یا مقلب القلوب


(از پست های پراکنده ، به سبکِ هرچه میخواهد دل تنگت بگو! )


1: فردا با مریم میخوایم بریم خونه یکی از دوستان. تصمیم بر این بود که سه تایی بریم امامزاده صالح.

اما یه نفرِ چهارمی بهمون اضافه شد که بچه نوزاد داره. خیلی سخت میشد با مترو امام زاده

قرار بر این شد همون بریم خونش!


2:تولد ریحانه است. به بیمزه ترین شکل ممکن بهش تبریک گفتم. ینی فقط پیام!

هرچند پیام های شادی بود. اما خب. فقط پیام بود.

دوست داشتم تولد بگیریم براش


3: اعصابم خورده. بعد این اعصاب خوردم،یه تلنگری زده به حس های بی حوصلگی و درد و غم و دلتنگی. همه باهم دارن غر میزنن حالا

یکی بیاد اینا رو ساکتشون کنه :/


4: یکی از بچه ها میگه یکشنبه پاشو بریم فلان جا

و من فکر میکنم اگه برم و خیلی چیزایی که نمیخوام، پیش بیاد چی؟


5: ترم تموم که شد، خیلی خیلی دلتنگ بودم به خاطر رفتن یکی از بچه هامون. ترم آخرش بود و درسش تموم شد

بعد میگفت نمیرم بمیرم که

و من ناراحت بودم چون میدونستم چی پیش میاد! میدونستم چقدر همه چی با فاصله گرفتن زیاد تغییر میکنه

و بله. آفرین به من که انقدر تازگی میتونم درست حدس بزنم :/


6:امروز با کلی ذوق از دستبند ها عکس گرفتم. میخوایم بذاریم تو یه پیجی که یکی از خواهر هام داره.

عکس های خوب و هنری ای هم شد

بعد به یک باره نمیدونم چی شد که ذوقم انقدر خالی شد، انگار از ابتدا چیزی به اسم ذوق وجود نداشت!

دیشب از شدت ذوق و ایده هایی که میخواستم برا فروش دستبند هامون اجرا کنم خوابم نمیبرد!


7:لیندا مالالی هانت رو میشناسید آیا؟ نویسنده کتاب فوق العاده زیبا و فکر میکنم نسبتا مشهورِ ماهی بالای درخت

الان درحال خوندن یه کتاب دیگه از همین نویسنده ام. "یکی برای خانواده مورفی"


8:اگر حالِ دلتان خوب نیست، آهنگی که خیلی زیاد دوست دارید و نذارید تو گوشتون!

قشنگ آهنگ و له میکنه میشوره میذاره کنار

بعد ها بشنویدش اون حال بد تو ذهنتون تداعی میشه

اگه یکم حالتون بده ممکنه حالتون و خوب کنه

اما حالِ خیلی بد و فقط بدتر میکنه

و تو این مورد، به نظر من مداحی گوش کردن واقعا بهتره


9: از دو کیلومتری یه آهنگی رد میشم چشمام پر اشک میشه. اثر پیازی داره روم!

انقد که باهاش گریه کرده بودم با حالِ افتضاح

یکی دیگه بود که دوسش داشتم. بعد اصا مفهوم عاشقانه نداشت کلا. غمگین هم نبود.

انقد حال خودم بد بود طرف چیزای خوبم میگفت من گریه میکردم :)))))

الان اونم دوست ندارم گوش بدم. البته به اندازه اون که اول گفتم نرسیده ها

اما واسه مداحی ها چنین نیست. شایدم واسه من این مدلیه


10: وای. یه خواب عجیب غریبی دیدم بعد از ظهر.

خواب دیدم یه سوسک خانگی داشتم.

بعد پروازم میکرد.

انقدم منو دوست داشت :| خدایی؟ :| سوووسک بالدار خانگی؟ :|

بعد منم نسبت بهش احساس محبت میکردما :/

بعد جالب ترش اینجاست که سوسکه جا میخواست برا خونه اش دیگه! یه چاه داشتیم وسط اتاق مون(!)، میخواستم از وسط جمعش کنم سوسکمو، درپوش چاه و برمیداشتم میذاشتمش اون تو :))))

خدایی این از کجا اومد تو خواب من :))



لحظاتتون پرازیاد خدا. علی علی