زندگیِ دور و بر ما

کلبه جدید "پاییز و بهار"

۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۸ ثبت شده است

21 بهمن

یا حبیب

 

 

صرفا برای اینکه این روز رو یادم بمونه....

 

 

 

+اولش

۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
پاییز

30 حقیقت در موردِ من ( 43 تا شد البته)

یا عدل

 

 

خواستم بنویسم، کلی چیزهای کوچیک و بزرگ اومد به ذهنم.

رفتم وبِ مهناز. هجدهمین روزِ چالشش بود. 30 تا حقیقت در مورد زندگیتون :))

نمیدونم میتونم 30 تا بنویسم یا نه!

اما شروع میکنم.

 

1: ناخونهامو، هم کوتاه دوست دارم هم بلند. کوتاهش منو یاد یه سری عکسای هنری میندازه و باهاش راحت ترم. اما بلندشم یه مزیت هایی داره.

اما از یه حدی بلند تر اعصابمو خرد میکنه. خودکار دست گرفتن که برام سخت میشه دیگه لحظه شماری میکنم کوتاهش کنم :))

 

2: من از اون هام که خودکار رو یه مدلی میگیرم دستم که انگشت وسط دستم، تکیه گاهِ خودکاره. چون خیلی مینویسم یه برآمدگی رو این انگشتم دارم :)))

 

3: عکاسی دوست دارم. اما خودمو عکاس نمیدونم مسلما :) چون نه هیچ دوره ای دیدم نه به لنز و فوکوس و زاویه عکاسی و نور و .... آشناام. فقط علاقه و تمرین دارم رو این مورد. و وقتی افرادی که اونا هم چیزی از عکاسی نمیدونن، خیلی از عکاسی هام انتقاد میکنن نارحت میشم :))) چون عکسامو واقعا با زحمت میگیرم :))

 

 

4: آدم خوش ذوق و احساساتی ای هستم. و ابرازش میکنم.

 

5: فیلم رو دوست دارم. اما از این اداهای «وااای. فلان فیلمو ندیدی؟ خیلی قدیمیه که! وااای. فلان فیلم که خیلی مشهوره من ده بار دیدم» خیلی بدم میاد :))

 

6:رشته تحصیلیم رو عاشقم و واقعا خدارو به خاطرش شکر میکنم.

 

7:  وجوه مثبت افراد و اتفاقات رو میبینم خیلی وقتها و خوش بینانه نتیجه میگیرم. حس میکنم برای این خیلی تلاشی هم نکردم. تا حدودی ذاتی اینجوری بودم :)) به خاطر همین جاهایی که سخته خوشبین بودن، خوشبین نیستم :)) چون ذاتا این طوری بودم هنوز لزوم کار کردن رو خودم تو این مورد رو حس نکردم. شاید بعدا روش کار کنم.

 

8: خودمو انتقاد پذیر نمیدونم. اما رو این یکی دارم سعی میکنم کار کنم! نسبت به قبل بهتر شدم.

 

9: میگن منظم نیستم و مسئولیت پذیر هم نیستم. اما الکی میگن :)) قبول ندارم :))

 

10: سعی میکنم به اطرافیانم توجه کنم. اما دقت کردم که به اطرافیانی توجه میکنم که نسبت بهشون احساس خوبی دارم و دوستشون دارم. ازین فرشته گونه ها که به تمام اطرافیانشون توجه دارن نیستم.

 

11: کتاب خوندن و دوست دارم. اما خودم رو کتابخون واقعی نمیدونم. چون تعریف کتابخون واقعی تو ذهن من، با این چیزی که هستم متفاوته

 

12: دوس داشتم کل آثار شهید مطهری رو خونده باشم. اما نخوندم. و وقتی هم کتاباشون و شروع میکنم در عین حال که بیشتر حس میکنم «کاش همشونو زودتر بخونم، چقدر خوبن»، خوندن کتابهاشون خیلی آروم برام پیش میره

 

13: اهل خوندن کتاب های خیلی تخصصی و علمی نیستم ... واقعا بده و از این جهت احساس نیاز میکنم. اما احساس نیازم اونقدر زیاد نبوده که منو به حرکت واداره

 

14: جزء اون دسته ای نیستم که میگن به خانم ها ظلم شده همیشه. اما یه سری نظراتشون رو قبول دارم. یه سری نظراتشون هم به نظرم خیلی زیاده رویه.

 

15: حیوون خونگی دوست ندارم. اما به عروس هلندی ف.سین حس خوبی دارم.

 

16: رو بعیا که خیلی احساس کنم نقطه امن هستن برام، یا بتونن اعتمادمو جلب کنن، یا علاقه زیادی بهشون داشته باشم، تعصب دارم و دوست ندارم جلوم بد بگن در موردشون. و وقتی بد میگن میشنوم، و سعی میکنم دفاع کنم ازشون. انقدر دفاع میکنم که بعضیا بهم میگن خیلی توجیه میکنی فلانی رو :)) اما این رو خصیصه بدی نمیدونم. جزء ویژگی های خوبِ یه دوستِ خوبه!

 

17: تو دلداری دادن به بعضیا، خیلی ضعیفم. ولی به بعضیا خیلی خوب دلداری میدم :/

 

18: بعضا تند انتقاد میکنم. اما با استدلال و آوردن شاهد مثال. سعی میکنم حق رو زیر پا نذارم

 

19: از تغییر خوشم نمیاد. خصوصا تغییرات بزرگی که برنامه ریزی هامو بخواد بهم بزنه و یه سبک دیگه و روش دیگه مجبور شم انتخاب کنم :))

آدم ریسک پذیری هم نیستم. نه تو تغییر نه تو امتحان بعضی چیزهای جدید. اما تو بعضی چیزها میتونم ریسک کنم.

 

20: ازین دخترای خیلی خوب نیستم که همیشه به پد و مادرشون چشم میگن. اما از این بابت نارحتم. و گاهی عذاب وجدان میگیرم. از عاقبتم میترسم. از بچه هام هم میترسم! اگه مث من شن و گاهی اینجور بخان نارحتم کنن خیلی بده. به خاطر همین سعی میکنم هرچند وقت یه بار حلالیت بطلبم از خانواده مخصوصا پدر و مادر

 

21: عزیز جونم رو خیلی دوس دارم :)

 

22: هنوز عادت قلنج دست هامو شکستن رو ترک نکردم :/

 

23: تو وب خیلی خودمم! دوست ندارم کسایی که در حقیقت میشناسنم اینجا رو بخونن :))

 

24: قلمم رو خوب میدونم. اما وقتی نوشته های قدیمی مو میخونم ، در عین حال که متوجه پیشرفتم تو نوشتن میشم، متوجه افتضاح بودن قلمم قبلا میشم و اعتماد به نفسِ آزادانه نوشتن رو گاهی از دست میدم! ( از این جهت که میگم لابد بعدا متوجه میشم اینا هم خیلی مزخرف هستند)

 

25: اهل اینکه خیلی دقیق و هدفمند و اصولی کار کنم برای انقلاب نبودم. خیلی از این نارحتم.

 

26: تو تکواندو خیلی قوی نیستم. مخصوصا مبارزه که اصلا! اما پومسه ام خوبه. از اینکه مبارزه ام خوب نیست خیلی بدم میاد. اما برای خوب شدنش کار چندانی نمیکنم.

 

27: هنوز از اینکه دندونم رو کشیدم و الان جاش خالیه غصه میخورم :/ اگر کسی یک بار بپرسه چی شده، براش توضیح میدم. نارحت هم نمیشم. چون فکر میکنم لابد براش مهم بودم که پرسیده. اما وقتی بار دوم بهش اشاره کنه یا هی از این موضوع سوال بپپرسه، اون رو جزء افراد بی شخصیتی میدونم که با اینکه تمایلی به صحبت در این مورد ندارم، خیلی اصرار بی جا داره میکنه در مورد چیزی که اصولا مورد علاقه نیست برامون تا در موردش با کسی بخوایم هی حرف بزنیم!

 

28: آدم های با اعتماد به نفس( نه کاذب و ه خودنما) برام جذابن. اما خودم خیلی اینطوری نیستم.

 

29 تو جمع دوستام شیطونم و خیلی صحبت میکنم . اما تو جمع فامیل خیلی ساکتم. تمایلی به نشون دادن شیطنت بهشون ندارم. میتونم بگم یه سری از افراد فامیلمون، بدیهیات زندگی، اخلاق و روحیات من رو هم نمیدونن. در حالیکه دوستام میتونن در مورد اخلاق های خوب و بد من صحبت کنن :))

 

30: گوشیم چن مشکل اساسی دارهحل نشد هرچی بردیم میرگاه. اما خوبی هایی هم داره که دوسشون دارم. مثل حافظه زیادش .

 

31: خیلی کم آهنگ گوش میدم. گاهی اصلا گوش نمیدم. سلیقه آهنگی محدودی دارم. هم باید ریتمش رو دوس داشته باشم هم مضمونش رو. برام مضمونش مهم تره باز. اما مضمون خوب بدون ریتم مناسب هم اذیتم میکنه.

از بچگی تا حالا(!) آهنگ هایی که میشنیدم و عادت داشتم به یکی از اطرافیانم تو ذهنم نسبت بدم و ببینم خطاب به کدوم یکی از اطرافیانم این آهنگ میاد! :)))

تو خیابون که آهنگ با هندزفری گوش میدم، گاهی بهش واکنش نشون میدم. ناخواسته میخندم. یا بدون اینکه حواسم باشه سرعت قدم هام تند و کند میشه.

وقتی تنهام، همراه آهنگ ها خوندن رو دوست دارم.

 

32: صدامو موقع خوندن قرآن، شعر، آهنگ، متن ادبی، داستان دوست دارم :)) اما عموما نه. البته از اون دسته آدم هایی نیستم که از صداشون بدشون میاد. حس متوسطی دارم بهش. چت با وویس رو اگر هم من وویس بفرستم هم طرف مقابل، دوست دارم.

 

33: ولم کنن خییییلی چت میکنم :/ زمانمم تو اینستا هدر میدم. خیلی از این بدم میاد.

 

34: اگه میتونستم، عروسک کوچولوی استاد کاف و ف سین رو برا خودم درست میکردم. همه جا با خودم میبردمشون :)) بعد با عروسکاشون حرف میزدم. دوس داشتم عروسکاشون مثل ربات های برنامه ریزی شده، با منطق، احساس، مبانی فکری خود اون افراد بهم جواب بدن :)) اما یه سری موضوع ها رو به خودِ واقعیشون نگم.

 

35: از این که موهام همیشه منظم نیست و غالبا تو هواست، بدم میاد :))) دوس داشتم موهام فرِ منظم داشته باشه. نه که یه فری که یه طرفش وزه یه ورش فره. هر کدومش داره ساز خودش رو میزنه

 

36: فیلم کره ای دوس دارم. اما روش تعصبی ندارم. کسی دوس نداره نداشته باشه :)) اما خوشم نمیاد افراد چیزی رو که دوست ندارن بهش توهین کنن!

مثلا عاشق هری پاترم. کسی دوست نداشت باهاش کاری ندارم. اما خوشم نمیاد هی چندین و چند مرتبه بهم بگن شیطان پرستیه! تو که میخوای مومن باشی حق نداری همچین چیزایی ببینی!

 

37: از آشپزی بدم میاد.

البته اگر هی نگن پاشو یه چیز بپز، حتی کلاسشو رفتن به شکل حرفه ای هم دوس دارم. اما وقتی خیلی گیر میدن پاشو یه چیز بپز و فلان، به شدت ازش بیزار میشم .

 

38: سریع تایپ میکنم. اما تایپ 10 انگشتی بلد نیستم.

 

39: خوشم نمیاد وقتی درگیر نوشتن یه چیز یا خوندن یه کتاب یا صحبت با کسی، یا چت کردن مهم یا جدی با یه نفر هستم، یکی هی بیاد باهام حرف بزنه. تمرکزم بهم میریزه و کلافه میشم.

 

40: کوه نوردی و دوچرخه سواری و یه سری فعالیت های ورزشی سنگین که حس میکنم موقع انجام دادنشون بدنم داره قوی میشه دوست دارم :))

وقتایی که تو مبارزه یا میت زدن انقد میت میزنم که روی پام کبود میشه ( تعمدا این کار رو نمیکنم، اگر تعمدا باشه این کار رو درست نمیدونم) رو دوس دارم.

وقتی بعد ورزش سنگین ماهیچه هام درد میگیره حس میکنم دارم قوی میشم. و خیلی کیف میکنم.

از فیلم هایی هم که تلاش کردن و ناکامی های موقع تلاش و آخرش موفقیت رو نشون میدن، به شدت خوشم میاد.

اگر همچین فیلمایی میشناسین، بهم معرفی کنین:)

 

41: از ادبیات انگلیسی کلاسیک خوشم میاد.

موقع خوندن کتابای شهید آوینی خیلی حس خوبی دارم.

کتاب نوجوان روانشناسی خیلی دوس

کتاب های فلسفی، منطقی ( مخصوصا اگر قواعد منطق و فلسفه رو لا به لای یه داستان اورده باشن) خیلی لذت میبرم.

 

42: از جمله افرادی نیستم که چشم انداز خیلی روشن برای 10 سال آینده (مثلا) دارن. اما خیلی دوس داشتم از اینا باشم.

اما هفتگی، روزانه، ماهانه و سالانه برنامه ریزی میکنم. ( روازنه و هفتگی گاهی. سالانه و ماهانه سعی میکنم همیشه)

 

43: خطم ریزه. اما به نظرم ربطی به اعتماد به نفس نداره واسه من.

چون منظم تر میشه  و اینجوری خطم بهتره ریز مینویسم.

هرچند اعتماد به نفسمم ، تو بعضی موارد مخصوصا، خیلی قوی نیست

 

 

میخواستم 30 تا بنویسم.

43 تا شدو

بیشتر از اینم میتونستم حتی!

 

به نظرم هر سال باید یدونه ازینا بنویسیم و با سال پیش مقایسه اش کنیم.

شناختمون از خودمون چقد دقیق تر شده. چقد پیشرفت داشتیم. چقدر پسرفت داشتیم.

 

 

لحظاتتون پر ازیاد خدا. علی علی

 

 

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پاییز

چون که نازنین است وی!

یا مُزَیِّن

(ای زینت دهنده)

 

 

بچه ها!

اومدم بنویسم استاد کاف همیشه قبل امتحان درساش، یه پیام بهم میداد با این مضمون که :« خسته امتحانا نباشید.

خدا قوت.

امشب مناسب و کافی بخوابید صبح حتما صبحانه میل کنین»  و اینها

بعد میگفت این پیامو بذارم تو گروهمون بچه ها هم ببیننش

بعد این ترم نداد.

فکر کنم انقدر سرش شلوغه که نه تنها این پیام دوست داشتنی همیشه شو نداد بهمون، که فردا هم وقت نخواهد داشت و من باز حرف هامو باید نگه دارم.

 

 

ینی من تصمیم گرفتم اینو بیام بنویسم براتون. رفتم مفاتیحمو پیدا کنم ببینم الان باید کدوم اسم خدا رو بنویسم اول پست. مفاتیح و گرفتم. گوشیمو نگاه کردم پیام داشت

باورتون نمیشه که استاد همین پیام و گذاشته بود :))))

 

جالب بود برام.

 

 

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پاییز

فردا فلسفه دارانیم :))

یا کریم

 

 

فعلا این برنامه نصفه برای بهمن!

  • به تلاش برای اول وقت خوندن نماز هام ادامه بدم. اگر نخوندم تنبیهش همون تنبیه ماه پیش ( به ازای هر نمازی که دیر شد یه نماز قضا هم علاوه بر نماز اصلی بخونم)
  • هر ماه یه قسمت از پولم رو پس انداز کنم
  • حتی شده آخر ماه! هر جای ماه که شد، یه فعالیت اقتصادی شروع کنم! حتی در حدِ کوچکِ راه انداختن اون پیج برای اکسسوری های دخترونه
  • به صبح ها حدودای 6 بیدار شدن ادامه بدم. حتی بعدش که قرارم با ف.سین تموم شد

 

فردا امتحان فلسفه....

 

درس خوندن همینجوری خوبه... یکدفعه میرسه به غروب و تاریک میشه یک غمی میاد به دلم که ادامه دادن درسه سخت میشه.

 

 

خدایا! اون دعایی که کردم درمورد جلسه فلسفه؟ خواااهش میکنم باز هم! :)

 

 

شبتون پرازیاد خدا

علی علی

 

 

پ.ن: دعا کنین نمره فلسفه هم 20 شه.

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پاییز

و اینک :)) در دی چه کردیم

یا نور

 

 

خب بریم برا جمع بندی برنامه های دی ماه

 

تقریبا موفق بودم. خودم راضی بودم. اما خب اینکه برنامه سختی نذاشته بودم هم موثر بود. :)))

هرشب مسواک زدم. ( البته یک شب بعد مسواک دوباره یه چیز خوردم نرفتم بعدش باز مسواک بزنم.)

چادرمو تقریبا هر روز تا کردم. (اون روزایی که تا نشد یا شسته شده بود آویزون بود خشک شه یا بیرون نرفتم.)

 

ولی!

درمورد کارهای خونه

کلا موفق نبودم!

فک کن! 5 تا کار در روز رو نتونستم انجام بدم!

 

 

برای بهمن؟

خیلی خسته ام. حوصله برنامه ریزی ندارم.

اومدم اینجا بنویسم یکم از بی حوصلگیم کم شه!

 

+کلِ دی، فقط یه کتاب شهید آوینی رو خوندم! فقط آغازی بر یک پایان!

ینی از اول 98 اولین ماهی بود که انقد کم کتاب خوندم.

 

 

+فک کنم استادِ جان هم امتحان داره. اگرم نداشته باشه به هرحال به شدت مشغوله و وقت نداره. چقدم دلم تنگ شده براش

واسه امتحان منطق بچه ها اومده بود از دور دیدمش :) چه خوشحال شدم :)

 

 

+امتحان امروز و افتضااااح دادم! ینی قشنگ معدلم به خاطر یه دو واحدی مزخرف میاد پایین! اگه به تبعش فلسفه 4 واحدی رو هم افتضاح ندم البته!

تصمیم داشتم از امروز واسه خوندن فلسفه شرو کنم.

فعلا که شرو نکردم. ساعت 10 دقیقه ب 7 شبه. آیا شرو میکنم!؟

 

 

+میخواستم جزء برنامه بهمنم بذارم صبح ها زود بیدار شدن.

از وسطای دی با ف سین قرار گذاشتیم. تا الان صبحا زود بیدار شدیم. دیگه واسه بهمن ادامه همون برنامه است. برنامه جدیدی نیست.

اما جدا واسه کتاب خوندنم یه فکری بکنم! بهمن حداقل سه تا کتاب بخونم!

 

پیرزنی که تمام قوانین را زیر پا گذاشت رو شروع کردم. واقعا هم بامزه و جذابه. اما همش میخوره به امتحانا میذارمش کنار. بعد که شرو میکنم دوباره ادامه ش رو خوندن باز تایم زیادی نمیتونم بخونم میخوریم به امتحان بعدی :)))

ان شاءالله اول اونو تموم کنم تو بهمن!

دی ماه 3 تا کتاب گرفتم از کتابخونه. تا الان دو بار تمدیدش کردم! دیگه پیرزن رو تموم کنم میرم سه تاشو میدم! اگه خواستم بخونم بعدا میگیرم! شاید یکی بخواد بخونه. زشته همش دست منه اینها!

 

 

+دلم برا قلمِ جین آستین تنگ شده.

 

+هیچ فیلمی هم نمیبینم تقریبا! بجز یه سریال چینی که شروع کرده بودم که اون بیچاره هم در عین جذابیت زیادش هی عقب افتاد. البته قسمتاشم زیاد بودا.

خلاصه اونم تموم نکردم. کلی سینمایی جدید هم دارم که هیچی و ندیدم.

 

+بعد وسطِ اینهمه چیز میز که گفتم، یه سری جلسه و اینا هم باید میرفتم! فردا هم باید برم.

باشگاه که دی نرفتم اصا. تو فکر اینم که این ماهم ثبت نام نکنم. آزمونمون که عقب افتاد به خیلی انگیزه ام ضعیف شد. بعد در کنارش چند روز یه اتفاقاتی افتاد نشد برم، بیشتر سرد شدم.

 

+آقا من تو امتحان قبلی گفتم چه حس خوبی دارم به امتحانای این ترم!

ینی واسه این امتحان قشنگ هرچی حسِ افتضاح بود اومد سراغم که فک نکنم امتحان ها همیشه موجودات نرم و لطیف و دوست داشتنی ای هستند!

 

 

+وای اینهمه غر زدم براتون یادم رفت خبر مهم رو بدم!

بچه بهار به دنیا اومد :)

زهرا خانم. نازنینِ کوچکم :)

واسشون میخواستم هدیه بگیرم، مامان میگه واسه بهار میخوای بگیری یا بچش؟

میگم بچشو دوست دارما. اما بهار و بیشتر دوس دارم. و بهارخیلی زحمت کشید. پس برا بهار میخرم :))

 

+دو سه روز پیش رفتم دیدن یکی از بچه های قدیمی مون. هیأت خونگی داشتن

اون هم بچش سه ماهشه.

عزیز مهربونم :) چقد کوچولو و نرم بود بچش :)) فنچ :)

 

 

+به ف سین میگم امتحان مو افتضاح دادم. 14، 15 بشم نهایت

میگه نه. 18 میشی. 2 نمره کلاسی رم میگیری

میگم نه بابا. 18! واقعا بد دادم.

میگه رو حرف من حرف نزن!

 

:)))

 

+لحظاتتون پرازیاد خدا. علی علی

 

(اول بهمن)

 

پی نوشت:

این رنگی ها مربوط به برنامه ریزی های ماهانه است

این رنگی واسه ف سینه

و این مخصوص استاد کاف

 


۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پاییز