زندگیِ دور و بر ما

کلبه جدید "پاییز و بهار"

۱۴۸ مطلب با موضوع «خاطرات» ثبت شده است

خانه دوست کجاست؟ ایناهاش:) |قسمت اول|

یا ستار العیوب


امروز با پرتو رفتیم خونه بهار اینا

زینب و زهرا هم بودن

خوش گذشت واقعا. مثلا رفته بودیم کمکش، یکم خونه رو جمع کنیم برای مهمونی ای که فردا داره

ظرف شستیم و نشستیم به حرف زدن و بازی و اینا.

زهرا میگه خرک شیم از رو هم بپریم.*

بعدش بچه ها چرخ و فلک میزدن. من کلا بلد نیستم. امروز حس کردم یه چیزایی یاد گرفتم. دوست دارم مرداد که رفتیم باشگاه ان شاءالله به استاد بگم بهم یاد بده و اجازه بده تمرین کنم.

تو خونه آدم همش نگرانه بخوره به وسایل و چیزی وبزنه بشکنه!



زهرا کلاس صوت و لحن رفته بوده از بچگی. دوره تقلیدی اش داره تموم میشه و به خود صوت و لحن میرسه

قرار گذاشتیم هرکس چند آیه بخونه

زینب و معصومه که آخر نخوندن. من واقعه خوندم زهرا طه.

به زینب میگم خداروشکر من اول خوندم. چون اگه اول زهرا میخوند، انقدر خوب میخونه، دیگه روم نمیشد بخونم :))



فردا هم ان شاءالله قراره بریم خونشون. اصلا برای مهمونی فردا رفتیم امروز مثلا :)

با دو تا از بچه های دبیرستان.

امیدوارم زینب و زهرا و پرتو بازم بیان.


+ بعد از ظرف شستن نشستیم چندتایی پفک میخوردیم

بعدش رفتم دستمو بشورم. بهار میگه: انگشتتو نمیخوری؟

میگم بدم میاد.

زینب میگه بده واسه من :))

انقد خندیدیم.




صبح حافظ میخوندم. بعد یه غزل رو واسه خودم آهنگین خونده بودم صدامو ضبط کرده بودم بدم بهار بشنوه

خونشون زینب اینا داشتن باهم حرف میزدن. دادم بهار. میگم آروم گوش بده. زیادش نکن

اول یکم آروم گوش داد. بعد میگه خوب نمیشنوم پاییز.

زیادش کرد:))

زینب و زهرا و پرتو هم نشستن به گوش دادن. 



گفتم حجامت کردم؟ نه نگفتم.

برخورد بهار و زینب با جای حجامتم عالی بود. یه جوری میگفتن " هیییین" یا "موهام سیخ شد" خودم دلم به حال خودم میسوخت.

حالا درد نمیکرد ها. انقد اینجوری میگفتن حس میکردم الان بیهوش میشم از درد :))



+لواشک و دور انگشتمون پیچیده بودیم مثل بچگی هامون میخوردیم

بعد یکدفعه هوا که از بین لواشک هایی که خوب به هم نچسبیدن وارد دهن آدم میشه؟ اونجوری میشد صدا میداد. زهرا میگفت پنچری شو بگیرید اول. بعد بخورید :))




+یه سری نوشمک هم خوردیم. بازش نکرده بودیم مشکی به نظر میرسید. یکیش هم آبی بود انگار. بعد بازش کردیم، آبِ سبز لجنی (!) داشت بعضیاش آبش بنفش بود

یه وضع خنده داری :))

بعد از اینکه کلش رو خوردیم هم هممون میگفتیم این چه مزه ای بود اصلا؟ مزه شو متوجه نشدیم.

هرکدوممون یه نصف نوشمک گرفته بودیم شروع کردیم به خوردن.

بعد من تو خوردن چیزایی که سرد باشن خیلی آروم عمل میکنم :)) خیلی :))

همه رفتن سراغ نیمه بعدی من تازه اولی و تموم کردم.

بعد همه رفتن سراغ لواشک ها و شروع کردن به خوردن من تازه دومی و شروع کردم

انقدر سر همین خندیدیم.



+پرتو از این گره های دستبند یادگرفته. خیلی دوست دارمشون. برم یاد بگیرم بعد از بازار مهره بخریم بریم تو کار فروش دستبند :))

دوست دارم پیج بزنم تو اینستا برای فروش وسایل هنری ای که درست میکنیم. اینهمه چیز درست میکنیم بازار فروش مناسب نداریم. اینستا رو هم شاید امتحان کردم.



+دوست دارم از این گردنبند چوبی ها رو هم امتحان کنم :) وای خیلی دوست داشتم. خیلی

اما خب وسایل نجاری که نداریم. حتی رنگ مناسبش رو هم ندارم

ولی اگه این دو تا رو داشتم، طرح و ایده برای کشیدن روی گردنبند داشتم.


+دلم میخواد باز هم حافظ بخونم. اما از اونجایی که متوجه خیلی بیت ها نمیشم و باید غزل رو که شروع میکنم سایتِ تفسیر غزل هاش رو هم باز کنم کنار دستم، خوندنش طول میکشه



لحظاتتون پرازیاد خدا. علی علی:)

(25تیر98. پاییز.ن)


* همون که خم میشن نفر دیگه میدوه و از روی فردی که خم شده میپره. نمیدونم شنیدید اصطلاحشو یا نه :)


پ.ن: من چی بپوشم؟ :))


پ.ن2: قالب جدید D:

اینو دوست دارم. خیلی :) مرسی طراح :)


پ.ن3: املای نوشمک چقد عجیبه :))) فک کنم ننوشته بودمش تا حالا


پ.ن4: وای. تیر داره تموم میشه. خیلی از برنامه ای که برای خودم ریخته بودم عقبم....



۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
پاییز

خستگی مفرط :/

یا علام الغیوب



عکس و تصویر دومین ماندالایی که کشیدم:) #نقاشی_هام #پاییز_ن



ماندالایی که گفتم کشیده بودم :)



+امروز ریحانه مولودی گرفته خونشون.

بنده خدا این همه برنامه ریخته. تا جایی که من دیدم، هیچکس قصد جدی برای رفتن خونشون نداره

آخه خونشون هم دوره.

زیاد خوش مسیر هم نیست.

خودمم احتمالا نمیتونم برم. مگر اینکه بر دیو تنبلی غلبه کنم و یاعلی بگم

تازه اگه برا برگشتنم بتونم یه فکری کنم.



+یه نمره اصول مونده حالا.



+میخوام کتاب بخونم. اما خیلی کند پیش میرم.

کوالای عزیزم، دعوام نکن! اما هیچ کار هنری و کلاسی رو هم شروع نکردم!



لحظاتتون پرازیاد خدا. علی علی


(22تیر98.پاییز.ن)

۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
پاییز

استاد کاف

یا نور



استاد پیام داد، گفت نمره بعضی ها تغییر کرده

حدود 25 صدم یا کمی بیشتر، بالا رفته.



گفتم ممنون اطلاع میدم.


خودم رفتم چک کردم. دیدم به به ، نمره خودمم 0.25 بالا رفته :) الان خوشحال ترینم :))

۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
پاییز

پشه

یا حبیب



به چه زبانی میشه عمق تنفر رو ابراز کرد؟

به همون زبان بخونین :


من از پشه ها متنفررررممممم



اون قبلیا تازه بعد 4 روز خوب شده بود حدودا. دوباره دیشب کلی نیشم زدن. با وجود از این چراغای پشه کش و چادری که کشیده بودم رو خودم و همش استرس داشتم یه قسمت از بدنم معلوم شه پشه هه نشونه گذاری کنه حمله ور شه به همون یه جا!

ینی کل خوابم نفهمیدم چی شد انقد که وسطش بیدار شدم چک کنم چادرم یه وقت کنار نرفته باشه :/

رواست این کارا خانومِ  پشه؟! رواست؟!

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱
پاییز

از روزها

یا حکم


از وقتی اومدیم بیان میخوام سیستم پیامکی مطلب ارسال کردن بهار رو فعال کنم.
نمیشه.
خود بهار تماس جواب نمیده که کد فعال سازی و اینا رو تایید کنیم و تمام!


اون روز باهاش تماس گرفتم. گفت مشترک مورد نظر پاسخ نمیدهد. لطفا تماس نگیرید
یه همچین چیزی ( با همون صدا های ضبط شده)
انقد خندیدم. انگار مشترک مورد نظر دل خوشی نداره از من! همچین میگه پاسخ نمیدهد ...



چند روزه میخوایم میرای رو تموم کنیم با پرتو :/ کار داشتیم نمیشد. وسطش مجبور میشدیم استپ بزنیم تا به کارهامون برسیم



دو تا نمره مونده. اینا هم بیاد حله .



لحظاتتون پر ازیاد خدا علی علی

(19 تیر98- پاییز. ن)


پ.ن:
گفتم که عاشقت شده ام دور تر شدی
ای کاش لال بودم و حرفی نمیزدم ...
۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پاییز

نمره

یا معینی عند مفزعی



نمره هامون هی نیومد، هی نیومد. امروز 3 تا پشت هم اومد :))

الحمدلله خیلی هم خوب بودن

مونده اصول و روش تدریس


مری همه رو 20 شد تا الان. میگم الهی که اون دو تا رم بیست شی معدلت بشه 20

میگه تا الان دومین نفر کلاسی

خب. اگه 20 شه میشه ممتاز. من میشم اول! :))))

البته اگر اون دو تای باقی مونده خیلی کم نشم!


به ف سین میگم جعبه پرنده دیدم. میگه مگه قرار نبود باهم ببینیم؟

اینجانب اعتراف میکند که فکر نمیکرد وی واقعا بلند شود بیاید باهم جعبه پرنده ببینیم :)))

آخه بهش گفتم میای؟! جواب نداده بود. آقای قاضی! وقتی یکی جواب دعوتمونو نمیده باید سکوت رو علامت رضا بگیریم یا اینکه نمیخواد بیاد؟! :))



+امروز با پرتو نشستیم به دیدن میرای. تبلت بیچاره شارژش دیگه داشت تموم میشد. ندیدیم تا آخر.

وقتی دیدمش نظرمو میام میگم. تا اینجا که انیمه خوشگلی بود.



وی میگوید چرا اشتراک روبیکا گرفتی؟ اشتراک فیلیمو بگیر دیوونه! خیلی بهتره!

نظر شما چه میباشد؟



لحظاتتون پر از یاد خدا. علی علی


(17 تیر98. پاییز.ن)


۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پاییز

فیلم های تابستون

یا منی المحبین



هی میخوام بیام بهتون فیلم معرفی کنم، فیلمی که خیلی خوب باشه به چشمم نمیخوره

یه انیمه دیدم این روزا، از شدت ضعیف بودن اصلا قصد ندارم معرفیش کنم.


بعدش اشتراک روبیکا خریدیم :))

دومی :

جانوران شگفت انگیز و زیستگاه آنها 2


عکس و تصویر #جانوران_شگفت_انگیز_و_زیستگاه_آنان 2



بله! وی جانوران شگفت انگیز یک را بسی دوست داشت!

تو دو، حضور دوباره نیوت و تینا و شخصیت های اصلی قسمت یک خیلی خوب بود.

اینکه دامبلدور بود هم جالب بود

مثل این میموند که جی کی رولینگ قصد داشته اون زندگینامه ای که هری اینا قسمت هشتم از دامبلدور و ماجراهاش با گریندل والد متوجه شدن رو به مخاطب نشون بده

اما نصفه تموم شد.

ماجرا از این قرار بود که گریندل والد جامعه جادوگری رو به هم میریزه. یه بحرانی بوده واسه خودش

بعد نهایتا دامبلدور شکستش میده. اما تو این فیلم که فعلا اصلا نبردی پیش نیومده. خیلی پایان بازی داشت

امیدوارم قسمت سوم داشته باشه.



دومی: bird box (جعبه پرنده)


عکس و تصویر #جعبه_پرنده


یه بیماری مهلکی تو روسیه و اروپا گسترش پیدا میکنه، به این شکل که افراد چیزی میبینن که برای دیگران غیر قابل رویته

اون چیز به شکل ترسناک ترین ترس، یا غمگینانه ترین غمشونه

سیستم عصبی و فهم اونها رو منحل میکنه.

فردی که اون رو میبینه خودش رو میکُشه.

راه در امان موندن اینه که نگاهش نکنی.....


توصیه ای به دیدنش ندارم.

خیلی هم خشن بود. یه قسمتایی ترسناک محسوب میشد حتی.

مخصوصا اونجایی که دیوونه هه رو راه داده بودن خونشون که به خاطر خطر اسپویل شدن داستان نمیگم چی شد !



یه اعتراض هم دارم اینجا از روبیکا.

خیلی خوبه زبان اصلی میذاره با زیرنویس. من شنیدن صدای خود بازیگرا رو دوست دارم.

اما دیگه سانسور هم باید تا یه حدی بکنه خدایی!

نه که چیز های مهم داستان رو هم حذف کنه. اما مثلا تو جعبه پرنده یه تیکه هایی باید حذف میشد و به داستان آسیبی هم نمیرسید

همینطور تو جانوران شگفت انگیز.



اشتراک یک هفته ای روبیکا گرفتم. دو روزش که گذشت. دیگه نمیدونم چی ببینم! چندان جذبم نکردن بقیش :)))



لحظاتتون پر ازیاد خدا. علی علی


(16 تیر98 - پاییز.ن)

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پاییز

شروع تعطیلات

یا ملجای عنداضطراری



(فینیش اگزم طور )



تابستون 15 روزه که شروع شده.

اما فصل ها، با توجه به حالِ آدمه که عوض میشه انگار... همونطور که زمان برای هرکدوممون متفاوت میگذره.

تابستون من با میوه های تابستونی شروع میشه. با به کار انداختن کولر. با بوی پوشال نم خورده و تا حدودی با فراغت توام با بیکاری

آدم وقتی میره سر کلاس حس میکنه کلاس مزاحم همه برنامه های دیگه اش شده

اما وقتی کلاس و امتحان نداره، به خاطر برداشته شدن اون فشار ، حس کارهای دیگه اش هم نمیاد چندان




+خونه جدیدمون :)

این پست در حقیقت باید پست خوشامد گویی و معرفی میبود! 




+من پاییزم :)

همون پاییزِ وب قدیم

به سبب هایی، این وب رو توی بیان تشکیل دادیم.

من و بهار

به خاطر متولد شدن توی این دو فصل اسممون رو اینطور انتخاب کردیم




+برای شروع تابستون تنها کاری که کردم این بود که امروز بعد امتحان، اشتراک روبیکا خریدم فیلمای جدیدشو با پرتو ببینیم :)))

تا دیگه کِی بریم سراغ بعدیش.



لحظاتتون پرازیاد خدا. علی علی


(15تیر98.پاییز.ن)

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پاییز