزها خیلی هم کار دارم. برای خرید جهاز و کارهای دیگه مشغولم و بینش میتونم بخونم.

 

 

اگر شما هم دوس داشتید بیاید تا آخر مرداد هر دو روز یه کتاب بخونیم.

اگر این 4 روز اول رو کم کنیم، برای شما میشه 13 تا کتاب. و خب خیلی خوبه بازم. کتاب های تعداد صفحات کم رو هم تو برنامه تون بذارید که استراحتی محسوب بشه

 

 

البته میدونم کمیت به اندازه کیفیت مهم نیست. اما من نه تنها نتونستم کیفیت و بالا ببرم، بلکه کمیت رو هم از دست دادم. سعی میکنم کمیت و ببرم بالا تر و کیفیت رو هم بهتر کنم.

 

 

تو همین پست درمورد کتابایی که خوندم مینویسم:

 

اول: فارسی شکر است

کتاب دو روز اول مرداد ( یعنی کتابی که برای این دو روز در نظر گرفتم. وگرنه ممکنه تو این دو روز کتاب دیگه ای رو هم چند صفحه ای خونده باشم)

نویسنده: محمدعلی جمال زاده

تعداد صفحات : 22

من نسخه الکترونیکی شو تو طاقچه خوندم. . نمیدونم رایگان بود یا خریده بودمش. مدتها بین کتاب هام بود و داشت خاک میخورد.

داستان کوتاهی که طنز لطیفی داره در مورد افرادی که توی فارسی حرف زدن معمولیشون خیلی از کلمات بیگانه استفاده میکنن و....

 

 

دوم:جانستان کابلستان

کتاب روزهای سوم و چهارم

نویسنده رضا امیرخانی 

تعداد صفحات 348

من نسخه چاپی کتاب و خوندم. مدت ها بود میخواستم بخونم و مونده بود تو لیستم. داستان سفر امیرخانی به افغانستان هستش. 

از لطافت های زبانی افغان ها لذت بردم. حس خوبی داشت مجموعا. یه قسمت هاییش البته خسته شدم.اما مجموعا میتونم بگم توصیه میشه.

 

 

سوم: سنگی بر گوری

کتاب روزهای پنجم و ششم

نویسنده جلال آل احمد

تعداد صفحات 44

نسخه الکترونیکی رو تو نرم افزار طاقچه خوندم. داستان بچه دار نشدن جلال و سیمینه. از زبون جلال. خب باید بگم قلم جلال گیرایی خاصی داره. اما یه رهایی خاصی هم از قید و بند عرف و شرع داره. یعنی به نظرم دیگه خیلی راحت صحبت میکنه. اولین کتابی بود که از جلال میخوندم. قبلا مدیر مدرسه رو شروع کرده بودم که ادامه ندادم ( به خاطر سیگار کشیدن زیاد مدیر مدرسه و فحش هایی که میداد جذبم نکرده بود فکر میکنم) تعداد صفحاتش که واقعا کمه. من یه روزه خوندم. اون یه روز دیگه رو به عنوان ذخیره کتاب دو روزِ بعدم استفاده کردم و اونو به یه جایی رسوندم :))

توصیه نمیکنم این کتاب رو.

 

 

چهارم: من میترا نیستم

کتاب روزهای هفتم و هشتم

نویسنده معصومه رامهرمزی

تعداد صفحات 217

نسخه چاپی رو خوندم. برای خواهرم بود. به امانت ازش گرفته بودم تازگی. اما چون کتاب های دیگه ای دستم بود نخونده بودم. گفته بود کتاب جذابیه و یه روزه تموم میشه. اما من شروعش نکرده بودم هنوووز تا امروز

حقیقتش برای این دو روز کتاب دیگه ای رو داشتم میخوندم. 500 و خورده ای صفحه بود. یکدفعه مهمون قرار شد بیاد و کارها و اینا، نشد برسونمش تا هشتم. دیگه امروز این کتاب و شروع کردم :)

بله واقعا یک روزه تموم شد 

خاطرات شهید زینب کمایی. به دست منافقین توی شاهین شهر اصفهان شهید شدن. داستان تا تقریبا اواخرش، از طرف مادر شهید روایت میشه. 

و داستانش فوق العاده است. حس میکردم به زینب نزدیکم. نه از جهت خلق و رفتار. چون زینب به وضوح بسیااااار بهتر از من توی 13 سالگیم بود. 

اما حس محبت نزدیکی بهش داشتم. انگار دوست عزیزمه.... 

و قسمتی که دیگه رسید یه شهادتش، من زار میزدم رسما. 

توصیه میشه. واقعا قشنگه. مخصوصا که اطلاعات کمتری نسبت به شهدای خانم داریم.

 

 

 

پنجم: ترس مرد فرزانه، جلد سوم

کتاب روزهای نهم و دهم

نویسنده پاتریک راتفوس

ترجمه مریم رفیعی

تعداد صفحات 574

این کتاب چیست؟ ادامه اون مجموعه ای که داشتم میخوندم. مجموعه "کوئوت شاه کش" که در اصل سه جلده. اما به خاطر تعداد صفحات زیادش، انتشارات بهنام گرفته هر کتاب رو تو سه جلد مجزا چاپ کرده. مجموعا شده 9 تا.

این کتابی که من تموم کردم جلد ششم بود. 

و خب باید اعتراف کنم که من عاشق کوئوت شدم. و واقعا محشره. نسخه چاپی کتاب رو خوندم. از کتابخونه نزدیکمون. و همه این 6 تا جلد و داشت. اما سه جلد آخرو نداره. و این سه جلد آخرش حتی توی طاقچه و فیدیبو هم نیست که نسخه الکترونیکی شونو بخرم. 😭😭

کوئوت. قهرمان قشنگ من 😭❤️

طبیعیه که نزدیک 600 صفحه رو تو دو روز نخوندم و مدت هاست مشغول این کتابم و هروقت تونستم ذره ذره خوندم تا بالاخره تونستم برسونمش به روز دهم مرداد :))

و حالا دلم نمیاد برم یه کتاب دیگه بخونم انقد که تو حال و هوای کوئوتم. کتابخونه عزیز! لطفا مجموعه رو کامل کن. دعات میکنم به جان خودم!

کتاب انقد گرونه که وسعم نمیرسه بخرم الان😁 هر جلد حدود 60، 70 تومنه. بعد من سه جلد اخرو میخوام. یهو اونا رو بگیرم هم ناقصه 

منطقی ترین کار اینه که کتابخونه مون بخره بقیه شو 😁

 

بعدا نوشت: طی بررسی های بسیار، کاشف به عمل اومد که این کتاب جلد سومش هنوز توسط نویسنده اش نوشته نشده که ترجمه شده باشه. هم با انتشارات بهنام صحبت کردم هم با مریم رفیعی. از دوتاشون پیگیر شدم. خلاصه خیلی حس خفن بودن کردم بچه ها :))))

 

 

ششم: بیرون ذهن من

کتاب روزهای یازدهم و دوازدهم

نویسنده : شارون ام دراپر

مترجم آنیتا یار محمدی

تعداد صفحات : 395

نسخه اینترنتی روتو کتابخونه مجازی طاقچه خوندم...کتاب در مورد ملودیه. دختری که فلج مغزیه و محدودیت حرکتی داره و نمیتونه صحبت کنه و با ویلچر حرکت میکنه.

انگار  دارید یه نسخه از زندگی استفان هاوکینگ توی کودکیش رو میخونین.

دختره فوق العاده باهوشه و نمیتونه کلمات رو بیان کنه.

موفقیت هاُ تلاش هاُ شکست ها و...

حتما توصیه میشه..بخونین.

 

 

هفتم: پاندای محجوب بامبو به دست با چشم هایی دور سیاه در اندیشه انقراض

کتاب روزهای 17 و 18 مرداد

نویسنده :جابر حسین زاده نودهی

تعداد صفحات :139 صفحه

نسخه الکترونیکی رو تو کتابخونه طاقچه خوندم. 

داستان در مورد جوان 30 ساله ای هست که هیچ جای کتاب به شکل مستقیم بهتون نمیگه زندگی پوچی داره. اما پوچی و ناامیدی و... بین متن فهمیده میشه. به خاطر اینکه قلم متفاوت و زیبایی داشت خوندم تا انتها. وگرنه نیمه کاره رهاش میکردم حتی!

اگر نویسنده قصد داشته اثر سوررئالی بنویسه، شکست خورده.

اما اگر نوشتن طنزی که ادای سوررئال رو درمیاره هدفش بوده و میخواسته کنایه به این سبک بزنه، موفق شده.

یه جاهایی طنز کار بامزه بود. یه جاهایی اضافی میشد و از خوندنش حوصله ام سر میرفت.

یه مقدار افراد زیاد بود تو داستان آدم رو گیج میکرد. پایان هم چیز خاصی برای گفتن نداشت. 

همچین افرادی تو جامعه وجود دارند. قابل انکار نیست. اما حیف که این افراد با هیچ دین دار واقعی رو به رو نمیشن حتی. منظورم کسی نیست که 100 درصد دین رو صحیح عمل میکنه. حتی فرد نسبتا دین دار که به خدا و دین عشق بورزه تو زندگی اینا هیچ نقشی نداره.

در نهایت خوندن این کتاب رو کلا توصیه نمیکنم.

 

هشتم: روز بعد از معمولی بودن دنیا

کتاب روزهای 19 و 20 مرداد ( که البته 21 مرداد تموم شد)

نویسنده : زیتا ملکی

تعداد صفحات 152

نسخه الکترونیکی رو از طاقچه گرفتم. کتاب مدتها تو کتابخونه طاقچه ام بود. به خاطر اسم خاص و قشنگش گرفته بودمش. ماجرا ازین قراره که پسرک داستان ما با یه برآورده کننده آرزو ها رو به رو میشه و ما داستان برآورده شدن 7 تا از آرزو هاش تو هفت روز رو میخونیم. 

بین نوجوان تخیلی های ایرانی محدودی که خوندم، خوب بود. بیشتر برای سن 10،11 تا 15 بود. اما من 22 ساله هم از خوندنش لذت بردم.

فقط کاش پایانش اینجوری تموم نمیشد. یه حالت پایان بازی داشت. دور و دراز قرار بود شب بیاد. و داستان غروب تموم شد. نمیدونم نویسنده میخواست چی رو برسونه. 

به طور کلی توصیه میشه.

 

 

نهم: دختران مطرود

کتاب روزهای 27 و 28 مرداد (که البته بیشتر طول کشید. 28 ام تموم شد فقط) 

نویسنده: سایمون سنت جیمز

تعداد صفحات : 416

نسخه الکترونیکی رو از طاقچه خریدم. قیمتش رو هم امروز براتون دیدم. تخفیف تابستانه خورده شده 5000 تومن

خلاصه کتاب جذبم کرده بود. یادم نمیاد چه زمانی کامنت معرفی ای از این کتاب خوندم که خریدمش. البته مدتها موند تو کتابخونه مجازیم تا بالاخره رفتم سراغش

خلاصه ای که نوشته خلاصه دقیقی نیست. 

داستان جنایی و ترسناکه. عالی و دوست داشتنی... دارای تعلیق های نفس گیر. 

داستان یک مدرسه شبانه روزی دخترانه است... بیشتر حول محور 4 تا از دختران این مدرسه که اسمش آیدلوایلده

و خب برای اینکه اسپویل نشه چیزی نمیگم. اماااا بچه ها. بخونیدش خدایی خیلی توصیه میشه. قشنگ بود. 

​​

 

دهم: مطلع عشق

کتاب روهای 29، 30 و 31 مرداد

گزیده ای از رهنمود های حضرت آیت الله خامنه ای به زوج های جوان، جمع آوری و مقدمه هر فصل: محمد جواد حاج علی اکبری

تعداد صفحات: 134

نسخه چاپی این کتاب رو داشتم. قبل از ازدواجم بابا بهم هدیه داده بود. نگه داشتم و حالا خوندمش.

و بچه ها! باید بگم فوق العاده است این کتاب! حتما بخونیدش. چه دیدگاه قشنگی دارند نسبت به خانواده و خانم ها.

از خوندنش به شدت لذت بردم. امیدوارم نکاتش رو یادم نره. و باز دوست دارم هرچند وقت یه بار به این کتاب سر بزنم. و به نظرم اگر مثلا خواستید برای کسی هدیه ازدواج ببرید، در کنارش این کتاب رو هم ببرید هدیه خیلی قشنگیه واقعا.

من چاپ بیست و نهم این کتاب رو خوندم. کتاب های چاپ جدید ترش رو دیدم خیلی خوشگل بود و صفحه آرایی خوبی داشت.

توصیه میشه.

۱۳ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰
پاییز

چالش 30 روز شکرگذاری

یا من ینقذ الغرقی

ای آنکه نجات دهد غرقه ها را 

 

چالش رو " فاطمه" شروع کرده.

چند وقتی بود من هم به اینکه دوباره این کار رو شروع کنم فکر میکردم. اما موقعیتش نشوه بود. 

حالا میریم ان شاء الله برای 30 روز شکر گذاری... 

 

 

نامبِر یک : 14 خرداد99
به خاطر سخنرانی فوق العاده ی حضرت آقا

 

نامبِر دو: 15خرداد 99
لباسی که خریدم و ازش راضی بودم و قشنگه

 

نامبِر سه: 16 خرداد 99

پنکه، تقریبا تموم شدن کار تفسیر، شروع کار مقاله ام.

 

نامبِر 4 : 17 خرداد 99

تموم شدن آزمون و مصاحبه نخبگان

 

نامبِر 5 : 18 خرداد

پیروزی گردی و عکس گرفتن از وسایل برای ف.سین، درمورد نارحتی هام صحبت کردن راحت و بدون سانسور کردن خودم

 

نامبِر 6 : 19 خرداد

برنامه ریزی کردن ف.سین و پیام امروزش. سیسمونی خواهر زاده

 

نامبِر 7: 20 خرداد

دندون پزشکی که یک بار حرفاش استرس شدید بهم وارد نکرد + موتور سواری یه قسمت خنک شهر

 

نامبِر 8: 21 خرداد

کنسل شدن امتحان اصول و اینکه استاد به خاطر شرایط قرنطینه، به هممون 5 نمره میان ترم و داد

 

نامبِر 9: 22 خرداد

خبر خوشی که درمورد دوست کودکی شنیدم+ خنده های نصفه شبی با پرتو + متنی که درمورد جرج کلوید نوشتم

 

نامبِر 10: 23 خرداد

تموم شدن تطبیق کل این ترم نحو

 

نامبِر11: 24 خرداد

همون روزش ننوشتم، الان اصلا یادم نمیاد :/

 

نامبِر 12: 25خرداد

درست کردن یکی از دندونام، و اینکه جزء معدود دفعاتی بود که از بودن تو دندونپزشکی داشتم لذت میبردم (دکترش خیلی کاربلد و خوب بود و جوری برخورد کرده بود که نترسم)

 

نامبِر 13: 26خرداد

سوال آخر امتحان که به شکل معجزه گونه ای درست نوشتمش.

 

نامبِر 14: 27 خرداد

با wordup لغات زبان و کار کردن. 

 

نامبِر 15: 28 خرداد

با حنا هندی طرح حنا کشیدم، و برام طرح حنا کشید... 

 

نامبِر 16: 29 خرداد

متوجه شدم این ماه 31 روزه است و امتحانم یه روز دیرتر از وقتی که فکر میکردم برگزار میشه:)) 

 

نامبِر 17: 30 خرداد :

دایی اینا که اومدن خونه مون و بعد مدتها دیدیمشون.

 

نامبِر 18: 31 خرداد

صحبت کردن لذت بخش با خواهرهام

 

نامبِر 19: اول تیر

یک روز تلاش بدون استراحت های زیاد با وقت های تلف شده کم

 

نامبِر 20: 2 تیر

با حس خوب بلد بودن درسا، رفتن سر امتحان، جشن روز دختر ا. ا، تماس تصویری با الی

 

نامبِر 21: 3 تیر

صحبت تلفنی بامزه با خاله همسرم، مهمونی خونه آبجی بزرگه. طعم کاکائو. مسجد نزدیک خونه آبجی اینا

 

نامبِر 22 :4 تیر

معدل خوب پرتو 

 

نامبِر 23: 5 تیر

ناهار خوشمزه، بسته پستی کتابی که از سوره مهر سفارش داده بودم

 

نامبِر 24: 6 تیر

چت نصفه شبی با الهه و بلند بلند خندیدن

 

نامبِر 25: 7تیر

نماز صبح به موقع

 

نامبِر 26: 8 تیر

زودتر تموم کردن خوندن اولین دور درسی ک امتحان داشتم فردا

 

نامبِر 27: 9تیر

دوره لذت بخش و خواب جذاب سر صبحی+ استوری هایی که امروز گذاشتم و پیاده روی+ لباس زرد + مهمونی بعد از ظهری چایی با آبجی اینا

 

نامبِر 28: 10 تیر

تصمیم های جدید با ف. سین + انجام دادن کلی کار که فکر میکردم بیشتر طول بکشه

 

نامبِر 29: 11 تیر

دو تا از نمره ها اومد و واقعا خوشحال کننده بود

 

نامبِر 30: 12 تیر

برگشتن مامان اینا از سفر

 

نامبِر 31: 13 تیر

مهمونی خونه خاله همسرم. 

 

نامبِر 32: 14 تیر

با بچه ها دور استاد کاف ایستاده بودیم با فاصله های 2 متری، صحبت میکردیم. + تموم کردن دوتا از کتابایی که چندین روز بود داشتم میخوندمشون.

 

نامبِر33: 18تیر

تموم شدن امتحانا :)) + سوالهایی که خدا کمک کرد درست نوشتم

 

 

خداروشکر که 33 روز تونستم این چالش و بنویسم....دوستش داشتم. و لذت بخش بود

۱۶ نظر موافقین ۱۴ مخالفین ۰
پاییز

قرنطینگاری

یا من لا سلطان الا سلطانه

( ای آنکه هیچ سلطنتی، جز پادشاهی تو نیست)

 

 

سلام :)

یه تمرین عکاسی چارلی و نورا  گذاشتن

30 روزه. با 30 تا عکس که تو قرنطینه میتونیم توی محدوده خونمون بگیریم.

 

شرکت میکنم تا شاید از این حال و هوام، فرار کنم. تا نجات پیدا کنم از دست خودم !

اممم....یه نقطه اتکا...

 

 

 

طبیعیه که من تخصصی تو عکاسی ندارم و بعضی از مورد هاش رو حتی نمیدونم چیه... اما تصمیم گرفتم امتحان کنم.

میخواستم با دوربین بگیرم، که همونطور که مستحضرید کامپیوتر خراب شده و نمیتونم عکسا رو از دوربین منتقل کنم به کامپیوتر و بذارم اینجا.

بله راه های دیگه ای هم وجود داره برای با دوربین گرفتن. مثل کابل OTG  و ...

که البته عکاسی با گوشی راحت تره :))

بعدی ها رو اگر نتونم با گوشی بگیرم، با دوربین میگیرم....

 

 

دوستانم. شما هم شرکت کنید. خیلی هیجان انگیزه.

 

4 روز دیر دیدم این پیام رو. اما ممنونم فاطمه :) ما رو هم آشنا کردی باهاشون.

از 4 تای اول، دو تاشو امروز گرفتم. میخواستم هر 4 تا رو امروز بگیرم و از فردا با بقیه پیش برم. بعد گفتم چه کاریه من نمیدونم بقیه شون دقیق چی هستند یه سری هاشون.

این دوتای بعدی رو میذارم برای روزهای بعدی

و ادامه شون رو با یادگرفتن از دوستان، با چند روز تاخیر امتحان میکنم

 

1: یک چیز زرد

 

 

(زحمت تابلو را پرتو کشیده :] )

 

4: کفش ها

 

( که خانوادگی است... که ما دلمان به هم گرم است و حفظمان کن برای هم، خدا )

 

 

3: چراغ های شهر

 

 

 

خب :)) این یکی رو دیگه با دوربین گرفتم... و با مشقت ها... چون عکاسی از شب هر وقت میکردم یه عااالمه نور و رنگ خودش اضافه میکرد بهش. کلی با تنظیمات کلنجار رفتم تا این بشه. ( از آوردن سه پایه بگیر تا وصل کردن فلاش اضافه به دوربین و کم و زیاد کردن سرعت شاتر و ... آخرم با نوردهی کوتاه تونستم :)) ولی وقتی تونستم واقعا خوشحال شدمااا. حرفه ای نباشه شاید عکسش. اما براش تلاش کردم :) )

 

همیشه فکر میکردم اگر از این خونه بریم، دلم برای این ویو تنگ میشه. حتی اگر برای هیچ چیز دیگه تنگ نشه....

 

2. آسمان صبح

 

 

6. ضد نور

 

 

 

7. نوردهی طولانی

 

 

 

 

5. ابر ها

 

8. چای

 

 

 

9. عکاسی از بالا به پایین

 

 

10. عکاسی از تراس

 

 

11. مات

 

 

12. کتاب

( قرآن است :) )

 

13. الگو

 

 

* بچه ها، ما گلخونه خیلی نزدیکمونه. نگران نباشید :)) با دستکش هم رفتم :)

 

14. از یک زاویه باز

 

 

15. از یک زاویه بسته

 

 

( بچه ها. لطفا بزرگواری کنین و به روی خودتون نیارید که عکس زاویه بسته ام انقدر بد شده. من سر این دوتا عکس زاویه باز و بسته به فکر انصراف از این تمرین افتادم. کلی هم عکس گرفتم آخرم حتی مطمئن نیستم این دوتا درست زاویه باز و بسته هستن یا نه... حرفه ای که خب میدونم نیستن... .)

 

16. سیاه و سفید

 

 

*خدا بیامرز عکس با کیفیتی بود :/ سیاه سفیدش کردم نمیدونم چرا انقدر کیفیت و آورد پایین

و من نمیدونم منظور عکس امروز، افکت سیاه و سفید بوده یا جزای عکس باید سیاه و سفید میبودن. حیف شطرنج نداشتیم. کم مونده بود برم دم خونه همسایه ها بگم شطرنج سیاه سفید دارید امانت بدین نیم ساعت به من؟

 

17. عشق

 

 

18. بافت

 

بچه ها... کتابِ توی عکس، فلسفتنا از شهید صدره :) قلب هایتان را به این سمت حواله کنید... مرسی :))

برای عکس بافت، کلی با خودم کلنجار رفتم که عکس بافت مو بذارم، بافت پارچه و اشیاء از نزدیکِ نزدیک بگذارم، یا این رو.

که خب از این عکس، بیش از بقیه اش خوشم اومد

 

19. یک گوشه

 

اما یک بار دیگه هم تو یکی از پست های خاطره ام از این گوشه عکس گذاشتم. از یه زاویه دیگه. باز همین گوشه رو گذاشتم. با اینکه عکسش خیلی خوب هم نشد. اما گوشه بهتری نیافتم.

پس چه برایمان آورده ای مارکو؟ یک گوشه دیده شده در قدیم :)))

 

20. یک در

 

 

 

 

21. اسباب بازی

 

 

 

22. خیلی رنگارنگ

 

 

23. یک چیز سبز

 

 

24. انتزاعی

 

26: چشم ها

 

 

27. گل ها

 

29: بوکه

 

 

25. بعد از تاریکی

 

*هر عکس دیگری گرفتم، همین پست را بروز رسانی میکنم....

 

نکته:

بچه ها. همه عکس ها رو بجز عکس آخر، تصویر متوسط گذاشتم. که حجمش کمتر بشه و راحت تر باشه.

فقط هر روز عکس جدید رو با کیفیت بالا میذارم.

چطوره؟

۷۷ نظر موافقین ۱۹ مخالفین ۰
پاییز