زندگیِ دور و بر ما

کلبه جدید "پاییز و بهار"

هرچه میخواهد دل تنگم، بگم_3_

یا طبیب

 

امروز زهرا در مورد تست شخصیت شناسی MBTI صحبت میکرد.

دقیقا فاطمه هم توی پستش در مورد همین تست نوشت

رفتم تست و دادم. شخصیتم رو INFJ تشخیص داد... به نظر خودم که تا حدودی درست بود.

 

+آدم بزرگتر که میشه، یک مقدار تو نوشتن محتاط تر میشه.

چون آثار یه سری نوشته هاش رو میبینه. که چه بحث ها اتفاق افتاده، گاهاً چه سوء تفاهم ها، چه سوء استفاده ها که از یه نوشتن ساده نمیشه!

به خاطر همین، هی دایره مطالبی که آدم روشن و واضح بیانشون میکنه کوچیک تر میشه ....

 

 

+امروز برای فلسفه فردا به شکل خیلی خاصی تخته مون رو خوشگل کردم. خودم عاشقش شدم :)) خدایا ممنون

 

 

+کاش آدم از بعضی لحظه های خودش میتونست فرار کنه

 

 

+اگر گمان میکنید که باشگاه رفتن برای من خیلی آسون شده، باید بگم سخت در اشتباهید

که هر روزی که باشگاه دارم باید هی بگم تو میتونی پاییز. غصه نخور. پاشو برو. در عوض اثری که روت میذاره خوبه. درسته تازه از کلاس اومدی. خسته ای. اما نهایت امر یه چیزِ خوبه.

بعد خب باشگاه رفتن کلی چیز خوب داره واقعا!

تو حالِ روحی آدم موثره.

تو کنترل رنج و درد ها که انقدر تاثیرش زیاده نمیدونم چطور بگم!

و تو آمادگی بدنی و جسمانی هم تاثیر گذاره

کلی هم که روایت در مدح ورزش کردن داریم.

اما با اینهمه چیزهای خوب، بعضی وقتا عمیقا دلم میخواد بپیچونمش :)))

 

 

+امروز و دیروز روزهای قشنگی بودن.

 

 

لحظاتتون پرازیاد خدا. علی علی

 

 

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پاییز

از اون فیلم ها که نبینیم :))

یا من هو صانع کل شیء

 

 

امروز داشتیم با بچه ها حرف میزدیم، الهه میگه :« پاشیم بریم چهارسو.»

منم با ذوق از تجربه دفعه قبل که رفتم چهارسو گفتم. الهه گفت که اونها که رفتن، رستوران هم رفتن یه چیز خوردن.

بعد میگفت سفارش که میدادی بهت یه چیز میدادن حالتِ بن مانند. میتونستی بری تو پاساژ بگردی تا سفارشت آماده شه. سفارشت آماده میشد اون بُن عه ویبره میکرد متوجه میشدی میرفتی سفارشو دریافت میکردی :)))

با شوخی قرار گذاشتیم در هزینه ها صرفه جویی کنیم پاشیم بریم چهارسو. بعد انقد که بلیتش گرون در میاد فقط یه خوراکی یا ناهار بخوریم. بعد بریم یه سینمای دیگه فیلم ببینیم :)))

بعد دقیقا امروز یکی از اینفالوئنسر های اینستاگرام از نمازخونه چهارسو یه فیلم گذاشته بود. نمازخونه اش خیلی خوشگله.

فرستادم واسه الهه، میگم موقع نماز بریم که تو این نمازخونه معنوی طور و قشنگ نماز هم بخونیم.

میگه وای. وضو خونه اش چقد قشنگ باشه حتما :)))

 

 

 

+از حالتِ قبلِ هیچ کار نکنِ خودم دارم خارج میشم.

باشگاه تو انرژی گرفتن آدم خیلی تاثیر داره. باور کنید!

 

 

+یه فیلم دیدم اخیرا. (fight club) جزء فیلم های کلی جایزه گرفته مطرح . از 10 تا فیلم برتر و این حرفا

مزخرف بود. هرچی بیشتر میگذره بیشتر حس میکنم مسخره بود و جنبه های غیر عقلانی بودنش بیشتر برام آشکار میشه.

یه چیزاییش اصلا محال عقلی بود.

مثلا، یک شیء نمیتونه در یک زمان واحد در دو مکان واحد باشه. اما تو این بود...

خیلی هم فیلم خشنی بود. پر مشت زدن و کبودی و خون و فلان ....

بعد خیلی جاهاش خلاف ارزش بود. (مثلا فلسفه فکری طرف این بود که حالا که جامعه سرمایه داریه و ما به چیزی که میخوایم نرسیدیم پس باید بزنیم همه چی و خراب کنیم که همه با هم برابر باشیم. چون ما نداریم، بقیه هم نداشته باشن)

یا مثلا، برای اینکه خشمت رو خالی کنی، بزن یکی و له کن. اصلا هم مهم نیست تو این مبارزه وحشتناک میزنی دندونشو میشکنی، چشمشو نفله میکنی و اثرات همیشگی که دیگه سالم نمیشه روی پوستش به جا میذاری!

یا تو عصبانی هستی! پس بزن ماشین های مردم که تو خیابون پارکه رو له کن.

آخرش با اینکه خیلی خاص و فلسفی روانشناسی طور تموم شد، اما خب. میگم که. در طول فیلم یه جاهایی محال عقلی بود و این برای من حداقل ، از جاذبه اش کم میکرد

من هیچ خلاصه و نقدی ازش نخونده بودم. به خاطر همین پایانش اولش شگفت زده ام کرد. اما از اون ها بود که فکر آدم بهش درگیر میموند. هی فکر کردم بهش. و هی جنبه های دیگه ای اش برام آشکار شد.

استدلال هایی که برای کارهاشون می آوردن هم یه جاهایی خیلی خشک و متعصبانه بود و حرف کسی رو کلا گوش نمیکردن.

یه جاهایی هم مغالطه داشت

خلاصه من خوشم نیومد. و به نظرم جزء فیلم هایی که میخواید "نبینید" قرارش بدین :)))

 

 

+شبتون پرازیاد خدا

علی علی

(11 آبان 98- پاییز)

۶ نظر موافقین ۶ مخالفین ۱
پاییز

کتاب هایی که در حال حاضر میخونم.

یا من هو خالق کل شیء

 

در حالِ خوندن "جین ایر" ام.

و بله! بازهم چندین کتاب باهم دستمه.

" چرکنویس" یک کتاب صوتی هست که در راه برگشت از کلاسم اگر پیاده برگردم گوش میدم. و وقت هایی که نمیتونم کتاب دستم بگیرم یا کتاب الکترونیکی بخونم.

" جین ایر" عزیز :)

" دنیای سوفی" که در یک حالتِ وقفه به سر میبره و فعلا در حال خوندنش به طور جدی نیستم. روزها گذشته از آخرین بار که به طور جدی خوندمش.

" توتو چان، دخترکی آن سوی پنجره" که این هم خوندنش چند روزیه متوقف شده. البته کتاب خیلی جالبیه.

 

 

اما!

علت توقف همه بجز جین ایر، اینه که به شدت در حال و هوایِ جین ایر هستم الان.

نسخه الکترونیکی ترجمه آقای بهرامی حران رو که خریده بودم از طاقچه

نسخه چاپی اش رو از خواهرم امانت گرفتم. چون خوندن چاپی برام راحت تره.

 

 

+خاطرات کربلا رو تو دفتر خاطرات شخصیم از وقتی برگشتیم دارم مینویسم. اما به آرومی پیش میره. الان با اینکه مقدار زیادی ازش نمونده اما حوصله نوشتن رو ندارم خیلی. آروم پیش میره

 

 

+پرتو ی جان برای تولدم یه دفتر گل گلی خیلی خوشگل گرفت ، دفتر خاطرات قبلیم که دیگه آخراش بود با نوشتن نصفِ سفر کربلا پر شده بود. ادامه اش رو دارم تو این دفتر گل گلی جدید مینویسم.

 

+امروز همزمان به 4 نفر پیام هایی فرستادم . برام جواب های همشون مهم بود. جواب های چالشی داشت سوال هام. و با اینکه آمادگی چالش رو نداشتم، به خاطر اینکه احساس میکردم لازمه الان بگم، گفتم.

دو نفر به یه صورتی جواب رو دادن. دو نفر موندن. البته از اون اضطراب اولیه کم شده و حالا خوبم :))

 

 

+قالبِ جدید رو خیلی دوست دارم :)

 

+بعضی وقتها نمیشه یه سری گناه ها رو به شکل معمول کنار گذاشت.

باید ازشون فرار کرد. با تمام قدرت. سخت هم هست. من خیلی قبول دارم. خدا که از رگ گردن بهت نزدیک تره بیشتر میزان سختیش رو برای بنده کوچیک بی نواش میدونه.

تو میتونی ناتانائیل. به حرف من اعتماد کن! وقتی فرار کنی، بعدش یه چیز قشنگ در انتظارته. یه حسِ خوب... و حداقل این که توی اون دنیا، به جای این لحظه ای که میخواستی گناه کنی، هیچ گناهی نوشته نشده!

ناتانائیل، ما ابدیت رو در پیش داریم.

بیا باهم از گناه کردن فرار کنیم.

هر روز خودت رو به خاطر گناه هایی که انجام ندادی تشویق کن... تو میتونی :)

 

لحظاتتون پرازیاد خدا. علی علی

 

(10 آبان 98. پاییز.ن)

 

 

طاقچهـ پاییزیـ :

بغض گلوی ما را،

باری تو ترجمان باش ...

۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پاییز

فیلتر ؟ :/

یا حی

 

دوستان شما وب من رو میتونین ببینین الان؟

خودم میرم توش با فایرفاکس گوشی میگه این سایت فیلتره:/

اون وقت با ی مرورگر دیگه بازش میکنه ...

 

چرا؟

۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
پاییز

فی الواقع اعتبار مکن بر ثبات دهر جانم!

یا لطیف

 

فی الواقع اعتماد نکن بر ثبات دهر ....

 

بر اینکه خوابت میاد، میری تو رختخواب الزاما خوابت ببره هم اعتماد نکن!
از من بشنو ...
بعضی وقتا نمیبره جانم ... نمیبره !

 

 

ربیعتون مبارک :)

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
پاییز

یاعلی بگو!

یا من هو اله کل شیء

 

 

آن کیست که این همه گذشته از کربلا برگشتن اش و هنوز رو روال نیفتاده!

منم! صحیح!

 

 

+فردا امتحان کلام دارم و شروع هم نکردم حتی! و حتی تر ندیدم چی بوده درس وقتی که نبودم!!

 

 

پست احتمالا موقت...

 

 

پی نوشت:

دیروز ششم بود...تولدم.... یک سالِ دیگه هم گذشت ....

 

پی نوشت2:

تیتر خطاب به خودمه که بلند شم بالاخره!

۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پاییز

کریم کاری بجز جود و کرم نداره...

یا من هو رب کل شیء

 

 

کریم کاری بجز جود و کرم نداره

آقام تو مدینه است، ولی حرم نداره....

 

غریب اونیه که همدم اشک و آهه

دیده که مادرش تو کوچه بی پناهه

 

حسن سایه اش همیشه رو سر داداشه

حسن نمیشه که تو کربلا نباشه

 

موکبِ کربلای ما، روی تلِ زینبیه بود. ساختمانی دو طبقه نیمه ساخته که از هر طرف صدای دسته های عزاداری به گوش میرسید و گاهاً میگفتند که سخت خوابشان میگیرد.

راستش ذهن من در مورد خواب، ساده میگیرد و زود خوابم میبرد. با این مسئله اصلاً مشکلی نداشتم. و از بودن در آن موکب آنقدر خوشنود بودم که نگو!

اولین بار که وسایلمان را گوشه ای گذاشتیم، پاهایمان به خاطر پیاده روی درد گرفته بود. لباس هامان، از چادر گرفته تا جوراب و مانتو و شلوار، همگی خاکی بود. بعضی کمتر و بعضی بیشتر.

از بینِ فَنس های پلاستیکی ای که دورِ طبقه دوم ( که مخصوص بانوان بود) کشیده بودند، نور طلایی ای دیدم.

مثلِ افرادی که عزیزشان که از آنها دور بوده باشد را میبینند و باور نمیکنند، با ناباوری و شتاب به سمتی رفتم که فنس ها جلوی دیدم را نگرفته باشند

آن طرفِ فنس ها، گنبد طلایی امام حسین علیه السلام، به وضوح جلوی دیدگانمان بود. اشک هایم را نمیتوانستم کنترل کنم. این دیدِ واضح به حرم از موکب مان را تصور نمیکردم.

پیش همسفر هامان برگشتم. تک به تک بردمشان آنجایی که فنس فاصلِ ما و گنبد نباشد. گفتم: « حالا چشم هاتو باز کن.»

همه شان متأثر  گریان می ایستادند به سلام دادن. اگر میتوانستم از این صحنه فیلم میگرفتم. راستش این را الان که در آن موقعیت نیستم میگویم. آن موقع همه مان انقدر مبهوت بودیم که این به ذهنمان نرسید. البته اگر میرسید همچون کاری نمیکردیم. به هر حال در قسمتِ بانوان بودیم و امکان داشت کسی راحت نشسته باشد یا اتفاقی تصویرش در فیلم مان بیفتد و راضی نباشد و...

پرتو گنبد را که دید، گفت:« یک روزی، برای امام حسن علیه السلام هم ضریح و گنبد می سازیم.» بعد گریه کرد... عمیق و بلند ....

 

آقام

تو مدینه است

ولی حرم نداره ....

 

 

 

 

#ایام_تسلیت

یاعلی

 

 

پی نوشت:

از کربلا که برگشتیم میخواستم برایتان بنویسم که ستون های 410 تا 415 را به نیابت از شما قدم برداشتم، دوستانِ وب

ان شاء الله خدا قبول کند این زیارت و قدم های به نیابت را

و ان شاء الله حاجت هایتان برآورده به خیر شود....

۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
پاییز

سفر

یامجیب

 

 

بعله

اون دخترکی که اومده سفر و الان دوست داره بشینه تو همین راهرو جین ایر بخونه به جای اینکه بره برای کمک درست کردن سرکه سیب، منم!

 

۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
پاییز

قرآنِ خدا _1_

یا ذاالعفو و الغفران

 

و لا تَقتُلوا اَنفُسَکُم اِنَّ اللهَ کَانَ بِکُم رَحیماً 

خودکشی یا کشتن دیگران ممنوع! خدا همیشه با شما مهربان است

[نساء ، 29]

 

 

از گناهان بزرگی که نهی می شوید، اگر کاملاً دوری کنید، گناهان کوچکی که از دستتان در رفته است، بدون توبه محو می کنیم 

❤ نساء، 31

 

#از_کلام_خدا

#قرآن_کریم

#سوره_نساء

#ترجمه_علی_ملکی

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
پاییز

پاییزیآت

 

 

 

من بیشتر از همیشه دلتنگ توام

 

شاید اثر آمدن پاییز است....

 

 

 

پ.ن:

پاییز عزیز!

بس کن.... مرسی! اه....

 

 

پ.ن2:

با پاییز قهریم...

بارون میباره اخم میکنم. هوا همش تاریکه اخم میکنم... سرده اخم میکنم....

:/

اما خب... اسمم هنوز پاییزه! چون چند ساله که لقبم پاییزه و این اسم و تلفظش رو دوست دارم.

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پاییز