یا محبوب
آذر ماه، ماه سختِ خداحافظی با پوشک، پیش بردن پایان نامه با همه داستان ها، بیرون نرفتن از خونه به خاطر همون قضیه پوشک و آلودگی هوا بود. واقعا از اتمامش یه نفس عمیق کشیدم.
دی تو این یک هفته اول، خوب بوده :)) ببینیم در ادامه چطور خواهد بود.
+برای پایان نامه، برا اینکه بهم جریمه نخوره باید تا انتهاب دی تمومش میکردم. که تموم نشد متاسفانه. هنوز وقت دارم ولی با حجم کاری که مونده، تموم نمیشه احتمالا و میمونه برا ترم شش و جریمه باید بدم. هرچند اکثرشو انجام دادم و تهش مونده!
+چکاپ داده بودم چند وقت پیش و متوجه شدم کبد چرب درجه یک دارم. دکترم گفت به خاطر خوردن زیادی شیرینی جاته. و برام ممنوعش کرد. منم این روزها تلاش میکنم کمتر شیرینی جات بخورم. باید رژیم پاکسازی میگرفتم و یه مدت کلا نمیخوردم. ولی الان شرایط روحیم رو جوری ندیدم که بتونم اعتیاد به شیرینی رو یهو تو همین برهه قطع کنم. حالا اعتیاد شدیدی هم نیست. ولی حوصله ندارم توی این روزهام با چالش هایی که دارم، اعصاب خوردی ناشی از نخوردن قندی جات بهش اضافه بشه.
تا حالا رژیم قطع قند مصنوعی گرفتید؟ چند روز اول واقعا حالتون بد میشه. بعد وسطاش قشنگ بداخلاقید. آخراش دیگه عادت میکنید میلتون هم کمتر میشه. به خاطر شیطنت های بچم و اینکه نمیخوام الان وسط پایان نامه و یه سری کار دیگه، بداخلاق تر بشم، حذف کاملش و بی خیال شدم. تلاش میکنم حساب شده و کم بخورم. و چند روز به چند روز، یک روز کامل قطع کنم.
چیزهای دیگه ای که کبد چرب رو بهتر میکنه یکیش پیاده رویه و بعدیش حذف ناهاره. اگر میخواستیم خانوادگی ناهار و حذف کنیم، چه خوب بود :))) یه وعده کمتر« حالا چی بپزم» ولی وقتی برای خانواده میپزی و میخوای خودت نخوری، هم از گلوی اونا به خوشی پایین نمیره هم خودت سختت میشه.
پیاده روی هم هی قطع و وصلی داره دیگه. هوا پاک میشه میرم، آلوده میشه میشینم تو خونه!
+ این مدت سرعت کتابخونیم به شدددت اومده پایین. یه چیز میگم یه چیز میشنوید! یک نشیب اساسی! بر خلاف چند ماه پیشش! قشنگ از آذر به این طرف، بعد از اون ماه سخت، کتابخونی من افت کرد.
همین... گزارشی از احوالات اخیر.
پ.ن: راستی شروع کردم به دیدن ریپلای 1994. به اندازه 1998 هنوز جذبم نکرده. ولی دوسش دارم.