یا من فی الآفاق آیاته

ای آنکه در کرانه ها نشانه دارد

 

 

میدونی تازگی چه حالتی برام به وجود میاد؟‌ درد خط سیاهی میکشه روی دلم، تنگ میشه و درد میاد.

بعد از چند دقیقه؟‌ انگار مغزم روی اون ردِ درد، پاک کن میکشه. چند دقیقه بعدش میدونم ناراحتم. میدونم دلم یه سنگینی خاصی داره. اما یادم نمیاد برای چی. موضوعیت درد پاک شده. انگار رد مدادی که محکم کشیدی مونده باشه. بدون جوهر.

بعد از دردی که میکشم و نمیفهمم برای چی، کلافه میشم. به مغزم التماس میکنم یه مقدار جوهر بده بریزم روی اون رد درد. که یادم بیاد چی شده که نارحتم!

بعد که یادم اومد، گاهی حس میکنم انقدر مسخره و دور به نظر میاد که رهاش میکنم.

 

 

امروز از صبح اتفاقاتی افتاد که کلافه ام کرد. عصبانی ام کرد و غصه دارم. تا یکیش حل میشد و حالم خوب تر میشد بعدی اتفاق می افتاد.

امروز در همین حین که دارم کارای روزانه انجام میدم که به عهده من بود امروز ( ناهار داشتم میپختم) کتاب هم تو گوشیم میخوندم. مامان اومدن با خشم و غضب میگن بذار کنار اون گوشی رو. اه. گوشی برا مواقع بیکاریه.

میگم خب من دارم کاری که باید بکنم و میکنم. چه اشکالی وجود داره کنارش کتاب هم بخونم!؟

میگن واسه بیکاریه کتاب. مگه بیکاری الان؟!

میگم خب به کارم لطمه نمیزنه. نمیفهمم اصلا! چرا بذارمش کنار خب.

میگن کِی میخواید بزرگ شید شما؟؟‌وای. باورم نمیشه که یه نفر تو این سن انقد یه کتاب ( با تحقیری ترین لحنی که در خودش سراغ داره، کتاب رو تلفظ کرد) جذبش کنه. مگه بچه اید؟. اه. اعصاب آدمو به هم میریزید....

 

چرا واقعا؟! چرا؟!

اینکه من کتاب دوست دارم چرا باید اعصاب بقیه رو بهم بریزه؟! چرا بچگانه تلقی میشه؟‌

 

یا من از آشپزی بدم میاد... اصلا بدم بیاد! نمیفهمم چرا اینکه یه نفر به یه هنر علاقه ای نداشته باشه و بالاجبار بخواد انجامش بده باید برای بقیه سنگین بیاد!

قدیم به این هنر علاقه شدید داشتم! اینکه چطور به تنفر تبدیل شد نیازمند توجه عمیق روانشناسانه به اتفاقات گذشته است که بهش علاقه ای ندارم. که چی؟ یه چند بار دیگه حرص بخورم براش و آخرم شاید رفع نشه؟ آخر زمان بخواد حلش کنه؟!

اگه زمان میخواد حلش کنه دیگه غوطه زدن تو خاطرات ناخوشم رو رها کنم.

 

 

ازون طرف کارگزاری فارابی که برای بورس ثبت نام کردم... مزخرف به تمام معنا! هیچ سهمی رو نمیذاره بخرم. هرچی میخرم اولش از حساب کسر میشه و در عرض چند ساعت بهم برمیگرده. و پشتیبانی؟ احسنت! یه صندوق انتقادات گویا گذاشتن. پاسخ گو نیستند. برای صحبت با کارشناس هاشون هم باید چندین دقیقه منتظر باشی.

فکر کنید با اعصاب خوردی های دیگه ای که پیش اومده بود، این یکی و هی بهم میگفتن پیگیری کن! ولم کنین این یکی  و کجای دلم بذارم :/

 

و در این بین چندین چیز دیگه هم بود که حوصله بیانش نیست...

 

 

پی نوشت:

اگر اعصابتون در حد انفجار خورده و یه نفر اطرافتون هست که میدونید سوژه مناسبی برای درد و دل هاتون نیست، اما کس دیگه ای رو ندارید و حس میکنید به زور قیافه تون رو معمولی نگه داشتید و اگر چهره گویای درون بود از خشم به بنفش و خاکستری شدن میزدید، هرگز هرگز هرگز با اون فرد درد و دل نکنید. چون دلتون میخواد بعدش یه چک بهش بزنید انقدر که بیشتر اعصابتون و خرد میکنه. انتظار رفتار زورو ای و فوق کول، از اون هایی که واقعا جنتلمن و کول نیستن نداشته باشید! از من به شما نصیحت...

مرسی. اه

 

پی نوشت 2:

دقت کردم وقتی خیلی ناراحت و عصبانی باشم دلم میخواد هی به گوشیم نگاه نکنم. پیام ها رو هم جواب نمیدم و میزنم بره.

 

متن و نمیتونستم ننویسم بچه ها.

جای دیگه ای نداشتم. و دلم نمیخواست فوران کنم تو خونه!

مرسی که درکم میکنید.