زندگیِ دور و بر ما

کلبه جدید "پاییز و بهار"

۱۵۴ مطلب با موضوع «خاطرات» ثبت شده است

هر چه میخواهد دل تنگم، بگم _2_

یا مفرج الهموم

 

 

البته که شاید پست های طولانی رو دوست نداشته باشید به اندازه کوتاه ها، که طبیعی هم هست، پست های کوتاه مثل یه شکلات کوچولو میمونن. آدم راحت میخوردشون ، اما دلم خواست از این پست بلند ها بذارم همه چیزایی که میخوام تیکه تیکه بگم ویکدفعه باهم بگم!

 

 

1: دیروز شروع کردم به خوندن "دنیای سوفی" به مناسبتِ زادروزِ "یاستین گوردر" (نویسنده اش) :))

همچین آدم مناسبت شناسی ام. بله !

دنیای سوفی یه رمانه در مورد تاریخچه فلسفه. من این کتابو فک کنم ترم دوم بودم، اسمش و شنیدم از یه سخنرانی که برامون آورده بودن. بعد یکی از دوستام گفت داره کتابو. ولی چندان جذاب نیست. شاید بهتر باشه یکم دیرتر شروع به خوندنش کنم.

من هم بیخیال خوندنش شدم. ف سین هم یه چند باری بهم معرفی کرده بود، چون حس میکردم باید کتاب حوصله سر بر و طووولانی ای باشه، گفتم نمیخوام بخونمش فعلا

تا اینکه نمایشگاه کتابِ امسال، حضرت آقا که رفته بودن بازدید از نشرِ هرمس، این کتابو که دیدن گفتن خوبه که جوانان ما این کتاب رو بخونن ( مضمون کلام این بود :)) دقیقش یادم نیست)

دیگه به جد تصمیم گرفتم بخونمش.

حالا که زوده. هنوز حدودای صفحه 60 ام . بعدا نظرمو درموردش مینویسم.

 

 

2: یکی از دوستان گفت کارِ تایپِ پایان نامه اش رو قبول میکنم؟

بهار چند روز پیشش بهم گفته بود تو که تایپت خوبه، چرا از بقیه تایپ قبول نمیکنی واسه اوقات فراغتت؟ تو فکرش بودم. بعد این بنده خدا که اینطوری گفت خیلی جالب و همسو با فکر هام بود

ان شاءالله هم خوب پیش بره. هم من راضی باشم هم خودش.

 

 

3: آقا من این مدادرنگی رو گرفتم، از اون موقع تا حالا فقط باهاش همون ماندالا جدیدم رو رنگ کردم. برم یه چند تا بوکمارک فانتزی بکشم حداقل!

 

 

4: ف سین فک کنم واسه کارای پایان نامه اش که یکم دیر شده و اینا، نگران و نارحته.

حاضرم هرجور از دستم بر میاد کمکش کنم انقد غصه نخوره. اما دارم سعی میکنم یاد بگیرم به زور به کسی که ازم کمک نمیخواد، کمک نکنم.

آمادگیمو اعلام میکنم. اما اگه طرف خودش نخواد، فایده ای نداره و این کار مهربونی هم حساب نمیشه حتی!

 

 

5: چرا من دلم تنگ نشده برای هر روز صبح زود رفتن سر کلاس؟! اصلا خیلی خوبم همینطوری

 

 

6: من، مرداد که دو سانس ورزشمونو ثبت نام کردم، هی با خودم فکر میکردم که به اون دو تا هدفی که داشتم برسم.

دیروز که استاد فرم هامون رو دید، به حدی ایراد های جدید پیدا کردم که انگیزه ام کم شد. ایستادم یه گوشه و چند ثانیه فکر کردم حالا چی کار کنم!؟

بعد هی نرمش های مختلف برای قوی شدن بازو، شکم، ماهیچه های چهارسر رفتم. بعدم که بچه ها خواستن مبارزه کنن، با اینکه 3 ماه بود مبارزه نکرده بودم هوگو پوشیدم و به استاد گفتم :« فقط با هرکی منو میندازی، بهش بگو با این ناخونای من کار نداشته باشه! عروسی داریم فعلا.»

استاد میگه تو مواظب باش بچه ها رو چنگ نگیری فقط :/

:)))

بعد اونوقت منو انداخت با یگانه! :| یکی از بچه های قوی توی مبارزه. بعد اونوقت من اصلا مبارز نیستم. پومسه کارم :)) یه ترکیب خنده داری بودیم.

اما مهم اینه که سعی کردم خودمو بندازم تو دل ترسی که داشتم! مبارزه ....

پریروز رسیدم خونه، حس میکردم الان بازو ها و پاهام دیگه کنده میشن حتما!

دیروز هم درد میکرد و هی بازو و پاهام منو چپ چپ نگاه میکردن :))

امروز اما بهترم. و فردا باز سعی میکنم نرمش هارو تا حدی که فشار جدی به بدنم وارد نشه انجام بدم تا شاید به اون چیزایی که میخواستم، برسم!

دردناکه این شاید!

چون با توجه به برنامه قبلی ای که ریخته بودم برا خودم، برنامه ام ریز و جزئی بود تقریبا و احتمال رسیدن بهش بیشتر بود. حالا کمتر شده.

فقط امیدوارم نشم مصداق سنگ بزرگ نشانِ نزدن است.

 

 

 

7: شایسته بود شماره 6 خودش یه پست جداگانه میشد. اگه خوندین خسته نباشید میگم بهتون :))) میتونین استراحت کنین :)))

 

 

لحظاتتون پرازیاد خدا. علی علی

۱۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
پاییز

بانک

یا طبیب القلوب



کِی این بی حوصلگی من میخواد درمان شه!؟ اه....



+فردا صبح پاشم برم بانک. بلکه بیرون رفتن حالمو بهتر کرد.

نمیدونم کارتمو به کجا دادم رمزشو اشتباهی چند بار زدن، هی میگه از تعداد دفعات مجاز بیشتر رمز را اشتباه زده اید :/



۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پاییز

گردونه طاقچه

یاحکیم


بچه هاااا

طاقچه طرح گردونه گذاشته

اگ نرم افزار طاقچه رو دارید که هیچی، اگ ندارید نصب کنین

خیلی خوبه

اینطوریه که یه گردونه رو میچرخونیم، بهمون میگه اون روز چی برنده شدیم

روز اول بوف کور رو بهم هدیه داد (البته ای بوکش رو دیگه)

روز دوم (امروز) سه ماه اشتراک کتابخونه همگانی شو:))



باز هم برای کسانی که ایبوک میخونن البته:)


کتابخونه همگانی طاقچه:

این مدلیه که مثلا ماهی 10 تومن میدید، کتابهایی که تو کتابخونه گذاشتن و میتونین دانلود کنین، بعد از یک ماه و اتمام شارژ کتابخونه تون، لینک کتابایی که از کتابخونه گرفته بودید غیر فعال میشه

کتابای خیلی خوبی هم داره

من فعلا "خودت باش دختر" رو شروع کردم 



علی علی :)

۸ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
پاییز

سیب و گلابی باش، "به" پیشکش !

یا نور


با معیار های ذهنی من، این کارم صحیح نیست

میدونم

و باز حرصم میگیره از کاراش



یه حسِ [ یکباره چرا قطع نظر میکنی از ما ] توام با [با ما به از این باش که ...]  که البته کوقت و زهر

نیستی کلا، که حالا به باشی، یا سیب و گلابی ....



سفر هستم 

به همین خاطر نمیتونم منظم به وب هاتون سر بزنم یا کامنت بذارم;)

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
پاییز

48 رنگ

یا منور النور



خدااااایااااا مررررسییییی :))



خیلی خوشحالم :)

رفتم مدادرنگی 48 رنگ خریدم برا خودم :)



+اردوشون فردا تموم میشه



+پنجشنبه ا.ا میبره سینما بچه هاشو. به عنوان فارغ التحصیل دوست دارم برم باهاشون.

و دوست دارم بگم دوستامم بیان باهم . حداقل یکی از دوستام باشه.



+دستبند جدید داریم درست میکنیم. ایده ای برای فروشش ندارید ؟ :))

آخه دستبند اونقد گرون نمیشه که اینترنتی خریدنش بیارزه. تو پیج اینستا بذارم؟


+لحظاتتون پرازیاد خدا . علی علی

۱۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
پاییز

فیدیبو

یا شریف


ماندالای جدید شروع کردم :))


+تو عصر جدید، حدس نمیزنم محمد زارع بره بالا. فک میکردم حتما شکوفه برنده است. البته پارسا رو حدس میزدم. چقدر با ادبه این بچه :)


+دارم آبنبات دارچینی میخونم. تا اینجاش که خوب و جذاب پیش رفته.


+میخواستم بهش پیام بدم، حالش رو بپرسم.

از اونجایی که واکنشش رو میتونم حدس بزنم که نهایتا میگه ممنون و جواب درستی نمیده به آدم، دو دلم برای پیام دادن!



+چگونه به سرعتِ چند اسب بخار اطرافیانمان را فراموش کنیم و از این کار حتی عذاب وجدان هم نداشته باشیم؟ با رسم شکل توضیح دهید! دو نمره!


+آی صالحه و صالحه... کجایی ببینی بازم  دلم یه چیز میخواد، اما نمیدونم چی!

تا بیام برات لیست بنویسم!


+مسابقه کتابخوانی میخوایم بذاریم با پرتو. هرکدوممون برد اون یکی بهش جایزه بده.

واسه کل ماه مرداد

بعد اوشون میخواد یه مجموعه داستان رو شروع کنه! از اونجایی که مجموعه خوندن خیلی سریع تر پیش میره، احتمالا اوشون برنده میشه!

تا من بیام کتاب هایی با موضوعات مختلف بخونم و فلان!


+طرح چله فیدیبو رو دیدین؟ خیلی بامزه و خوبه

کتابا 40 درصد تخفیف میخورن.

اینطوریه که هر روز کل کتابایی که در یک موضوع توی فیدیبو وجود داره 40 درصد تخفیف میخوره(مثلا امروز رمان و داستان خارجی بود)

و کل کتاب های یکی از نویسنده ها که هر روز اعلام میکنن (امروز آلن دوباتن بود)

و کتاب های پر فروش 4 سال اخیر مثلا

یا همچین چیزایی:)

بعد هر 5 تومن که تو اون روز ازین کتابای طرح چله خرید کنین، یه امتیاز دارید برای قرعه کشی

به 4 نفر فک کنم جایزه میدن، فک کنم 100 تومن جایزه خرید از فیدیبو.

امروز اولین روزی بود که تو طرح شرکت کردم :)) یدونه "مادربزرگت رو از اینجا ببر" خریدم، یدونه هم یه چیز دیگه که الان اسمش یادم رفت :)))

باهم شد 10 تومن!

حالا برنده شدن یا نشدنه هیچی. تخفیفاش عالیه واقعا :)) اینا رو اگه میخواستم چاپی بخرم میشد 38 تومن. اگه الکترونیکی بدون تخفیف میخریدم میشد 16800

هرچند من خودم خیلی زیاد اهل کتاب الکترونیک خوندن نیستم، اما گاهی میگیرم.

کتابایی که اطرافیانم یا کتابخونه مون داره ، یا میدونم انقدر دوستش دارم یا بعدا باز میخوام بهش رجوع کنم رو نمیگیرم البته. چون خوندن نسخه چاپی رو ترجیح میدم.


خیلی پراکنده شد به گمانم...

شب بخیر :)


پاییـــز. ن :)

۹ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
پاییز

خانه دوست کجاست؟ ایناهاش:) |قسمت اول|

یا ستار العیوب


امروز با پرتو رفتیم خونه بهار اینا

زینب و زهرا هم بودن

خوش گذشت واقعا. مثلا رفته بودیم کمکش، یکم خونه رو جمع کنیم برای مهمونی ای که فردا داره

ظرف شستیم و نشستیم به حرف زدن و بازی و اینا.

زهرا میگه خرک شیم از رو هم بپریم.*

بعدش بچه ها چرخ و فلک میزدن. من کلا بلد نیستم. امروز حس کردم یه چیزایی یاد گرفتم. دوست دارم مرداد که رفتیم باشگاه ان شاءالله به استاد بگم بهم یاد بده و اجازه بده تمرین کنم.

تو خونه آدم همش نگرانه بخوره به وسایل و چیزی وبزنه بشکنه!



زهرا کلاس صوت و لحن رفته بوده از بچگی. دوره تقلیدی اش داره تموم میشه و به خود صوت و لحن میرسه

قرار گذاشتیم هرکس چند آیه بخونه

زینب و معصومه که آخر نخوندن. من واقعه خوندم زهرا طه.

به زینب میگم خداروشکر من اول خوندم. چون اگه اول زهرا میخوند، انقدر خوب میخونه، دیگه روم نمیشد بخونم :))



فردا هم ان شاءالله قراره بریم خونشون. اصلا برای مهمونی فردا رفتیم امروز مثلا :)

با دو تا از بچه های دبیرستان.

امیدوارم زینب و زهرا و پرتو بازم بیان.


+ بعد از ظرف شستن نشستیم چندتایی پفک میخوردیم

بعدش رفتم دستمو بشورم. بهار میگه: انگشتتو نمیخوری؟

میگم بدم میاد.

زینب میگه بده واسه من :))

انقد خندیدیم.




صبح حافظ میخوندم. بعد یه غزل رو واسه خودم آهنگین خونده بودم صدامو ضبط کرده بودم بدم بهار بشنوه

خونشون زینب اینا داشتن باهم حرف میزدن. دادم بهار. میگم آروم گوش بده. زیادش نکن

اول یکم آروم گوش داد. بعد میگه خوب نمیشنوم پاییز.

زیادش کرد:))

زینب و زهرا و پرتو هم نشستن به گوش دادن. 



گفتم حجامت کردم؟ نه نگفتم.

برخورد بهار و زینب با جای حجامتم عالی بود. یه جوری میگفتن " هیییین" یا "موهام سیخ شد" خودم دلم به حال خودم میسوخت.

حالا درد نمیکرد ها. انقد اینجوری میگفتن حس میکردم الان بیهوش میشم از درد :))



+لواشک و دور انگشتمون پیچیده بودیم مثل بچگی هامون میخوردیم

بعد یکدفعه هوا که از بین لواشک هایی که خوب به هم نچسبیدن وارد دهن آدم میشه؟ اونجوری میشد صدا میداد. زهرا میگفت پنچری شو بگیرید اول. بعد بخورید :))




+یه سری نوشمک هم خوردیم. بازش نکرده بودیم مشکی به نظر میرسید. یکیش هم آبی بود انگار. بعد بازش کردیم، آبِ سبز لجنی (!) داشت بعضیاش آبش بنفش بود

یه وضع خنده داری :))

بعد از اینکه کلش رو خوردیم هم هممون میگفتیم این چه مزه ای بود اصلا؟ مزه شو متوجه نشدیم.

هرکدوممون یه نصف نوشمک گرفته بودیم شروع کردیم به خوردن.

بعد من تو خوردن چیزایی که سرد باشن خیلی آروم عمل میکنم :)) خیلی :))

همه رفتن سراغ نیمه بعدی من تازه اولی و تموم کردم.

بعد همه رفتن سراغ لواشک ها و شروع کردن به خوردن من تازه دومی و شروع کردم

انقدر سر همین خندیدیم.



+پرتو از این گره های دستبند یادگرفته. خیلی دوست دارمشون. برم یاد بگیرم بعد از بازار مهره بخریم بریم تو کار فروش دستبند :))

دوست دارم پیج بزنم تو اینستا برای فروش وسایل هنری ای که درست میکنیم. اینهمه چیز درست میکنیم بازار فروش مناسب نداریم. اینستا رو هم شاید امتحان کردم.



+دوست دارم از این گردنبند چوبی ها رو هم امتحان کنم :) وای خیلی دوست داشتم. خیلی

اما خب وسایل نجاری که نداریم. حتی رنگ مناسبش رو هم ندارم

ولی اگه این دو تا رو داشتم، طرح و ایده برای کشیدن روی گردنبند داشتم.


+دلم میخواد باز هم حافظ بخونم. اما از اونجایی که متوجه خیلی بیت ها نمیشم و باید غزل رو که شروع میکنم سایتِ تفسیر غزل هاش رو هم باز کنم کنار دستم، خوندنش طول میکشه



لحظاتتون پرازیاد خدا. علی علی:)

(25تیر98. پاییز.ن)


* همون که خم میشن نفر دیگه میدوه و از روی فردی که خم شده میپره. نمیدونم شنیدید اصطلاحشو یا نه :)


پ.ن: من چی بپوشم؟ :))


پ.ن2: قالب جدید D:

اینو دوست دارم. خیلی :) مرسی طراح :)


پ.ن3: املای نوشمک چقد عجیبه :))) فک کنم ننوشته بودمش تا حالا


پ.ن4: وای. تیر داره تموم میشه. خیلی از برنامه ای که برای خودم ریخته بودم عقبم....



۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
پاییز

خستگی مفرط :/

یا علام الغیوب



عکس و تصویر دومین ماندالایی که کشیدم:) #نقاشی_هام #پاییز_ن



ماندالایی که گفتم کشیده بودم :)



+امروز ریحانه مولودی گرفته خونشون.

بنده خدا این همه برنامه ریخته. تا جایی که من دیدم، هیچکس قصد جدی برای رفتن خونشون نداره

آخه خونشون هم دوره.

زیاد خوش مسیر هم نیست.

خودمم احتمالا نمیتونم برم. مگر اینکه بر دیو تنبلی غلبه کنم و یاعلی بگم

تازه اگه برا برگشتنم بتونم یه فکری کنم.



+یه نمره اصول مونده حالا.



+میخوام کتاب بخونم. اما خیلی کند پیش میرم.

کوالای عزیزم، دعوام نکن! اما هیچ کار هنری و کلاسی رو هم شروع نکردم!



لحظاتتون پرازیاد خدا. علی علی


(22تیر98.پاییز.ن)

۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
پاییز

استاد کاف

یا نور



استاد پیام داد، گفت نمره بعضی ها تغییر کرده

حدود 25 صدم یا کمی بیشتر، بالا رفته.



گفتم ممنون اطلاع میدم.


خودم رفتم چک کردم. دیدم به به ، نمره خودمم 0.25 بالا رفته :) الان خوشحال ترینم :))

۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
پاییز

پشه

یا حبیب



به چه زبانی میشه عمق تنفر رو ابراز کرد؟

به همون زبان بخونین :


من از پشه ها متنفررررممممم



اون قبلیا تازه بعد 4 روز خوب شده بود حدودا. دوباره دیشب کلی نیشم زدن. با وجود از این چراغای پشه کش و چادری که کشیده بودم رو خودم و همش استرس داشتم یه قسمت از بدنم معلوم شه پشه هه نشونه گذاری کنه حمله ور شه به همون یه جا!

ینی کل خوابم نفهمیدم چی شد انقد که وسطش بیدار شدم چک کنم چادرم یه وقت کنار نرفته باشه :/

رواست این کارا خانومِ  پشه؟! رواست؟!

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱
پاییز