بازگشت بعد مدتها، با خاطره بولینگ

یا من خلق فسوی

ای که آفرید و تسویه کرد

سلاااام :)

بعد مدتها اومدم :)

البته تقریبا روزی چند مرتبه سر میزدم ها. اما کوتاه. در حد چک کردن پنل با موبایل

از قرنطینگاری، هنوز : بعد از تاریکی/ وسواس/ انتخاب عکاس رو نذاشتم...

خیلی هاتون دیگه تا الان تمومش کردین احتمالا

این اواخرش انقد جای نورا خالی بود دست و دلم به آپلود عکسایی که گرفته بودم نمیرفت. بعدش که میخواستم بذارم، کامپیوتری که عکسا رو روش خالی کنم و بذارم نبود...

امتحانا داره میرسه و کارهام به شدت در هم پیچیده شده. به خاطر فشردگی شون کلافه میشم و همچنان یه سری شون رو از دست میدم.

یه مقاله پژوهشی تا 30 تیر باید بدیم. که حس میکنم نمیتونم و دلم میخواد برم کنسلش کنم این واحدو حذفش کنم...

دیروووز اگه گفتید رفته بودیم کجا!؟

یه جای جدید و جذاب...

بولینگ....

من و همسر، دوست همسر و خانومش.

یه دست بازی کردیم. من اولین بار بود که بولینگ بازی میکردم کلا. همسرمم اولین بار بود. اما دوستش اینا فک کنم 4 یا پنجمین بار بود میومدن.

توضیح بدم برا کسایی که مثل خودم زیاد آشنا نیستن باهاش:

بازی 10 ست بود. ما 4 نفری بازی میکردیم. هر دور میتونستیم دو بار این توپ سنگینا رو به سمت اون بیلبیلک هایی که اون طرف زمینه بندازه ( البته به شدت و سرعت قل بده نه اینکه پرتابش کنه :)).. )

حدس میزنین در آخر همه دور ها کی برنده شد!؟

آفرییین... من!

خیلی چسبید. هرچند چون ناخونام بلند بود، ناخون انگشت انگشتری دست راستم شکست.

بلیت این جایی که ما رفتیم، گیمی 30 تومن بود. جاهای دیگه رو نمیدونم.

با این افکته این عکسمون خیلی خوشگل شده :)) عاشقش شدم... انگار دو تا سیاره دستمونه... انگار تو آسمونیم...

سه تا عکس :چشم ها/ گل ها/ بوکه قرنطینگاری رو گذاشتم...اون ها رو هم ببینین :)

۱۰ خرداد ۹۹ ، ۲۰:۲۸

Roham Gh

سلام

خوش برگشتی :)

عکسه خیلی خوشگل در اومده :)) منم تاحالا بولینگ نرفتم احتمالا باید جذاب باشه

۱۲ خرداد ۹۹، ۱۱:۵۸

پاسخ:

سلام... ممنون

+آره جالب و هیجان انگیز. امتحانش کنین.

۱۰ خرداد ۹۹ ، ۲۰:۳۸

سین دال

خوش برگشتی :))))

دلمون برات یه ذره شده بود

تجربه بولینگ پلاستیکی دارم فقط بچه بودیم تو خونه بازی می کردیم. صد البته هیچیش استاندارد نبود :))

عکستون خیلی فضاییه. :))

راستی بیانی شدنمو نبریک نمیگی؟ هرچی نباشه به دعوت شما اومدم بیان

۱۲ خرداد ۹۹، ۱۲:۰۰

سلامت باشی :)

مچکر... چشماتون فضایی میبینه :)))

+وااای. مبارک باشه. نمیدونستم. تبریک تبریک. خوش اومدی به بیان

۱۰ خرداد ۹۹ ، ۲۲:۲۵

مهناز ...

همیشه به خوشی :)

منم تا حالا بولینگ بازی نکردم ولی دوست دارم امتحانش کنم.

۱۲ خرداد ۹۹، ۱۲:۰۷

خوش باشی :)

+خیلی بازی هیجان انگیزی بود. فکر نمیکردم اینطور باشه. بعد چون 10 دوره خیلی حس جالبی داره دور های آخر

قیمتش هم حقیقتش من فکر میکردم بیشتر باشه. خوشحال شدم و دوس دارم بازم برم :)))

۱۰ خرداد ۹۹ ، ۲۳:۰۱

حسنا ...

منم باید عکسای قرنطینگاریمو بذارم دیگه. البته مال من خیلیاش مونده که نگرفتم.

به به قهرمان 😍😍 بردن خیلی حس خوبی داره، حتی تو یه بازی دورهمی :)))

نکنه همسرجان باعث شه توجهت به ما کم بشه ها D: بیا اینجا بنویس

۱۲ خرداد ۹۹، ۱۲:۱۱

واااییی آره حسنا :) بذار. خوشحال میشم :)

آره دقیقا. دلم بازی های دورهمی بیشتر میخواد من :)) هرچی بیشتر آدم منع شه بیشتر دلش میخواد همونکارو بکنه. من الان به خاطر امتحانا و بقیه کارا نمیتونم بازی کنم :)) هی دلم بازی و عکس و فیلم میخواد.

+نه بابا. کامپیوتر که خراب شد داااغونم کرد اصا :)))

۱۱ خرداد ۹۹ ، ۱۲:۲۸

فاطمه م_

راست میگی عکسه خیلی جالب شده :)

من بهت افتخار می‌کنم که با اینکه بار اولت بود برنده شدی :))

۱۲ خرداد ۹۹، ۱۲:۱۳

مچکر.

+جالب بود. و به نظرم نتیجه نهایی اش غیر قابل پیش بینی...

۱۲ خرداد ۹۹ ، ۰۸:۳۰

نورا :)

سلام پاییز:))

عکس‌هات رو که دیدم واقعا خوش‌حال شدم، گفته بودم که دلم براشون تنگ شده. بعد که این پستت رو خوندم یه کم غصه‌دار شدم اولش درواقع یک حس دوگانگی بود. راستش حتما می‌دونی که آدم خوش‌حال می‌شه از این که دوستی داشته باشه که این‌قدر مهربون باشه و اون دوست نبودنش رو حس کنه اما واقعا نمی‌خواستم این‌ دوست‌های مهربونم رو اذیت یا بی‌حوصله کنم که خب مثل این که اصلا توی این‌کار موفق نبودم:| :دی

آممم بگذریم، من نمی‌دونستم تو ازدواج کردی! چرا واقعا نمی‌دونستم موضوع به این مهمی رو؟ :))) یعنی اون‌جایی که گفتی من و همسرم و دوستش و... شبیه فیلم‌ها شدم که دیگه صدایی رو نمی‌شنون و همه‌چیز محو می‌شه و این‌ها.

و این که اون عکس واقعا باحال شده. خیلی cool به نظر میاد و از طرفی خیلی هم صمیمیت داره و افکتش هم که خودت می‌دونی چه‌قدر بامزه‌ش کرده و انگار که یک داستان کوتاه دلنشینی پشتش داره:))

آمم این هم هست. من واقعا انتظار داشتم تو برنده شی در نهایت. تبریک می‌گم بردت رو:)))

۱۲ خرداد ۹۹، ۱۲:۲۲

سلام نورا :))

آرهههه... بس که مهربون و خوش ذوقی

+آره ممتوجهم چی میگی... این حس دوگانه رو تجربه کردم.

نه که موفق نباشی. اما خب. چون ما دوستت داریم و از دیدن عکس هات انرژی میگیریم، دلمون تنگ شد...امممم فک کنم اگه هدفت این بود که اصلا بی حوصله هم نشیم، موفق نشدی :))) اما این موفق نشدنه خودش شیرین بود به نظرم. که نبودنت تو ادامه چالش، انقد مهم بود برای ما :) و انقد محبوبی :)

+29 بهمن همین امسال عقدم بود. چون خیلی نگذشته پس میتونیم بگیم اشکال نداره :)) حتی تبریک بگو :)) مرسی. تو شادیاتون جبران کنم :))

+ اوووم. دیدت به عکسم چقد دوس داشتم. باز بگو چرا بی حوصله شدین وقتی من نبودم :)) ایییش. والا ؛/

+ وای. ممنونم :)

نورا،انقد بازیش هیجان داشت هی تو ذهنمه با چه افراد دیگه ای میشه رفت :))) حالا آیا دوباره بریم یا نه :)))

۱۳ خرداد ۹۹ ، ۱۷:۲۱

پرتو ^...^

چ جذاب:)

دلم می خواد یه باز امتحانش کنم...حتی اگه خوشمم نیاد به نظرم تجربه ی جالبی میشه:)

خیییلییی ان شاءالله که وقتت برکت بگیره^...^

ان شاءالله مثلا واسه یکی از کارات فرصتش رو تمدید کنن...مثل مقاله نویسی...

+پینت بال هم به نظرم تجربه ی جالبی بود...

۱۳ خرداد ۹۹، ۱۷:۵۹

نه. به نظرم با شناختی که ازت دارم، خوشت میاد.

دارت ات هم خوب بود... نه؟ شاید بولینگت هم خوب باشه. هرچند هیچ ربطی ندارن به هم :)))) وای :))))

+مرسی. دوباره :)

فرصت مقاله نویسی تمدید شد، اما باز میخوام برم انصراف بدم :)) یه همچین خواهری داری. خلاصه در جریان باش.

+تجربه اش رو ندارم. اگر منم تجربه کردم مینویسم.

زندگیِ دور و بر ما

کلبه جدید "پاییز و بهار"

بازگشت بعد مدتها، با خاطره بولینگ

بولینگ

قرنطینگاری

مقاله

نظرات (۷)

خاطرات

معرفی فیلم

نقاشی

مکالمه:)

معرفی کتاب

طاقچه پاییزی

عکس های پاییزی

قرآنِ خدا

چالش ها

تجربه های گذشتنی

بسیار کوتاه