یا اشرف من کل شریف

 

 

نشسته ام و با آرامش بولت ژورنالم را ورق میزنم. به صفحه ای میرسم که همه درس ها را نوشته بودم و نوشته بودم از هرکدام چقدر عقبم تا جبرانش کنم.

حالا ترم تمام شده و هرکدام خواستم را ادامه دادم. به این صفحه به دقت نگاه نکرده بودم تا امروز.

چشمم میخورد به عنوان مقاله پایانی و یاد ایمیلم می افتم. استاد راهنمایم از آن استاد هاییست که خیلی دیر به دیر ایمیلش را چک میکند. حدس میزنم هنوز ایمیلم را نخوانده باشد.

تیری است در تاریکی دیگر. ایمیلم را در گوشی ام باز میکنم. شاید جوابی داده باشد.

با جواب ایمیلم رو به رو میشوم.

حالا استرس گرفته ام. قلبم تند میزند. لب تاب را باز میکنم و آنجا وردی که استاد فرستاده و در ایمیلش نوشته مقاله به اصلاحات کلی احتیاج دارد را باز میکنم.

از چکیده و مقدمه ایراد گرفته.

در متن اصلی جا به جا نوشته چه ربطی به موضوع مقاله دارد؟

این جمله را دائم تکرار کرده.

از یک صفحه ای به بعد را که اصلا هیچ چیز ننوشته! یک جاهایی هم نوشته از منبع دسته اول استفاده کن. یک جاهایی هم نوشته ارجاع کو؟

یک حجم عظیمی از ناامیدی مینشیند روی دوشم.

اگر ویرایشش نکنم حتی نمره قبول هم نمیگیرم چه رسد بالای 15.

و حس میکنم انرژی اصلاح کردنش را ندارم.

بگذریم از دلایل دیگری که امروز دو، سه بار اشکم را درآورد. من حوصله هیچ کدام را ندارم. نه پیگیری این قضایایی که امروز را درگیرشان بودم نه پیگیری مقاله ام.

نمیشود فقط نمره قبولی را بدهد و رهایم کند؟ ..../