زندگیِ دور و بر ما

کلبه جدید "پاییز و بهار"

فکر معقول بفرما، گل بی خار کجاست؟

امروز به مامان میگم : مامان، به نظرت نامنظم بودن من بده؟

میگن : آره

میگم: حافظ میگه فکر معقول بفرما، گل بی خار کجاست؟ این خار منه مامان :)) اشکال نداره زیاد :))

میگن: ما گل که میخریم با سر قیچی خار هاشو جدا میکنیم....

من :))))



زنگ زدم به آبجی بزرگه. میگم چه انتقادی داری به من؟

میگه چه یهویی. چه انتقادی؟

میگم هرچی! چه بدی ای دارم؟

میگه هیچی یادم نمیاد

میگم نامنظم نیستم؟

میگه نه. اون که بدی نیست.

خندیدم. میگم : میخواستم برات بخونم فکر معقول بفرما، گل بی خار کجاست. فهمیدم تو معقول الفکر ترین خواهر منی :))



^...^

۱۱ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
پاییز

خانه دوست کجاست؟ ایناهاش:) |قسمت اول|

یا ستار العیوب


امروز با پرتو رفتیم خونه بهار اینا

زینب و زهرا هم بودن

خوش گذشت واقعا. مثلا رفته بودیم کمکش، یکم خونه رو جمع کنیم برای مهمونی ای که فردا داره

ظرف شستیم و نشستیم به حرف زدن و بازی و اینا.

زهرا میگه خرک شیم از رو هم بپریم.*

بعدش بچه ها چرخ و فلک میزدن. من کلا بلد نیستم. امروز حس کردم یه چیزایی یاد گرفتم. دوست دارم مرداد که رفتیم باشگاه ان شاءالله به استاد بگم بهم یاد بده و اجازه بده تمرین کنم.

تو خونه آدم همش نگرانه بخوره به وسایل و چیزی وبزنه بشکنه!



زهرا کلاس صوت و لحن رفته بوده از بچگی. دوره تقلیدی اش داره تموم میشه و به خود صوت و لحن میرسه

قرار گذاشتیم هرکس چند آیه بخونه

زینب و معصومه که آخر نخوندن. من واقعه خوندم زهرا طه.

به زینب میگم خداروشکر من اول خوندم. چون اگه اول زهرا میخوند، انقدر خوب میخونه، دیگه روم نمیشد بخونم :))



فردا هم ان شاءالله قراره بریم خونشون. اصلا برای مهمونی فردا رفتیم امروز مثلا :)

با دو تا از بچه های دبیرستان.

امیدوارم زینب و زهرا و پرتو بازم بیان.


+ بعد از ظرف شستن نشستیم چندتایی پفک میخوردیم

بعدش رفتم دستمو بشورم. بهار میگه: انگشتتو نمیخوری؟

میگم بدم میاد.

زینب میگه بده واسه من :))

انقد خندیدیم.




صبح حافظ میخوندم. بعد یه غزل رو واسه خودم آهنگین خونده بودم صدامو ضبط کرده بودم بدم بهار بشنوه

خونشون زینب اینا داشتن باهم حرف میزدن. دادم بهار. میگم آروم گوش بده. زیادش نکن

اول یکم آروم گوش داد. بعد میگه خوب نمیشنوم پاییز.

زیادش کرد:))

زینب و زهرا و پرتو هم نشستن به گوش دادن. 



گفتم حجامت کردم؟ نه نگفتم.

برخورد بهار و زینب با جای حجامتم عالی بود. یه جوری میگفتن " هیییین" یا "موهام سیخ شد" خودم دلم به حال خودم میسوخت.

حالا درد نمیکرد ها. انقد اینجوری میگفتن حس میکردم الان بیهوش میشم از درد :))



+لواشک و دور انگشتمون پیچیده بودیم مثل بچگی هامون میخوردیم

بعد یکدفعه هوا که از بین لواشک هایی که خوب به هم نچسبیدن وارد دهن آدم میشه؟ اونجوری میشد صدا میداد. زهرا میگفت پنچری شو بگیرید اول. بعد بخورید :))




+یه سری نوشمک هم خوردیم. بازش نکرده بودیم مشکی به نظر میرسید. یکیش هم آبی بود انگار. بعد بازش کردیم، آبِ سبز لجنی (!) داشت بعضیاش آبش بنفش بود

یه وضع خنده داری :))

بعد از اینکه کلش رو خوردیم هم هممون میگفتیم این چه مزه ای بود اصلا؟ مزه شو متوجه نشدیم.

هرکدوممون یه نصف نوشمک گرفته بودیم شروع کردیم به خوردن.

بعد من تو خوردن چیزایی که سرد باشن خیلی آروم عمل میکنم :)) خیلی :))

همه رفتن سراغ نیمه بعدی من تازه اولی و تموم کردم.

بعد همه رفتن سراغ لواشک ها و شروع کردن به خوردن من تازه دومی و شروع کردم

انقدر سر همین خندیدیم.



+پرتو از این گره های دستبند یادگرفته. خیلی دوست دارمشون. برم یاد بگیرم بعد از بازار مهره بخریم بریم تو کار فروش دستبند :))

دوست دارم پیج بزنم تو اینستا برای فروش وسایل هنری ای که درست میکنیم. اینهمه چیز درست میکنیم بازار فروش مناسب نداریم. اینستا رو هم شاید امتحان کردم.



+دوست دارم از این گردنبند چوبی ها رو هم امتحان کنم :) وای خیلی دوست داشتم. خیلی

اما خب وسایل نجاری که نداریم. حتی رنگ مناسبش رو هم ندارم

ولی اگه این دو تا رو داشتم، طرح و ایده برای کشیدن روی گردنبند داشتم.


+دلم میخواد باز هم حافظ بخونم. اما از اونجایی که متوجه خیلی بیت ها نمیشم و باید غزل رو که شروع میکنم سایتِ تفسیر غزل هاش رو هم باز کنم کنار دستم، خوندنش طول میکشه



لحظاتتون پرازیاد خدا. علی علی:)

(25تیر98. پاییز.ن)


* همون که خم میشن نفر دیگه میدوه و از روی فردی که خم شده میپره. نمیدونم شنیدید اصطلاحشو یا نه :)


پ.ن: من چی بپوشم؟ :))


پ.ن2: قالب جدید D:

اینو دوست دارم. خیلی :) مرسی طراح :)


پ.ن3: املای نوشمک چقد عجیبه :))) فک کنم ننوشته بودمش تا حالا


پ.ن4: وای. تیر داره تموم میشه. خیلی از برنامه ای که برای خودم ریخته بودم عقبم....



۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
پاییز

بیان خوب است، مرسی :)

یا غفار الذنوب


بله :) درست میفرمودید.

توی بیان نوشتن لذت بخشه. آدم رو به بیشتر نوشتن ترغیب میکنه



+حدیث یادمه وبش تو بیان بود. بعد قالبش خیلی خوشگل بود. وبش رو بست و دیگه ازش خبر ندارم

اما هرچی میگردم قالبی که خیلی دوستش داشته باشم رو پیدا نمیکنم.

شایدم قالب رو خودش طراحی کرده بود.



+فردا میرن اردو. یه اردوی یک هفته ای.

چقدر دوست داشتم باهاشون باشم؟ اوف یا... خیلی!

و نشد که باشم.

هوم.... تنها میتونم بگم فدای سرم. و سعی کنم این فکر رو که چقدر بهشون خوش میگذره از سرم بیرون کنم و روز هامو با روزهاشون مقایسه نکنم :))

خب به هر حال تجربه های دیگه ای هم بوده...

تجربه هایی که وقتی بهشون فکر میکردم میگفتم " اوه... چقدر شگفت انگیز " (با چشم هایی قلبی شده )

و وقتی توشون قرار گرفتم شد "اوه چقدر نفرت انگیز."

بله :)) اتفاقات همینقدر غیر قابل پیش بینی هستن.

که خدا هم گفته چه بسا یه چیزو دوس داشته باشیم اما خیرمون توش نباشه یا دوسش نداشته باشیم و خیر توش باشه.

بله :) حالا لبخند زدن راحت تره :))



+ میفرماد:

یا دیدن دوست، یا هوایش

دیگر چه کند کسی جهان را؟!


#مولانا



و همین :)
۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
پاییز

خستگی مفرط :/

یا علام الغیوب



عکس و تصویر دومین ماندالایی که کشیدم:) #نقاشی_هام #پاییز_ن



ماندالایی که گفتم کشیده بودم :)



+امروز ریحانه مولودی گرفته خونشون.

بنده خدا این همه برنامه ریخته. تا جایی که من دیدم، هیچکس قصد جدی برای رفتن خونشون نداره

آخه خونشون هم دوره.

زیاد خوش مسیر هم نیست.

خودمم احتمالا نمیتونم برم. مگر اینکه بر دیو تنبلی غلبه کنم و یاعلی بگم

تازه اگه برا برگشتنم بتونم یه فکری کنم.



+یه نمره اصول مونده حالا.



+میخوام کتاب بخونم. اما خیلی کند پیش میرم.

کوالای عزیزم، دعوام نکن! اما هیچ کار هنری و کلاسی رو هم شروع نکردم!



لحظاتتون پرازیاد خدا. علی علی


(22تیر98.پاییز.ن)

۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
پاییز

از ماجرا ها

یا حکیم




امروز به شدت دلم میخواست با خاله اینا برم. شد؟ نشد. آره دیگه. اینجوریه دنیا بعضی وقتا

خیلی میخوای، ولی نمیشه. همون که میگفت "گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود"

حالا این نشدنه، چه چیذر رفتن باشه، چه همایش دختران انقلاب، چه یه پیام

تو بگو دلتنگ باشی و بخوای پیام بدی. اما عقلت نهیب بزنه حرف نزن! که اگه حرف بزنی و باز بشه همون چیزی که خیلی وقتا میشه، دیگه جمع کردنش سخت تره

آدم دلِ تنگ و باید خودش جمع و جورش کنه.



دلم خواست بسط نویس باشم.*

امروز وقتی پست اینستا گذاشته بودن، صدای ضبط شده سارآ بود و زینب.

چقدر مثل صدای ما بود.

چقدر مثل من و بهار....

{ خنده هامون}



آدم اینجوریه ناتانائیل.

یهو خسته میشه. بعد حس میکنه دلش گرفته. میره میگرده که دلش باز شه صدای خنده میشنوه

آخ !  وقتی اتفاقی خنده هاشون همون تناژ خنده شما رو داشته باشه

وقتی خوش ذوق باشن و زندگی تو صداشون جریان داشته باشه

و شب هم باشه!

اینطوری تو حق داری گریه کنی ناتانائیل....


۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پاییز

موقت شاید

یا منور




دلم یک دوست میخواهد که اوقاتی که دل تنگم

بگوید خانه را ول کن، بگو من کِی کجا باشم .....





۶ نظر موافقین ۷ مخالفین ۱
پاییز

استاد کاف

یا نور



استاد پیام داد، گفت نمره بعضی ها تغییر کرده

حدود 25 صدم یا کمی بیشتر، بالا رفته.



گفتم ممنون اطلاع میدم.


خودم رفتم چک کردم. دیدم به به ، نمره خودمم 0.25 بالا رفته :) الان خوشحال ترینم :))

۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
پاییز

پشه

یا حبیب



به چه زبانی میشه عمق تنفر رو ابراز کرد؟

به همون زبان بخونین :


من از پشه ها متنفررررممممم



اون قبلیا تازه بعد 4 روز خوب شده بود حدودا. دوباره دیشب کلی نیشم زدن. با وجود از این چراغای پشه کش و چادری که کشیده بودم رو خودم و همش استرس داشتم یه قسمت از بدنم معلوم شه پشه هه نشونه گذاری کنه حمله ور شه به همون یه جا!

ینی کل خوابم نفهمیدم چی شد انقد که وسطش بیدار شدم چک کنم چادرم یه وقت کنار نرفته باشه :/

رواست این کارا خانومِ  پشه؟! رواست؟!

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱
پاییز

از روزها

یا حکم


از وقتی اومدیم بیان میخوام سیستم پیامکی مطلب ارسال کردن بهار رو فعال کنم.
نمیشه.
خود بهار تماس جواب نمیده که کد فعال سازی و اینا رو تایید کنیم و تمام!


اون روز باهاش تماس گرفتم. گفت مشترک مورد نظر پاسخ نمیدهد. لطفا تماس نگیرید
یه همچین چیزی ( با همون صدا های ضبط شده)
انقد خندیدم. انگار مشترک مورد نظر دل خوشی نداره از من! همچین میگه پاسخ نمیدهد ...



چند روزه میخوایم میرای رو تموم کنیم با پرتو :/ کار داشتیم نمیشد. وسطش مجبور میشدیم استپ بزنیم تا به کارهامون برسیم



دو تا نمره مونده. اینا هم بیاد حله .



لحظاتتون پر ازیاد خدا علی علی

(19 تیر98- پاییز. ن)


پ.ن:
گفتم که عاشقت شده ام دور تر شدی
ای کاش لال بودم و حرفی نمیزدم ...
۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پاییز

نمره

یا معینی عند مفزعی



نمره هامون هی نیومد، هی نیومد. امروز 3 تا پشت هم اومد :))

الحمدلله خیلی هم خوب بودن

مونده اصول و روش تدریس


مری همه رو 20 شد تا الان. میگم الهی که اون دو تا رم بیست شی معدلت بشه 20

میگه تا الان دومین نفر کلاسی

خب. اگه 20 شه میشه ممتاز. من میشم اول! :))))

البته اگر اون دو تای باقی مونده خیلی کم نشم!


به ف سین میگم جعبه پرنده دیدم. میگه مگه قرار نبود باهم ببینیم؟

اینجانب اعتراف میکند که فکر نمیکرد وی واقعا بلند شود بیاید باهم جعبه پرنده ببینیم :)))

آخه بهش گفتم میای؟! جواب نداده بود. آقای قاضی! وقتی یکی جواب دعوتمونو نمیده باید سکوت رو علامت رضا بگیریم یا اینکه نمیخواد بیاد؟! :))



+امروز با پرتو نشستیم به دیدن میرای. تبلت بیچاره شارژش دیگه داشت تموم میشد. ندیدیم تا آخر.

وقتی دیدمش نظرمو میام میگم. تا اینجا که انیمه خوشگلی بود.



وی میگوید چرا اشتراک روبیکا گرفتی؟ اشتراک فیلیمو بگیر دیوونه! خیلی بهتره!

نظر شما چه میباشد؟



لحظاتتون پر از یاد خدا. علی علی


(17 تیر98. پاییز.ن)


۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پاییز