یا من هو بمن عصاه حلیم

ای آنکه بر معصیت کاران بردباری

 

 

سلااااااام :)

 

باید برم سر صوت اساتید که این روزها گذاشتن و یا کامل گوش ندادم یا جزوه شو ننوشتم.

اما گفتم اول بیام شما رو تو حال خوبم شریک کنم :))

 

اول:

امروز بعد ازظهر، "هقت تا هفت تا" تموم شد. فوق العاده بود. فوووق العاده. در حدی که دوست دارم نسخه چاپیش رو هم داشته باشم. اه پیدایش! هر دفعه یه کار میکنه که از گرفتن کتاب هاش از کتابخونه طاقچه پشیمون شم و بگم اینو چرا با کتابخونه گرفتم؟ باید میرفتم اصل کتاب و میخریدم با کتاب خودم میخونم این محشر رو :)

حتما بخونین.

شیوه ای که دختره از مصیبتی که بهتون گفتم واردش شده بود خارج میشه، قشنگه. داستان نرم پیش میره. تغییرات دوست داشتنیه. شخصیت ها درک شدنی.

 

 

دوم:

چند روز پیش یه استوری درمورد طاقچه گذاشته بودم. یکی از فامیلامون گفت من 15 تومن اعتبار طاقچه دارم. به دردم نمیخوره. اگه کتابی میخوای که 15 عه بگو هدیه بگیرم برات

من و میگی؟؟! ذوووق

رفتم بین کتابایی که از طاقچه میخواستم دیدم. یه کتابی بود که خیلی تصمیم به خوندنش داشتم. اما 18 بود

گفتم شماره کارت بده 3 بریزم این 18 ای عه رو بگیر.

گفت نه. دارم اعتبار فعلا.

و برام اون کتاب هیجان انگیز و هدیه گرفت :)) دیشدیرین. مسرورم الان!

 

 

سوم:

امروز یه فیلم کوتاه از فیلیمو دیدم. " عشق مو" قشنگ بود. رفتم تو استوری معرفی کردمش.

یکی از دوستام پیام داد که عههه منم اشتراک فیلیمو گرفتم.

گفتم من اشتراک نگرفتم. فیلم کوتاهاش رایگان بود :))) اشتراک میخوام. لهنتی....

گفت میشه با سه تا دستگاه وصل شد. تو ام وصل شو به من :)

و اینگونه بود که با کلی ذوق منم وصل شدم به وی... آی خدای بزرگ مهربون جبار ( جبران کننده)

 

 

چهارم:

دیروز آنچنان دمغ و بی حوصله بودم همه چی به نظرم مزخرف میومد. همسرم گف نیم ساعت بریم بیرون قدم بزنیم؟ ساعت حدودای 9 شب بود.

رفتیم بیرون . همچنان حوصله نداشتم. حتی بیرون رو برا اینکه نزده باشم تو ذوقش قبول کردم.

رفتیم پارک نزدیک خونه. به اصرار اون نشستم رو تاب های بچه گونه :))) محکم تابم میداد. بعد منم توی حرکات رفت و برگشتی خیلی سریع ته دلم خالی میشه. به زور جیغمو کنترل کرده بودم :)))

حالم بعدش بهتر شد. البته اون بیسکوییتی که دوسش دارم رو هم که گرفتیم و خوردیم بی تاثیر نبود.

 

 

پنجم:

دو روزه با ف.سین حرف میزنم. آی... بایکوشوم.... اگه میدونستی حرف زدن همینطوری باهات، انقد خوشحالم میکنه، بیشتر از اینا حواست به من بود.

که حرف زدن با تو، شاید مهم ترینِ این 6 گانه خوشحال کننده ای هست که دارم مینویسم :)

 

 

ششم:

دیروز فلسفه ها رو خوندم. جزوه هاشو نوشتم و تمام :)

آخیش.

 

 

این از 6 گانه خوشحال کننده امروز.

میتونم یه 6 گانه حرص دهنده نارحت کننده هم بنویسم. اما نمینویسم. خودتون هم هر روز رو به رویید باهاشون :))

اگر حال عمومیم بدتر بود البته انقد مهربون و به فکر نبودما :)) حالا که ادای مهربونا رو در میارم امیدوارم موفق بوده باشم :))))

 

 

لحظاتتون پرازیاد خدا. علی علی

 

(21 اسفند 98)

 

( بچه ها. این پی نوشت های چیزایی که الان دلم میخواد، خیلی باحاله. شما هم اجراش کنین.)

 

پ.ن:

  • یه عینک جدید که تا خم میشم نیاد پایین. اعصابمو خرد کرد :/
  • وقت داشته باشم تو فیلیمو فیلم ببینم اشتراک دوستم به فنا نره :))
  • اصول رو برسم بخونم تموم شه. کلافه شدم از فکرِ بلد نبودنش :/
  • شهربازی.... خیلی دلم شهربازی میخواد :(

 

 

شعر نوشت:

فقط فی الظلمه ستعرف من هم بنجومک....

{ فقط در تاریکی خواهی فهمید که ستاره هایت چه کسانی بوده اند. }

#به_زبانی_دیگر