یا حکیم

 

هم خیلی خسته ام، هم از اون حالت های افسرده طور دارم.

این کار تایپی که گفته بودم هم به خاطر اونجوری نوشته شدنش شده قوز بالاقوز. دلم واسه اون بنده خدا هم میسوزه. از دوستای خودمه.

انقدر شلوغه مطالبی که نوشته و انقدر دسته بندی نداره و منابع رو کامل ننوشته و.... که من همش رو تایپ کنم هم، دو برابر تایمی که من دارم میذارم رو خودش باید بذاره برا ویرایشش!

 

 

فردا و پس فردا تعطیل.

و من خیلی خوشحالم از این بابت.

 

 

از صبح زود برای کلاس بیدار شدن گفته بودم که بدم میاد؟ گفته بودم خیلی وقتا دیرم میشه و مث باز مدرسم دیرشد میمونم!؟ گفته بودم از این حالتم انقدر بدم میاد که قابلیت اینو دارم که وقتی دیر میشه کلا نرم!؟ و حالم از این اوضاع داره بهم میخوره و روش هایی که برای درست کردنش پیش رومه رو حتی امتحان نکردم و علاقه ای به امتحانش ندارم؟ زود خوابیدن مثلا! این فشاری که میاد روم هااا

تو تمام سالهای تحصیلم تقریبا این مشکل رو داشتم! نه تو کل سال، اما تو یه بخش هاییش چرا!

الان هم راستش راه چاره نمیخوام. از شدت حرصم از خودم اینها رو نوشتم!

 

 

"هنوز آلیس" رو دیدم مهناز خیلی خوب و قشنگ بود. ممنونم از معرفی :) ان شاء الله اگر تونستم تو یه پستی معرفی میکنم و نظرمو مینویسم.

میخواستم کتابشو اول بخونم. اما راستش نمیدونم چرا دلم خواست کلا کتابشو نخونم و فقط فیلمشو ببینم.

معمولاً اینطوریه که ترجیح میدم اول کتابو بخونم بعد فیلمو ببینم.

 

 

لحظاتتون پرازیاد خدا. علی علی

 

(27شهریور98.پاییز)

 

طاقچه پاییزی :

ای بی خبر از حال من

امروز کجایی؟