یا من قدر فهدی
امروز گفتم مهربانی کنم، یه شربت خاکشیر درست کنم برا بابا و همسر، از بیرون میان داخل خونه بدیم بهشون گرمای بیرون و یکم جبران کنه
اول گفتم تو لیوان درست کنم. یه مقدار خاکشیر ریختم. گلاب و عرق نعناع و لیمو و شکر...
نگو گلابش زیاد شد... لیموش هم. تلخ و ترش بود. یه چیزی شده بود اصا :)))
یکی نیست بگه دختر تو که تجربه شو داری میدونی تو لیوان درست کردن، سخت تره از تو پارچ درست کردن. مقیاس زیاد تر و درست کردن راحت تره برات :))
هیچی ...آخرش گفتم بریزم تو پارچ. تنظیمشون کنم.
ریختم تو پارچ. بعد کمبود شکرشو اومدم جبران کنم. یه قسمت از شکر ریخت رو اپن. چون آب هم ریخته بودم و اینها دستم خورد به شکر ها، نوچ شد...
خلاصه. کلی خرابکاری کردم آخرش به جای یکی دو لیوان، حدود یه پارچ شربت درست کردم :))
بعد بگم براتون این تصمیم چقدر یهویی بود :
از خواب بیدار شدم. رفتم سراغ صبحانه. بعد گفتم خب یه شربت درست کنم بعد صبحانه بخورم :)))
خود شربت درست کردنه کلی طول کشید.
بعدم بابا اومدن، یه فایلی رو گفتن برم پرینت بگیرم.
و حدس میزنین چی شد؟!
اوه بله دقیقا! پرینتر یادش اومد چون من گشنمه، و دلم میخواد زودتر برم ، باید جوهر نداشته باشه...
بعد رفتم تا این جوهرشو شارژ کنم. خداروشکر فقط زردش شارژ میخواست و بقیه اش داشت...
خلاصه...چگونه محیط خود را با کارهای ما تنظیم میکند و بیشتر و بیشتر خرابکاری میکنیم :))
+کلید واژه های تابستان چی ها هستن که از الان که بهاره هنوز، توی زندگی جاری شدن؟
پنکه / پشه / بوی پوشال کولر آبی/ امتحانا / گرمی آفتاب / هندوانه
بریم بلکه یکم درس بخونیم..
دعا کنین منو بچه ها...
علی علی