یا من فی عفوه یطمع الخاطئون

 

 

یه گروه داریم با نوه های دختری خانواده پدری...

عمه امروز چالش گذاشته بود خوشحالی های زندگی تون رو فیلم بگیرید بذارید.

دو نفر تا جایی که من دیدم گذاشته بودن. هر دو هم از بچه هاشون. البته یکیشون اول گل و گیاه های خونه اش رو هم گفت.

 

داشتم فکر میکردم اگر میخواستم بذارم چی میذاشتم؟ احتمالا فیلم کتاب هام، گلدون پتوسم، امامزاده نزدیک خونه مون، خانواده ام، سلامتیم.

اما خب طبق کاری که همیشه میکنم، هیچ فیلمی نفرستادم. یادم نمیاد تو چالش هاشون شرکت کرده باشم کلا.

 

اگر میخواستید فیلم خوشحالی هاتون رو بذارید، چه چیزهایی اطرافتون رو گلاژ میکردید؟

 

 

 

2:

بیاید یه ایده بدید بچه ها. دلم میخواست امسال بولت ژورنال درست کنم. دو ساله که تو دفترچه کوچیکی تقویم و یه سری کارها که میخوام تو طول سال انجام بدم و مینویسم. حالا برای امسال چند راه دارم!

اول: یه دفتر نقطه ای بگیرم و یک سال بولت ژورنال و امتحان کنم.

دوم: همین دفترچه رو ادامه بدم و کلا بی خیال بولت ژورنال بشم چون ممکنه وسطای سال دیگه حال منظم ادامه دادنش رو نداشته باشم. تازه اگر تو دفترچه باشه، یه نظم خاصی از هر سه سال 98، 99 و 1400 در کنار هم خواهم داشت و پراکنده نمیشن.

سوم: جفتش رو داشته باشم. دفترچه مختصر باشه. همون تقویم و برنامه سالانه. بولت ژورنال برا برنامه ریزی های ماهی و فصلی. دفترچه سه سال و کنار هم نگه میداره و بولت ژورنال نظم ماهانه و فصلی میده. اما باز ممکنه موجب پراکندگی ذهنی بشه دوتا دفتر داشتن. ها؟

 

 

 

3: اولین باره که یه کتاب هندی شروع کردم! یعنی نویسنده اش هندیه. کتاب « شاهد نابینا» که یه کتاب جناییه. به ثمن بخس :)) تو طاقچه هست. اما چون من اشتراک طاقچه بی نهایت داشتم دیگه نخریدمش. تو بی نهایت بود.

تا اینجاش که کتاب قوی ای نبوده. اما دارم میخونم تا ببینم آخرش چی میشه.

 

4: ماه بر فراز مانیفست هم حس میکنم خیییلی داره طول میکشه. از 26 بهمن دستمه! ذره ذره میخونم. نمیدونم چرا تند تند تر پیش نمیره :))

 

5: کتابایی که سفارش داده بودم رسید. هدیه ام هم رسید. ذوق خوندنشون رو دارم.

 

لحظاتتون پر از یادخدا. علی علی

 

( تقویم میگه الان 13 اسفنده. اما من تا اذان صبح نشه امروز رو 12 اسفند میدونم :)) )

 

پی نوشت: میخواستم یه متن مختصر و کوتاه بنویسما.