یا من هو قبل کل شیء

 

یک بنده خدایی هست، چند وقتیه هی باهم به اختلاف نظر میخوریم. با اینکه باهم بحث نمیکنیم!

امروز یکی از بچه هامون گفت که تصمیم ندارن مراسم عروسی بگیرن. یکدفعه میرن سر خونه و زندگیشون.

این بنده خدا، بعد کلاس بلند به طرف میگه :« وای فلانی. اصلا درکت نمیکنم که چطوری حاضری از عروسی گرفتن بگذری!»

بله! یک وقت غرض و هدف گوینده، یه نصیحت دوستانه است فکر میکنه طرف داره خودش رو از یه خوبی ای محروم میکنه، میره دوستانه بهش میگه

اما وقتی که  تو نمیدونی چطور همچین تصمیمی گرفته، ممکنه به هر صورت مجبور به انتخاب این راه شده باشه.و این حرفت دلش رو بشکنه...

یا هم که نه. با استدلال تصمیم گرفته زندگی مشترکش رو اینجور شروع کنه و باز هم با لحنِ «از بالا به پایین» یا لحن کسی که داره جلوی چشمش یه کار انزجار برانگیز اتفاق می افته نباید بهش بگی که!

 

یا برگشته بود به من، وسط بحث درسی ، گفته بود :« واسه تولدت دوستات چی کار کردن؟ اینهمه هیاهو راه انداختی که تولدته؟»

من o_O

اولا که هیاهویی یادم نیست راه انداخته باشم :))) حتی نگفتم بهشون تولدمه. چون اسمم تو فضای مجازی هم پاییزه افراد یادشون میمونه گاهاً.بعضی هاشونم که دوستای نزدیک تری بودن بهم و خب غیر طبیعی نیست که یادشون بمونه.

ثانیا که اومدیم و این ها اصلا آمادگی هیچ کاری رو نداشتن! یا اصلا داشتن، دلشون نخواست هیچ کاری کنن!! تو باید با این تُن صدای بلند جوری بگی انگار که این یه کار خیلی حیاتی بوده و حالا که انجام نشده، یعنی در حقیقت از ارزش دوستیمون کم شده؟

ثالثا وسطِ بحث علمی؟! واقعا؟!

 

و چندین موردِ دیگه. که گفتنش چندان مفید فایده نیست.

اما خب. اومدم بگم که گاهی ممکنه حرف های ما از روی سادگی باشه

یا حتی از خیرخواهی

اما باید حواسمون به لحنِ کلاممون و جایگاه و موقعیتی که داریم توش صحبت میکنیم باشه. که لحنِ کلام شاید اهمیتش از خودِ کلام کمتر نباشه واقعا!

و به علاوه! موقعی که میخوایم یه حرفی رو بزنیم که به نظرمون اهمیت چندانی هم نداره، با خودمون فکر کنیم که شاید این حرف، واسه بقیه افراد که تو بطنِ قضیه اند اهمیتش بیشتر باشه و ناراحتشون کنه!

 

قضیه دوم، چندان مهم نبود واقعا! ما تعارف نداریم با دوستامون. میذاریم هروقت موقعیتش بود و میدونستیم غافلگیر میشه تولدشو تبریک میگیم

یا حتی اگر تبریک نگیم، چی میشه مگه؟! هیچی... واقعا واقعا هیچی! آدم یکم وسیع تر که نگاه میکنه این قضیه اهمیتش در مقابل چیزهای دیگه کم میشه.

اما گفتنش به این لحن، موجب شد که دو تا از دوستای من انقدر نارحت بشن که هردوشون بگن ما برنامه داشتیم برای تولدش و اینطور نبود که فراموش کرده باشیم تولدشه!

 

 

همین :دی

فَتَمَّ :))

 

14 آبانی که 17 دقیقه است شده 15 آبان ....

پاییز.ن