زندگیِ دور و بر ما

کلبه جدید "پاییز و بهار"

۳ مطلب در تیر ۱۳۹۹ ثبت شده است

چالش 30 روز شکرگذاری

یا من ینقذ الغرقی

ای آنکه نجات دهد غرقه ها را 

 

چالش رو " فاطمه" شروع کرده.

چند وقتی بود من هم به اینکه دوباره این کار رو شروع کنم فکر میکردم. اما موقعیتش نشوه بود. 

حالا میریم ان شاء الله برای 30 روز شکر گذاری... 

 

 

نامبِر یک : 14 خرداد99
به خاطر سخنرانی فوق العاده ی حضرت آقا

 

نامبِر دو: 15خرداد 99
لباسی که خریدم و ازش راضی بودم و قشنگه

 

نامبِر سه: 16 خرداد 99

پنکه، تقریبا تموم شدن کار تفسیر، شروع کار مقاله ام.

 

نامبِر 4 : 17 خرداد 99

تموم شدن آزمون و مصاحبه نخبگان

 

نامبِر 5 : 18 خرداد

پیروزی گردی و عکس گرفتن از وسایل برای ف.سین، درمورد نارحتی هام صحبت کردن راحت و بدون سانسور کردن خودم

 

نامبِر 6 : 19 خرداد

برنامه ریزی کردن ف.سین و پیام امروزش. سیسمونی خواهر زاده

 

نامبِر 7: 20 خرداد

دندون پزشکی که یک بار حرفاش استرس شدید بهم وارد نکرد + موتور سواری یه قسمت خنک شهر

 

نامبِر 8: 21 خرداد

کنسل شدن امتحان اصول و اینکه استاد به خاطر شرایط قرنطینه، به هممون 5 نمره میان ترم و داد

 

نامبِر 9: 22 خرداد

خبر خوشی که درمورد دوست کودکی شنیدم+ خنده های نصفه شبی با پرتو + متنی که درمورد جرج کلوید نوشتم

 

نامبِر 10: 23 خرداد

تموم شدن تطبیق کل این ترم نحو

 

نامبِر11: 24 خرداد

همون روزش ننوشتم، الان اصلا یادم نمیاد :/

 

نامبِر 12: 25خرداد

درست کردن یکی از دندونام، و اینکه جزء معدود دفعاتی بود که از بودن تو دندونپزشکی داشتم لذت میبردم (دکترش خیلی کاربلد و خوب بود و جوری برخورد کرده بود که نترسم)

 

نامبِر 13: 26خرداد

سوال آخر امتحان که به شکل معجزه گونه ای درست نوشتمش.

 

نامبِر 14: 27 خرداد

با wordup لغات زبان و کار کردن. 

 

نامبِر 15: 28 خرداد

با حنا هندی طرح حنا کشیدم، و برام طرح حنا کشید... 

 

نامبِر 16: 29 خرداد

متوجه شدم این ماه 31 روزه است و امتحانم یه روز دیرتر از وقتی که فکر میکردم برگزار میشه:)) 

 

نامبِر 17: 30 خرداد :

دایی اینا که اومدن خونه مون و بعد مدتها دیدیمشون.

 

نامبِر 18: 31 خرداد

صحبت کردن لذت بخش با خواهرهام

 

نامبِر 19: اول تیر

یک روز تلاش بدون استراحت های زیاد با وقت های تلف شده کم

 

نامبِر 20: 2 تیر

با حس خوب بلد بودن درسا، رفتن سر امتحان، جشن روز دختر ا. ا، تماس تصویری با الی

 

نامبِر 21: 3 تیر

صحبت تلفنی بامزه با خاله همسرم، مهمونی خونه آبجی بزرگه. طعم کاکائو. مسجد نزدیک خونه آبجی اینا

 

نامبِر 22 :4 تیر

معدل خوب پرتو 

 

نامبِر 23: 5 تیر

ناهار خوشمزه، بسته پستی کتابی که از سوره مهر سفارش داده بودم

 

نامبِر 24: 6 تیر

چت نصفه شبی با الهه و بلند بلند خندیدن

 

نامبِر 25: 7تیر

نماز صبح به موقع

 

نامبِر 26: 8 تیر

زودتر تموم کردن خوندن اولین دور درسی ک امتحان داشتم فردا

 

نامبِر 27: 9تیر

دوره لذت بخش و خواب جذاب سر صبحی+ استوری هایی که امروز گذاشتم و پیاده روی+ لباس زرد + مهمونی بعد از ظهری چایی با آبجی اینا

 

نامبِر 28: 10 تیر

تصمیم های جدید با ف. سین + انجام دادن کلی کار که فکر میکردم بیشتر طول بکشه

 

نامبِر 29: 11 تیر

دو تا از نمره ها اومد و واقعا خوشحال کننده بود

 

نامبِر 30: 12 تیر

برگشتن مامان اینا از سفر

 

نامبِر 31: 13 تیر

مهمونی خونه خاله همسرم. 

 

نامبِر 32: 14 تیر

با بچه ها دور استاد کاف ایستاده بودیم با فاصله های 2 متری، صحبت میکردیم. + تموم کردن دوتا از کتابایی که چندین روز بود داشتم میخوندمشون.

 

نامبِر33: 18تیر

تموم شدن امتحانا :)) + سوالهایی که خدا کمک کرد درست نوشتم

 

 

خداروشکر که 33 روز تونستم این چالش و بنویسم....دوستش داشتم. و لذت بخش بود

۱۶ نظر موافقین ۱۴ مخالفین ۰
پاییز

جوین جوین جوین .... :)))

یا مَن اَضحک و اَبکی

( ای آنکه میخنداند و میگریاند.)

 

 

1: یه موضوع خنده داری که این روزا دارم بهش توجه میکنم، اینه که صبحای امتحان که دارم آماده میشم برم تا حوزه و تو راهم، هردفعه یه آهنگ و ریتمی تو ذهنم تکرار میشه.

اون بار پشت هم تکرار میشد :« ای یار بکش دستم، آنجا که تو آنجایی.»

امروزهم یه چیز بامزه ای تکرار میشد که الان یادم نیست. چون به صورت مسخره ای داره تو ذهنم تکرار میشه :« جوین ها و سلامتی / گرجی شور هر رفاقتی ...جوین بخور ببین، خوشمزگی ینی همییییین »

 

 

2: چه خسته ام.

 

3: کاش نمره ها رو بذارن. اون روز داشتم فکر میکردم چقدر این ترمم با ترم ای قبلم متفاوته. اون موقع برای 19.5 شدن غصه میخوردم الان برای قبول شدن دارم ذوق میکنم. چقدر بد بود از نظر درسی این ترم برای من.

 

 

4: به شدت دلم یه مسجدی رو میخواد که دلم توش قرار بگیره و اعتکاف گونه ، طولانی بنشینم توش. حالا نه به معنی واقعی اعتکاف، منظورم اینه که بتونم به کاشی کاری ها و آیینه رنگی ها و بازتاب نور تو آیینه هاش نگاه کنم، بدون اینکه بخوام سریع برسم به مقصد بعد و بخوام برم بیرون از مسجد. بعد هی فکر کنم. 

هی فکر کنم.

بعد یه دعای لطیف با حس معنوی بالا هم بخونن. آخ چقدر لذت بخشه این تصور برام.

 

 

5: این سال، تا الانش، تو تموم برنامه ریزی های سالانه ام عقبم. تو مقدار کتابی که باید میخوندم، برنامه های ماهانه ای که مادی و معنوی ریخته بودم برا خودم.

ینی کلا امسال تا الانش من همش عقبم :/

 

 

6: اگه گفتید امروز چی شد؟!؟!؟

از نمایشگاه مجازی سوره مهر، « ارتداد» و یه کتاب کودکانه سفارش داده بودم. امروز رسید.

نمیتونم توصیف کنم چقدر هیجان زده شدم وقتی بسته رو باز کردم و دیدم به عنوان هدیه سوره مهر، یه دفترچه خوشگل گذاشتن توش.

خیلی خوب بود.

البته هنوز کتابارو شروع نمیکنم. امشب میخوام کوئوت و شروع کنم. جلد دوم، قسمت دوم.

 

 

7: یه برنامه خیلی خوب داشتم برا امشب که انجامش ندادم هنوز و ساعت داره 1 میشه. ممکنه دعا کنین برسم انجامش بدم؟

 

8: شب جمعه، خوندن سوره جمعه مستحبه. یه آقایی تو اینستاگرام هر شب جمعه استوری میکنه سوره رو. به نظرم کارش کار قشنگیه و فرهنگ سازی خوبی هم صورت میگیره. ینی اگر فرد همه شب جمعه ها خونده باشه، کم کم عادت میکنه. و روتین خیلی خوبیه

 

 

9: تا درمورد برنامههام برای شب، یا فردا فکر میکنم خوابم میگیره :/ چرا واقعا :/ الانم خوابم میاد.... برنامه ریزی دونم خرابه :/

 

 

شبتون پرازیاد خدا. علی علی

 

(5تیر 99 . پاییز)

 

پی نوشت: من باب اینکه هنوز جوین به شکل مسخره ای تو ذهنم داره تکرار میشه، مجبور شدم تیتر رو اینطوری انتخاب کنم.

۵ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰
پاییز

کار کردنی ها

یا نعم المجیب

 

باید رو خوش قولی و وقت شناسیم کار کنم

افتضاحه

۵ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰
پاییز