یا عزیز

 

این مدت در حال شرکت تو یه دوره مجازی ام. چند فصله. فصل اولش زمستون بود که دخترکم تازه دنیا اومده بود. مجازی بود و صوت میدادن تو هفته دو روز.

یادمه دخترم کوچیک که بود، با صدای آقای نخعی ( استاد دوره) میخوابوندمش:)) صوت رو موقعی که بچه رو پام بود پخش میکردم . فصل اول رو به مناسبت پایان ترم سخت سوم ارشد برا خودم هدیه گرفتم. ترمی که توش باردار بودم و امتحان های پایان ترم رو در حالی که تازه زایمان کرده بودم و بچم کولیک داشت و حسابی گریه میکرد تا صبح، دادم. به مناسبت این ترم، به خودم این دوره رو جایزه دادم و چند تا هدیه کوچولوی دیگه ( یه نشان کتاب نهنگ، دو تا کاغذ کادوی خوشگل...من با همین چیزای ساده، خودمو خوشحال میکنم:)) )

حالا فصل دومش هستیم.

دوره « روایت انسان»

نمیدونم باهاش آشنایید یا نه. ولی خب یکی از بهترین کارهایی که من برای خودم کردم، گرفتن این دوره بود. واقعا واقعا ازش راضی بودم.

حالا الان قصد داشتم یکی دیگه از دوره های مدرسه مبنا رو شرکت کنم که تو روند پرداخت به مشکل خورد و هنوز درست نشده. ظرفیتش هم محدوده :/ امیدوارم تا کارم اوکی نشده، ظرفیت تموم نشه :(

 

 

+کتابی که این روزها میخونم: مثل نهنگ نفس تازه میکنم.

از نویسنده ای ایرانی.

اول به خاطر اینکه توی اسمش از کلمه « نهنگ» استفاده شده بود و عکس جلد صفحه خوشگلش توجهم جلب شد. بعد خلاصه کتابو خوندم و برام جذاب اومد. و بعد ترش، رفت تو تخفیف کتابای طاقچه، با 50 درصد تخفیف خریدمش و بعد از مدتها که حس درست و حسابی و پیوسته کتاب خوندن نداشتم، شروع کردم به خوندنش و به خاطر جذاب بودن قلم نویسنده و حس آشنا پنداری با شخصیت اصلی که یه « نو مامان» هستش، خیلی سریع تا 50 درصدشو خوندم حدودا. ولی یهویی به خاطر مشکلایی که مستوره با امیریل داشت و منو یاد مشکلات خودم یا اطرافیانم مینداخت، خیلی مزه تلخ گرفت ذهنم... انقدر که اعصابم خورد شد و موقتا کتاب رو رها کردم تا « مثل نهنگ، نفس تازه کنم.»

 

 

+سریالی که میبینم: ریپلای 1988

میدونم قبلا هم گفتم که این سریال رو شروع کردم. ولی واقعا واقعا عالیه و به خاطر مشغولیت های مختلفی که این مدت برا خودم درست کردم، مثل مورچه دارم میبینمش :)) یذره یذره :)) و البته آخراشم

اگر میخواید ببینید از یه فیلم کره ای خوشم اومده یا نه، ببینید اسم هاشون و حفظ کردم یا نه! همین که الان اسم 90 درصد شخصیت های فیلمو حفظم ینی خیلی خوشم اومده ازش.

 

 

+آخرین فیلمی که دیدم: yes day

امتیاز IMBD پایینی داشت ولی به خاطر ایده داستانش دیدمش. و خب به نظرم واقعا بدم نبود. نمیدونم چرا امتیازش انقدر پایینه.

روز « بله» گفتن روزیه که پدر و مادر هایی که خیلی سخت گیر هستند، توی اون روز در چارچوب یه سری قوانین، به همه درخواست های بچه ها بله میگن.

قانون ها چیزاییه مثل این که نباید درخواستشون خلاف قانون باشه

یا نباید خطر جانی داشته باشه و...

یه پدر و مادر سخت گیر رو داریم که 3 تا بچه دارن و تصمیم میگیرن یه روز بله گفتن بهشون بدن. و روزشون خوب و خاطره انگیز سپری میشه.

جالب بود.

یه جاهایی واقعا کیف کردم باهاشون. ولی خب یه جاییش که دیگه ترررر خورده بود به خونه زندگیشون بعد مامانه میگفت مشتاق روز بله گفتن بعدی ام، حس میکردم مخ مامانه پاره سنگ برداشته :))) اونجا من فقط خدارو شکر میکردم که دیگه داره این روز تموم میشه! :)))

البته بعید میدونم بچه من خیلی احتیاجی به یس دی داشته باشه. چون آدم خیلی « no no» گویی نیستم :)))

نمیدونم البته. چون بچم خیلی کوچیکه. ولی حداقل با خواهرزاده هام که اوکی بودیم و انقد سخت گیر نبودم. حالا بچه خود آدم متفاوته و همش پیشته و ممکنه بره رو مخت و فلان:)))

 

 

+ کتاب چاپی ای که دارم میخونم : ایکیگای

دو قرنه دارم میخونمش و مثل حلزون آروم پیش میره. واقعا ازش خوشم نیومده و صرفا چون پول دادم و خریدمش دارم ادامه میدم خوندنش رو :)))

نمایشگاه پارسال من این کتابو فک کنم حدودای 65 خریدم. تموم کنم خوندنش رو دوس دارم 10 تومن بفروشمش :)))) قد 10 یا 20 تومن مفید بود فقط:))) حداقل تا اینجاش :)))

 

 

+ مشغولیت این روزهام تو مجازی: گروه صمیمیا و کانالی که به تازگی ادمینش شدم.

گروه صمیمیا یه گروه از ماماناییم که 1401 مامان شدیم و اونجا باهم حرف میزنیم. تو این مدت که گروه و تشکیل دادیم جوری همش حرف زدیم و عکس دادیم و فلان، که الان همه حدودی همو میشناسیم :))

 

و ادمینی رو هم دوس داشتم تابستون امسال امتحان کنم. فعلا آزمایشی ادمین کانال یکی از فامیل شدم ببینم چجوره.

 

تمام

 

لحظاتتون پر از یاد خدا.علی علی