یا من هو قادرٌ علی کل شیء

 

سلااااااام :)

آخ که چقدر دلم برای نوشتن اینجا تنگ شده بود.

5 روزه ننوشتم فقط ها. اما کلی مطلب هست که میخوام بگم!

 

اول

امروز رفتیم " منطقه پرواز ممنوع" رو دیدیم.

اعتراف میکنم که با دیدن تیزر تبلیغاتیش فکر میکردم ازش خوشم نمیاد. ولی فوق العاده بود.

واقعا برای ساخت تیزرش کوتاهی کردن! اون چیه واقعا :/

فیلم خیلی دوست داشتنی، امیدبخش و قشنگی بود. چقد حس خوبی داشتم به محمد مهدی و نصیر و روح الله

و به آقا حامد و آقا مصطفی همچنین!

حتی به اون یوزپلنگه که چقدر قشنگ بود خدایا!

من کلا فیلم هایی که تلاش افراد رو نشون میده و نتیجه ای که ازش گرفتن، علاقه دارم

این فیلم هم یه نمونه مطلوب از تلاش و نتیجه بود.

از نظر فیلمنامه، صدابرداری و ... من متخصص نیستم که نظر بدم.

اما از دید کسی که فیلم دیدن رو دوست داره: انتخاب بازیگر رو دوست داشتم. فیلمنامه رو هم دوست داشتم. تصویر برداری و انتخاب قاب تصویر مناسب بود. گریزش به خاطراتشون قشنگ و به جا بود. اما کارِ اون جاسوسا رو بیشتر میتونست روش مانور بده. که دقیق میخواستن چه کنن.

 

 

دوم

امشب بالاخره دنیای سوفی تموم شد :)

از اون چند تا کتاب که تو پست آخری که در مورد کتاب های در حال خوندن گفتم، فقط چرکنویس( صوتی) مونده. که همینطوری گوش نمیدمش راستش! فقط وقتایی که دارم پیاده برمیگردم خونه.

به جاش " تولستوی و مبل بنفش" رو شروع کردم. که هنوز خیلی هم پیش نرفتم.

 

 

سوم:

یادتونه گفته بودم نمیدونم چرا فیدیبو رو بیشتر دوست دارم؟

حالا میخوام تغییر نظرم رو اعلام کنم!

طاقچه فوق العاده است بچه ها! از نظر های مختلف! اون ایده کتابخونه مجازی باحالشون. تخفیف هایی که برا هر مناسبتی میذارن. گردونه طاقچه که یه جایزه خیلی هیجان انگیزه و کل تابستون داده بودن و هفته کتابخونی هم هر روز دادن و تو هفته کتابخوانی هرروز یه کتاب رو رایگان کردن. کتاب هاشم اینجور نبود که ارزون باشه. مثلا عقاید یک دلقک خرید مجازیش هم 21 تومنه که رایگانش کرده بودن یکی از روزهای این هفته

و یه نکته خیلی مثبت اینه که وقتی شماره پی نوشت میذاره روی کلمه، توی طاقچه بزنی رو شماره همونج نشونت میده چیه پی نوشت . اما تو فیدیبو منتقلت میکنه آخر کتاب. بعد دوباره باید بزنی رو شماره بره همونجا که بودی. تو بعضی کتابا که پی نوشت هاشون کوتاه و نزدیک به همه سخت میشه! اگه اشتباه بزنی رو یه شماره دیگه میره مثلا چند صفحه بعد یا قبل. دوباره باید بزنی بره صفحه پی نوشت ها و ....

خلاصه

طاقچه دوسِت داریم

 

 

چهارم:

یه پویشی قبل اینکه نت ها قطع شه تو اینستا شرکت کرده بودم.

برای نویسندگان جوان.

روزی 500 واژه بنویسن . هرچیزی! داستان کوتاه. داستان بلند. توصیف یک حالت خاص. متن ادبی.

از 27 آبان شروع میشد. باورتون میشه یادم نیست تا کِی عه پویشمون؟! :))

خلاصه من دارم سعی میکنم هر روز 500 واژه بنویسم. لذت بخشه :)

 

 

پنجم:

دارم سعی میکنم درد نکشم از یه سری چیزها. دوست هم ندارم تو لایه های پنهان ذهنم بگذارمش که بعدا بیاد رو ناخودآگاهم تاثیر بگذاره

نمیخوام از استاد کاف هم دیگه کمک بگیرم واسه این قضیه خاص

حالا تا حدود زیادی موفق شدم. دیگه غصه نمیخورم. اما میترسم همش ظاهرسازی باشه. میترسم یهو فوران کنه! سابقه این فوران بغض های قایم شده رو دارم! دیگه نمیخوام تجربه اش کنم! و خب راستش دیگه گریه ام نمیگیره برای این قضیه که بخوام ذره ذره خودم رو خالی کنم! خلاصه که آری اینچنین بود برادر!

 

 

ششم:

شبتون پر از یاد خدا. علی علی

 

(30آبان 98. پاییز.ن)