یا محبوب

 

یه وقتایی بعضی افراد سلطان لوث کردن چیزهای زیبا ان :))

و مطلبی که امروز میخوام در موردش حرف بزنم، یکی از همونا بود که تو ذهنم کلی باهاتون در موردش حرف زدم ( حتی تو یادداشت هام براتون یه تیکه هایی نوشتم. ولی چون به دلم ننشست پستش نکرده بودم ! )

 

بذارید توضیح بدم براتون

من عاااشق هری پاترم.

ولی از بعضی پاتر هد ها متنفرم :)))

در عین حال حرف زدن در مورد هری پاتر، با بعضیا برام شیرین و دلچسبه.

حالا اونایی که بدم میاد چه ویژگی ای دارن ؟

تو جای نامناسب، و با افراد و مخاطبین نامناسب، قسمتای خیلی طلایی و ویژه فیلمی که یه قسمت از قلب منه رو میان بیان میکنن. انگار ارزش اون سکانس، با این نوع گفتن، لگد مال میشه.

کاَنَّهُ نقطه اوج یه جاده رو، قبل اینکه بقیه حرکت تو مسیر رو آغاز کرده باشن یکدفعه بذاری پیش پاشون ! بدون اینکه برای کسب اون لذت، مقدمات لازم فراهم شده باشه!

 

 

برگردیم به مثالم: فک کن با کسی که هیچ آشنایی ای با دنیای جادویی هری پاتر نداره، یهو بیای از نبرد نهایی و ورد « آوداکداورا» حرف بزنی و دوئل هری و لرد ولد مرت. خب اون فرد، نه میدونه که لی لی و جیمز پاتر با همین ورد کشته شدن، نه میدونه اون علامت روی پیشونی هری تو همون واقعه به وجود اومده، نه از تاثیر این ورد تو کل داستان مطلعه. هدر دادی داستانو . نقطه اوج رو لوث کردی ...

 

یا اینکه بیای بدون اینکه طرف مقابلت علاقه خاصی به دنیای نهنگ ها داشته باشه، بدون اینکه قسمت به قسمت و دقیقه به دقیقه با وکیل وو خارق العاده آشنا بشه، یهو بزنی رو میز و بگی « اییییسی میدا» و بعد برای توضیح حرکتت، بگی یه فیلمه بود، چنین و چنان، یه تیکه اش وکیله این کارو میکنه...

کیوت بودن وکیل وو چی؟ ارزش شکوهمند اون لحظه که با دوستش داشت ایسی میدا رو تمرین میکرد چی؟ اینکه یه دختر اوتیسمی تونست یه جا تو دادگاه حسی رو ابراز کنه و خشمگینانه حرف بزنه چی؟! رسما از جذابیت داستان کم کردی اینجوری :((

 

و برای همین، آدم هایی که انقدر راحت در مورد نقاط اوج حرف میزنن و با دادار و دودور عکس لحظات خاص این فیلم ها رو پخش میکنن و کلیپ های حساس دقیقا تو اوووج داستان میسازن و به شکل بی سلیقه ای، هرجا هر نقطه ای از داستان رو که خواستن تعریف میکنن، نارحتم میکنه.

خوشم نمیاد با اینا علاقه مشترک داشته باشم! چون خرابش میکنن...

 

سر همین، یه دختره که تو اینستا داشتمش و معرفی فیلم و کتاب میکرد، خیلی نارحت شدم که در مورد وکیل وو به شکل غیر ویژه و غیر ظریفی، مجموعه استوری گذاشت و از فیلم تعریف کرد. حس کردم یه قسمت از درهای قلبم، روی افرادی که شاید شایسته نبودن باز شده و حالا تعداد افرادی که با هم تو این فیلم شریکیم بیشتره...

 

منظورم انحصار طلبی تو آثاری که دوستشون دارم نیست.

فقط حس میکنم هر اثر، مخاطب خاص خودش رو داره! اگر شکوهمنده و اون مخاطب شکوهش رو درک نمیکنه یا باهاش همراه نشده، نبینتش برام راحت تره!

مثلا من به هر کسی، دو سه تا کتاب تخیلی خفنی که خوندم رو معرفی نمیکنم! چون حس میکنم توی وصف نمیگنجه که چقدر زیبا و نفس گیرن! و اون افراد، آدمایی هستن که به اندازه کافی به اون کتاب اجازه نمیدن از خودش دفاع کنه، و جرعه ای ننوشیده میگن این کتاب ما رو سیراب نمیکنه و علیه یکی از زیباترین کتاب هایی که خوندم، صحبت میکنن که ناراحت کننده است!

 

 

البته در مورد پروسه معرفی کتاب / فیلم/ سریال/ آهنگ حرف های بیشتری دارم.

برای این پست کافیه و حتی شاید زیاد نوشتم :)) ولی حس میکنم تا یه جایی، منظورم رو رسوندم.

 

لحظاتتون پر از یاد خدا. علی علی