یانور

 

امروز از 5 و 45 بیدار شدم. تا 7 و خورده ای امتحان ساعت 10 مون و خوندم بعد خوابیدم. ( مبحثشم خیلی زیاد بود و نرسیدم تمومش کنم اما خوابم میومد :)) )

بعدم 10 بیدار شدم. خواب و بیدار و درحالیکه حتی ننشسته بودم و دراز کشیده آنلاین شده بودم حرفای استاد و گوش میدادم. خب طبیعتا هیچی متوجه نمیشدم.

بعد دیگه 10 و نیم بلند شدم. هم ادامه درسو میخوندم هم یه جاهایی به حرف استاد گوش میدادم :))

11 و ربع امتحان دادیم. اونم لطف کرد اجازه داد جزه باز باشه :))

یعنی اگه جزوه باز نبود هیچی یادم نمیومد!

بعد تقریبا بالافاصله بعد نماز ظهر کلاس بعدی بود. بعد اون کلاس بعدی. تا 4. بعدم رفتیم بیرون لباس ها رو ببینیم واسه عروسی و اینا. بعد برگشتیم شروع کردم به نوشتن یکی از مقاله ها ( بالاخره!)

و الان خیلی خسته ام. البته که حس خوبی دارم. از اینکه بالاخره این مقاله رو شروع کردم. اما منابع ندارم. لعنت به کرونا.

کتابخونه ها نصفشون که بسته ان . تو سایت ها هم مگه چند درصد منابع و میتونیم پیدا کنیم؟‌کلی از زمانم رو گشتن دنبال منابع میگیره.

 

 

دقت کردم، حال و هوای پاییزی همونطور که میتونه به راحتی روحم و افسرده کنه قدرت التیام روحم رو هم در مواردی داره.

واقعا از بادی که به صورتم میوزه و قدم زدن روی برگ های ریخته خوشم میاد. هرچند بارون رو تازگی کمتر دوست دارم.

یادمه راهنمایی بودم دیوانه بارون بودم. الان فقط دلم میگیره و میگیره و میگیره.

 

+بچه ها فیدیبو تخفیف 70 درصد گذاشته رو دو تا از کتابای سوفی کینزلا.

مهناز! میدونم با اینهمه کاری که دارم کتاب دشمن منه :)) اما نتونستم مقابل میل شدید خوندن دوباره آثار کینزلا ایستادگی کنم.

و حالا « گردنبندم را پیدا کن» رو شروع کردم.

 

 

+مقاله هه رو یه جاهاییش رو رسما دارم از دانسته های خودم مینویسم. بدون رفرنس و پاورقی :)) تا 6 آبان باید تحویلش بدم. زمانم کمه.

مقاله پایانی رو بگو. اونم تا آخر آبان وقت دارم. اونو که شروعم نکردم هنوز . البته دو سه تا تیکه یافتم براش. اما همین!!! همین!

 

 

یاعلی :)