یانورا لیس کمثله نور

 

سلام :)

 

یه چالشی هست تو فضای مجازی که احتمالا خیلی هاتون دیده باشیدش. به این ترتیبه که قرار میذارن روزی 34 ص کتاب بخونن.

در ماه میشه حدود 1020 صفحه

من هیچوقت این کارو شروعش نکردم. چون حس میکردم مدت طولانی ای نمیتونم ادامه بدمش.

چند وقت پیش ( 16 اردیبهشت بود فکر میکنم) یکی از کسایی که تو اینستا دنبالش میکردم، گفت بیاید برای یک ماه اینو امتحان کنید.

یه شیوه یکم ملموس تر هم گفت که قابل ارزیابی بود و برای منی که همش دوست دارم آمار کارهام رو در بیارم وسوسه کننده...

گفت اسم 10 تا کتابی که تو برنامه دارید بخونید بنویسید. تعداد صفحاتشون هم جلو اسمشون یادداشت کنید.

هر روز 34 ص کتاب بخونید و روی برگه ای دم دستتون، علامت بزنید که خوندید ( من تو بولت ژورنالم، ردیاب مطالعه درست کردم . دیگه رو برگه جداگانه ننوشتم)

و از همین امروز ( 16 اردیبهشت ) شروع کنید تا 16 خرداد. نگید از اول ماه شروع میکنم.

 

من همون روز شروع کردم. تا دو سه روز خوندم. ولی هنوز اسم 10 تا کتاب و ننوشته بودم و ردیاب درست نکرده بودم و یه حالت بی نظمی داشت.

رهاش کردم.

چند روز بعد فرصت کردم ردیاب تو بولت ژورنالم بکشم و اسم کتاب ها رو بنویسم و این طرح و از اول شروع کنم.

 

برای من تو این ماه، حجم زیادی از کتابایی که انتخاب کردم برای روزی 34 صفحه، کتابهای لئو تولستوی هستش. چون 10 خرداد در مورد زندگی و آثارش ارائه دارم تو دانشگاه و میخوام تا جایی که میتونم تا 10 خرداد کتاباشو خونده باشم ( حداقل بخشی از اونها رو.)

 

تا الان آناکارنینا رو تموم کردم. و امروز کتاب « اعتراف» اش رو شروع کردم.

 

چند روز از شروع دوباره ام گذشته بود که رفتیم نمایشگاه:))

امسال تصمیم داشتم هرکتابی شوق خوندنش و دارم بخرم. پس کتابایی که خریدم چشمک میزدن که بیا ما رو بخوووون.

از اون طرف به خاطر این چالشه، لیست کتابایی که تصمیم داشتم تو این ماه سراغشون برم و نوشته بودم و نمیتونستم کتاب جدیدی بهشون اضافه کنم.

پس

یه ایده جدید دادم. هر روز 34 ص ام رو از همون لیست قبلیم میخونم. و اگر بعد از خوندن 34 ص ، باز هم دلم خواست کتاب های نمایشگاه و بخونم، میتونم هرچقدر میخوام بخونم :))) ولی مقرری 34 ص از اون لیست رو نباید حذف کنم.

 

+تو نمایشگتاه چند تا کتاب با صفحات کم گرفتم. یکی شعر کودک بود که همون روز خوندم تموم شد. یکی کتاب مصور بود که پس فرداش خوندم فکر کنم.

و حالا در حال خوندن کتاب های بلند ترم.

الان دارم یه کتاب از ال ام مونتگمری میخونم به نام « کلاف سردرگم» و همش به این فکر میکنم که چقدر قلم این خانم و دوست دارم من :)

بعد از مدت هااااااا دارم انقدر کتاب میخونم. واقعا آخرین بار هایی که انقدر «منظم» و «هر روز» کتاب میخوندم رو یادم نمیومد.

 

+در عوض...

انگیزه درس خوندن اصلا ندارم و دارم فکر میکنم کاش نمیومدم ارشد.

خیلی زیاد خستم.

این ترم رسما درس نمیخونم اصلا.... کاش حسم برگرده :( هق :(