یا الله

 

سلام :) خوبید؟

 

 

+امروز امتحانامون شروع شد. اولیش و دادیم. دومیش هم یکشنبه است.

حس میکنم آخر سر امتحانای همهههه تموم میشه و من هنوووز دارم امتحان میدم :))

 

+ یک مسئله ای که منو خیلی اذیت میکنه، حسادته. چه دیگران رو در حال حسودی کردن ببینم و چه خودم به چیزی حسودیم بشه.

خداشاهده انقدر از حسودی بدم میاد که وقتی حس میکنم داره به چیزی حسودیم میشه واقعا اذیت میشم.

حسادت چیزیه که اول ایمان خود فرد حسود رو میخوره. کیه که دوست داشته باشه به خاطر خوشی دیگران ، انقدر ذهنش درگیر شه که از زندگی خودش بمونه؟

حالا دوز حسادت ها قطعا متفاوته ها.

اما کلا چیز بسیار مضریه برا آدم.

این چند روز، یه بنده خدایی رفت سفر. بعد امروز زنگ زده بود. گفت آره رفتیم بیرون و اینا. جات خالیه.

همش میخواستم براش خوشحال باشم که رفته بیرون. اما باز تو ذهنم حس بدی میومد که خب چرا؟ در حالیکه من امتحان دارم و از یه سرماخوردگی کلافه کننده تازه نجات پیدا کردم و به شکل معتاد گونه ای از بعد امتحانم سرم تو گوشیمه تا یه سری چیزهای مختلف رو فراموش کنم از یه نرم افزار به یکی دیگه، از اون ده بار سر زدن به وب که آیا کسی برام کامنت نذاشته؟ آیا کسی مطلب جدیدی نذاشته؟ آیا کسی کامنت های منو تایید نکرده؟ بعد تو زنگ میزنی میگی آره خیلی خوش میگذره و جات خالی؟ لعنتی من به این بیرون رفتنه خیلی احتیاج دارم. اما حتی جون ندارم از جام بلند شم برم بقیه کارهای واجبی که دارم و انجام بدم. حال ندارم برم تفریح ( البته در حال حاضر کسی که باهام پایه باشه هم ندارم و باید اگرم میخوام برم تنهایی برم و خب همین انرژی بیشتری میخواد. میدونِی؟ مثلا وقتی یکی دیگه میخواد بره و تو فقط همراهی، دیگه یا به خاطر قولی که بهش دادی پا میشی بالاخره یا خودش بهت انرژی میده. اما وقتی منبع انرژی خودت، خودت باشی یکم سخت میشه تو این قضیه. وگرنه من هیچ مشکلی با تنهایی تفریح کردن ندارم.)

بعد برای اینکه به طرف فکر نکنم رفتم نشستم به دیدن یه انیمه ای که تازگی شروع کردم.

این وسط تو پرانتز بگم که انیمه ها، با اینکه خیلی کم پیش میاد کاملا باب میل من باشن، اما چون قسمت هاشون خیلی کوتاهه واسه وقتایی که میخوام سریع از یه حس و حالی در بیام و یه استراحت کوتاه فکری داشته باشم خوبن. این که الان دارم میبینم هر قسمتش 24 دقیقه است. که دو دیقه اول و دو دیقه آخرشم فقط تیتراژه :))

 

 

من باب راه های رهایی از حسادت میفرمان که :« از نعمت های طرف تعریف کنید. تو خلوتتون از خدا برای اون طرف نعمت های بیشتری بخواید. »

 

و در حقیقت آیا من واقعا میخوام طرف نره تفریح؟ یا میخواستم منم پیشش باشم؟ قطعا دومی درست تره برا این موقعیت من.

اما با این حال این حس بدی که از خوشحالی طرف دارم باز قابل توجیه نیست!

 

همین.

نظر شما چیه؟ چه میکنید برای حسادت نکردن به افراد؟

و ایده ای ندارید برای کمک به من؟