یا من الیه یقصد المنیبون

ای که توبه کاران قصد او را میکنند.

 

 

اون کیه که حس میکنه دستش الان کنده میشه انقدر نوشته؟ :/

و علاوه بر اون خوشحاله که چشم هاشو عمل نکرده و عینکشو برنداشته، چون اگر برمیداشت با این همه سر تو گوشی بودن باز ضعیف میشد؟

و البته اون کیه که مع الاسف الان شماره چشمش بالاتر رفته؟

من!

 

 

خلاصه تفسیر تموم شد. مقاله زن در اسلام هم. امتحان تجزیه و تفسیر رو هم دادیم. فِرَق دوشنبه داریم.

البته که خسته شدم. اما حس خوبی دارم که کارهام پیش میره الحمدلله.

تو فرجه امتحانا نشستم بکوب فقه و پیاده کردم. بعد دیگه رسید به امتحان اول و نشستم به خوندن همون امتحان اولمون. یک صفحه فقه موند. اما بسی مسرورم... تموم شد تقریبا.

فرق هم یه روز تو فرجه نشستم همه جزوه هاییش که ننوشته بودم و نوشتم.

و عربی معاصرم پیش بردم. هرچند از 5 نمره فعالیت تمرینی تو خونه، نهایت شاید 1 نمره شو بگیرم. اما بهتر از 0 عه.

و خب البته که برای عربی معاصر و مقاله پایانیم عذاب وجدان دارم.

 

+چقدر همه جا برفی شده دختر. انقدر دلم برف میخواد که نمیدونی.

شمال برف باریده. شهر خواهرم اینا 40،50 سانت نشسته حتی. چرا تهران برفی نمیشه؟ :(

امروز به همسرم میگم خواهش میکنم بیا بریم دربند! درجا همون موقع تو اخبار خبر مفقود شدن چند تا کوهنورد رو گفتن 🙄😶

 

+فرق و هنوز شروع نکردم. بعد درسش یه حالتیه که به نظرم برای نمره خوب باید 3 دور خونده بشه مثلا...

و کم هم نیست حجمش. مطالبش شبیهه به هم.

 

+ رفتم کارگاه گلدوزی جدید خریدم. که قابش کنم. برای تولد ف.سین ان شاءالله برنامه داشتم یه چیز بدوزم.

تو ذهنم بود یه پاندا بدوزم. اما طبیعت دوختن ( مثل درخت یا گل) هم وسوسه ام میکنه.

دوست داشتم براش بوکمارک هم درست کنم که وقت نمیشه احتمالا. اینجور که من واسه همه امتحانا مشغولم واقعا کار جدید نمیرسم بکنم.

 

+ساعت 5:32 صبحه که دارم مینویسم :))

 

+خواب سین دال که نوشته بود، که توش هری شده بود رو خوندم. بعد انقدر برام جذاب بود کلش رو برای پرتو تعریف کردم. ( چون امتحان داره سر نمیزنه به وبلاگ.)

خلاصه این تعریف کردنه موجب شد تو ذهنم تثبیت بشه.

بعد شبش خواب هری پاتری میدیدم. جالب هم بود خوابم :))

البته من هری نشده بودم. یه دوستِ چهارم بودم.

 

لحظاتتون پر ازیاد خدا. علی علی

(6 دی99. پاییز)

 

پی نوشت: عه راستی... میخواستم در مورد دو تا فیلم جدید « سفر صفرعلی» و « من پدر خوبی هستم» که تازگی دیدم حرف بزنم باهاتون ها... یادم رفت. الانم از شدت خواب دیگه نمیتونم بنویسم. منتظرم اذان صبح بشه بعد بخوابم. قدرت نوشتن نظر و نقد رو دو تا فیلم و ندارم :))

 

پی نوشت 2: این مدت خیلی کم کتاب خوندم. اما تازگی « مربع های قرمز » رو تموم کردم. و الان در حال خوندن « لبنان زدگی» و « روی پاهای خودم» هستم. که احتمالا دو قرن بعد تموم بشن :))))