یا من لا یرجی الا فضله
ای آنکه بجز فضلت امیدی نیست
سلام :)
میدونین؟ دارم فکر میکنم که یا در آستانه افسردگی ام یا افسردگی خفیف دارم.
تقریبا یا هر روز یه ساعتایی رو با قلب فشرده میشینم یه گوشه به در و دیوار نگاه میکنم
یا کل روز یه حالت غم درونی دارم و حوصله ندارم افراد باهام حرف بزنن یا کارهای خوشحال کننده بکنم.
میدونین؟ یه حالت درونیه. با نمود بیرونی نمیتونم تعریفش کنم.
در مورد علت هاش فکر کردم. یه سری چیزها میاد به ذهنم. اما نمیدونم اینا که میاد به ذهنم به خاطر همون حالت ناراحتی درونیمه که همه چی و ناراحت کننده میبینم یا واقعا علتشه.
اول: دوری اون دوستم که تو پست قبل گفتم.
خب این مستقیم تو نارحتی من تاثیر داره. چون خیلی دوستش دارم و یهویی رفتنش وقتی قبلش یک ساعت هم ازش بی خبر نبودم، بسیار آزاردهنده است.
وقتایی هم که هست متوجه میشم چقدر حال روانی و احساسیم بهتره. چقدر خوشحال ترم.
دوم: مشکلات ناگفتنی تغییرات الان زندگیم.
سوم: بحث هایی که پیش میاد با مامان به خاطر همون مشکلات نگفتنی :/
همین
12فروردین99
پاییز جان سعی کن خودتو خیلی وابسته افراد نکنی می دونم دست خودم آدم نیست ولی سعی کن حداقل خوشحالیت خیلی معطوف بهشون نباشه! که وقتی چند وقت نیستن دل و دماغ نداشته باشی!
ان شاالله که این مشکلات هم کم کم رفع می شن.
یرنامه ریزی کن که خر ساعت حتما یه کاری بکنی که وقت نگاه کردن به در و دیوار رو نداشته باشی ؛)