یا صریخ المستصرخین

(ای فریاد رس فریاد کنان)

 

 

اون کیه که از 9 تا برنامه روزانه اش، فقط 4 تا رو انجام داده و داره به این فکر میکنه که کاش امشب زودتر خوابم بگیره تا شاید فردا زود بیدار شم؟! 

منم من!

 

 

+بعد از ظهر یه خوابی دیدم. چند لایه! تو خوابم چشمم و باز کردم، از اون حالت هایی برام پیش اومده بود که نمیتونستم بدنم رو تکون بدم. ( بعضی ها بهش میگن بختک)

بعد دوباره بستم. بازش کردم دوباره و سعی کردم دستم رو بیارم تا جلوی صورتم. آوردم اما چشمام دستم رو نمیدید. دوباره چشمم و بستم و سعی کردم ادامه خوابم رو بدم!

بعد بیدار شدم. داشتم واسه مامانم توضیح میدادم که مامان! یه خوابی دیدم که دستمو میاوردم جلوی چشمام، اما چشمام دستم و نمیدید.

بعد واقعا بیدار شدم متوجه شدم بیداری قبلم، تو خواب بوده. باز نمیتونستم دست و پامو تکون بدم و فکرم با سرعت سرسام آوری یه سری مطلب رو یادآوری میکرد.

چشمم و بستم هی میگفتم:« استغفرالله... اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.» فکرا پراکنده شد. جون نداشتم که تلاش کنم باز دستمو تکون بدم. بیخیال شدم دوباره خوابم برد! ( لایه چندم!؟ واقعا نمیدونم کدوماشو جدا خواب بودم کدوماشو بیدار!)

بعد دیگه واقعا که بیدار شدم غروب شده بود. بابا اینا میخواستن برن مسجد. منم پاشدم باهم رفتیم...

 

 

_ وی انقدر عاشق دنیای خواب دیدن ها بود، حتی این خواب های گیج کننده چند لایه که معلوم نیست کجاش بیداری کجاش خواب را هم دوست داشت :)) _

 

+برم که برسم به آیتم پنجم برنامه :/ همین الان فکر میکنم بیخیال دوتاش شدم! یا حداقل یکیش رو که دیگه انجام نمیدم. چون مخصوص صبح بود و تموم شد!

 

 

+چننننند وقته باید برم انقلاب، یه کاری دارم و هی نمیشه... هیییی نمیشه! یا حسش نیست یا وقتش :/