زندگیِ دور و بر ما

کلبه جدید "پاییز و بهار"

۳ مطلب در مهر ۱۴۰۱ ثبت شده است

دعا و غزل حافظ و یادداشت...

یا کریم

 

 یه مدته یکم زمان از دستم در میره. سرما خوردم و به خاطر اینکه باید بیشتر استراحت کنم، و از اون طرف خیلی بد خوابم میبره اکثر شبها، وقتی که خوابم، آلارم گوشیم زنگ هم بزنه تا جایی که میتونم دیرتر بیدار میشم. که حالا که اینهمه تلاش کردم برای خوابیدن، حالا که خوابم برده بذار بخوابم...

البته فکر میکنم سرمام که خوب بشه، حالم بهتر میشه. بیشتر میتونم برنامه ریزی کنم برای خواب و بیداریم...

بولت ژورنالم و خیلی وقته سر نزدم... یه حالت خستگی و رخوت بهم دست داده که حوصله برنامه ریختن ندارم. وقتی برنامه میریزم هم تا بی حوصله میشم بی خیالش میشم. همه میدونن که آقت برنامه ریزی همینه! که وقتی خسته بشی بی خیالش بشی... چون ذهنت عادت میکنه که لزومی هم برای انجام دادن این برنامه وجود نداره...

ولی برای اینکه دیگه خیلی هم همه روتین هامو از دست نداده باشم، چند تا روتین جدید برا خودم به وجود آوردم... 

1 روزانه یه دعایی رو سعی میکنم صبح بخونم، زیارت عاشورا هم معمولا شب. ولی اگر در طول روز هم بخونم اوکی عه. مهم یکبار خوندنش در روزه برام.

2 هر روز یک غزل از حافظ میخونم. فعلا بیشترین فایده ای که برام داره، تلفظ و درست خوانی و عادت کردن به حافظ خوانیه. ولی حالا تو بلند مدت تصمیم دارم با شرح بخونم جاهایی که متوجه نمیشم رو.

3 نوشتن یادداشت روزانه فکر هام یا اتفاقاتی که توی روز افتاده، تو دفترچه یادداشتی که پشت تقویمم داره... یه تقویم زرد دارم که توش سعی میکنم هر روز بنویسم.

 

فعلا همین سه تا. 

البته تو کانال بله ام هم سعی میکنم هر روز یه کار کوچیک خوب بگم که باهم سعی کنیم انجامش بدیم. ولی خب خودمو خیلی هم مجبور نمیکنم... فقط وقتایی که خودمم میخوام اون کارا رو انجام بدم مینویسم.

 

تب کتابخونیم خیلی یهویی فروکش کرد. تو این ماه 7 تا کتاب خوندم و بعد از هفتمی، یهو انگار باتری خالی کردم...

الان در حال خوندن کتاب " هفته چهل و چند" با سرعت مورچه ای ام... احتمالا اصلا مهر تموم نمیشه و اتمامش میفته آبان ماه!

و در حال دیدن فیلم "استارتاپ" که بعد از چند وقت نداشتنِ فیلمی که جذبم کنه، واقعا غنیمته و خوشحالم که دارم میبینمش. 

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
پاییز

بریده های جدا جدا از امروز و دیشب

یا من عَفوه فضل

 

1 شیرینی ساق عروس مربایی، مزه همان شیرینی مربایی های قدیمی را میدهد. اصلا به خوشمزگی ساق عروس با آن خامه سفید وسطش نیست. انگار آن خوشمزگی، مخصوص عروسی ها باشد...

.

2 حافظ خوانی را چند روز است شروع کردم.

روزی یک غزل... کوتاه است. شعرخوانی را تقویت میکند. اما اینطور نیست که بگویم آن غزل را کامل میفهمم. بهتر از کاری نکردن است.

 بیتی از غزل امروز که دوستش داشتم این بود:

آتش فکند در دل مرغان نسیم باغ

زان داغ سر به مهر که بر جان لاله بود

.

3 پتوسم جوانه تازه زده...

تو هم در وجود من جوانه میزنی. یاد بهار می افتم...با اینکه در آستانه ی پاییز قدم گذاشته ایم.

.

4 دیشب، همانطور که خیابان ها را قدم رو متر میکردیم، رسیدیم جلوی گل فروشی. گفتی:" به مناسبت 9 ربیع برات میخوام گل بخرم."

بعد هم یک گل صورتی ملیح انتخاب کردم. آقای گل فروش گفت این گل ها تزئین ندارند ها!

تو گفتی :" آن کارت تقدیم را میشود بدهید؟"

بعد آقای گل فروش، گلمان را توی طلق شفاف پیچید و ربان سفید زد و کارت را به آن چسباند. انگار از ذوق توی چشم هامان، دلش نیامده بود بی هیچ تزئینی بگذارد برویم :))

5 زندگی نه بی فراز است و نه بی فرود. هر بار گردونه حس و حال درست کردم، دوباره برایم اثبات شد...

.

6 دیشب برای اینکه یک ماهی تابه پیاز، همه سوخت و سیاه شد حسابی عصبانی شدم. بعد هم نشستم به گریه کردن...

آدم گاهی برای چه چیزهایی گریه اش میگیرد! :))

.

علی علی

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
پاییز

بریده ای طولانی از احوالات و نظراتم :))

یا صادق الوعد

 

1 سلام :) بعد از مدتهای مدید دارم مینویسم... انقدر حرف های زیادی توی سرمه، که به ذهنم اومد توی چند تا پست منتشرش کنم.

فکر میکنم اگر توی هر پست، فقط به یه موضوع بپردازم صحبت ها منسجم تر میشه. ولی اگر مثل اکثر نوشته هام، توی هر پست یک تکه از ذهنم رو با نوشتن خالی کنم، راحت تره.

فعلا این اولین پست بعد از مدتها رو، ملغمه ای از چیزهای مختلف میگم. شاید بعد تر ذهنم رو انسجام بیشتری دادم و تیکه تیکه تو پست های مجزا نوشتم. 

 

 

2 چند وقت پیش، داشتم به این فکر میکردم که چقدر توی وبلاگم، از نظراتم در مورد اتفاقات اجتماعی، کم مینویسم.

بعد به این فکر کردم که چندین علت داره: اولا: این صحبت ها، بحث های زیادی در پی خودش داره. چون تو هر نظری داشته باشی، موافقین و مخالفین خودش رو داره و خیلی ها حوصله بحث کردنشون، جدا ستودنیه! من از اون دسته افراد نیستم مع الاسف...

دوم اینکه این بحث ها ممکنه موجب کدورت و ناراحتی بشه. که دلم نمیخواست دوستانم رو از خودم برنجونم. ولی بعد به این نتیجه رسیدم که اینکه هیچی نگم، بهم حسی شبیه خود سانسوری میده. خوشم نمیاد... میتونم آرزو کنم که بحث های احتمالی، موجب بروز کدورت نشه... ولی خب. به هرحال اینجا وبلاگ منه... نمیشه به خاطر اینکه عده ای نظرشون با من مخالفه، نظر خودم رو ابراز نکنم!

سوم: هجومی که به عقایدی مثل اعتقادات من ، توی فضای مجازی میاد... توهین ها، تحقیر ها و بدون اینکه ما رو آدم های واقعی بدونن، منکر حضور ما شدن ها و... موجب شده تو رخوت و لاک خودم فرو برم. این هم برام دلنشین نیست قطعا.

و خلاصه که تصمیم گرفتم صحبت کنم :))

 

 

3 : قبل از اینکه اینستاگرام فیلتر بشه، به خاطر جنگی که بین عقاید افراد مختلف به وجود اومده بود، و اینکه حوصله بحث ها و استدلال های دو طرف رو نداشتم، اینستا رو پاک کردم.

بعد از چندی، با دوستام تماس تصویری گرفتیم و در مورد قضایا با هم حرف زدیم و تحلیل هامون رو گفتیم. چون هرچند میگم حوصله بحث های دنباله دار رو ندارم، ولی خب به این که عقیده ام رو بیان کنم احتیاج داشتم. دوستام هم لزوما همه همفکر با من نبودن. هرچند تفاوت هامون اونقدر زیاد نبود.

بعد از چند روز هم که واتس آپ قطع شد...

خب میتونم بگم این دوتا نرم افزار، هیچکدوم اونقدر محبوب من نبودن. ولی برام پر استفاده بودن. و اینکه یکدفعه فیلتر بشن، برام ناراحت کننده بود.

بعد تو یه گروهی، یکی از بچه ها نوشته بود از این فرصت استفاده کردند برای اجرای طرح صیانت. اون موقعی که بازار اظهار نظر در مورد این طرح خیلی گرم بود، من چون به همه ابعادش احاطه نداشتم و دقیق طرحشون رو نخونده بودم ، هیچ نظری نداده بودم. بعدها طرحو کامل خوندم. به نظرم یه جاهاییش درست بود. یه جاهایی اشتباه...

ولی به هر حال، چه من موافق این طرح باشم و چه مخالف، اینکه تو همچین موقعیتی، بخوان به بهونه اغتشاش ها، فیلترینگ این دوتا نرم افزار رو هم دائمی کنند، برام ناراحت کننده است و به نظرم این، یه برخورد غیر صادقانه است.

بعدها تو کانال های خبری و جاهای دیگه هم شنیدم که همینو میگن که میخوان به این بهونه، این طرح رو کامل اجرا کنن. و همچنان ناراحتم و امیدوارم اشتباه باشه نظرشون و همچین قصدی نداشته باشن. چون این کارو اشتباه میدونم.

 

 

 

4: نظرات یه سری افراد رو تو نرم افزار طاقچه، کنار بریده کتاب هایی که میگذاشتن میخوندم، چقدر بعضی نظر ها از نفرت سرشاره. کاش همین افراد، گه گاه هم حرف هاشون رو صرفا با بیان منطقی و استدلال هاشون بگن. نه که فقط نفرت پراکنی کنند. این کارِ القای ناامیدی و فحش و فحش کاری، فقط قلب آدم رو به درد میاره.

 

 

5: خیلی وقته به این نتیجه رسیدم با موج های خبری رسانه ای همراه نشم. نمیدونم شما سریال « پینوکیو» کره ای رو دیدید یا نه، یا سریال های خبرگزاری محور به هر حال...

وقتایی که یه موج رسانه ای به وجود میاد و همه حس میکنن باید اظهار نظر بکنن، تا وقتی خیلی توی ماجرا و موضع خودشون غرق شدن، نمیتونن مسئله رو از بالا و دید کلی ببینن. موجب میشه خیلی از اظهار نظر ها صرفا احساسی و بی مبنا باشه. بازی خوردنِ رسانه ای باشه... یکی یه چی گفته، و خیلی ها سر گفته اون، موضعی میگیرن که به حق نیست. هرچند حرف نفر اول اصلا پایه و اساس نداشته و حتی خیلی وقتا دروغ بوده!!

حتی وقتی دروغ بودنش مشخص بشه هم، انقدر از اون ماجرا فاصله گرفتن که باورشون میشه لابد روند همینطوری هست و حالا این مسئله دروغ بوده شاید یه اتفاق این چنینی راست هم افتاده باشه که ما نمیدونیم!!!

مثال بزنم معلوم بشه منظورم، بعد مثال واقعی از این روزها میزنم. فک کن بگن آقای الف، رفته تخم مرغ های مرغ همسایه رو شکسته. اون دزده و به اموال بقیه آسیب میزنه.

بعد این دهن به دهن گشته. تا جایی که آقای الف بدنام شده. بعد معلوم میشه خبر دروغ بوده... ولی انقدر تو روند تبدیل شدنش به چهل کلاغ، این داستان پر و بال گرفته که مردم وقتی میشنون فلان روز آقای الف تخم مرغ ها رو نشکسته بوده، میگن از کجا معلوم؟ شاید فردا یا پس فرداش شکسته... شاید قبلا هم میشکسته ولی ما خبردار نمیشدیم؟! و پیامد های اون دروغ اول، همینجور باقی میمونه...

 

مثال واقعی این روزها: فوت حدیث ... که میگفتن پلیس ایران اونو کشته... ولی در حقیقت این فرد اصلا نمرده بوده و حتی با شبکه های ماهواره ای مصاحبه کرده و از زنده بودنش خبر داده! ولی همچنان تو فضای مجازی، آه و ناله و ناراحتی عده ای برای فوت حدیث رو میتونید بخونید...

و پروژه های کشته سازی های مشکوک دیگه ای که معلوم شد اسلحه ای که فرد خورده و فوت شده، اصلا اسلحه پلیس نبوده و بعدها کاشف به عمل اومده خود احزاب کوموله دمکرات طرف رو با اسلحه های خودشون کشتن. ولی موج چی؟ موج خبریش، بعد از افشای دروغ بودنش هم متوقف نشد.... همچنان عده ای حس میکنن همه اینها توسط پلیس ایران کشته شدن...

 

و نهایتا، تو کدوم کشور، عده ای میریزن بیرون و به اموال عمومی آسیب میزنن و پلیس رو کتک میزنن و فحش میدن و همه چی، بعد پلیسه بهشون گل میده؟

رفتار پلیس کشور های دیگه با اغتشاش گران شون رو که دیدیم دیگه. هیچ جا جواب خرابی به بار آوردن تو جامعه، قربون صدقه رفتن نیست.

 

 

ولی !

درسته که من مخالف همراهی با موج سواری رسانه ای هستم و اخبار بی بی سی و اینترنشنال و ... برای من، اخباری هستن که دروغشون معلوم شده است ورسانه ای که بارها دروغ بگه، دیگه به حرفش اعتماد نمیکنم. ولی

مسئله متفاوتی که وجود داره، اینه که باید برای اعتراض ها، برای نظرات مخالف، بستر های قانونی طرح بشه تا مردم حرف بزنن! نمیشه که اگر میخواستن حرف بزنن بستر نداشته باشن و بعد که فشار عصبیت ها بالا زد، بگیم همشون اغتشاش گر هستن.

نه، عده ای از اونها واقعا مردم معترض بودن که صداشون شنیده نمیشد. ولی صداشون، همین که خواست شنیده بشه و نشست های افراد مختلف در مورد موضوعاتی که تو اعتراض ها مطالبه میکردن برگزار داشت میشد، قضیه با یه سری اغتشاش گر و تجزیه طلب و ... ترکیب شد فوقع ما وقع! دیگه همونقدر هم شنیده نمیشه!

 

ساده لوحانه است که بعد از اینهمه اتفاق و مسئله مختلف که تو کشور دیدیم، فکر کنیم که نهههه اینا همه معترض بودن. این ثابت شده است که کشور ما، دشمن زیاد داره. ( حالا با دلایلش تو این پست کاری ندارم. البته اونم بحث های مفصل داره) معلومه که وقتی یه جاهایی دُمِ مجاهدین خلق میزنه بیرون، یه جاهایی داعشی و یه جاهایی سلطنت طلب و تجزیه طلب و ... که اصلا خواسته شون، با خواسته اولیه اعتراض متفاوته، این بیرون ریختن ها دیگه صرفا اعتراضی محسوب نمیشه...

 

+مسائلی از این قبیل رو، وقت هایی که میگیم، سریع! ینی سریییع ها، بهمون میگن شما ها که ساندیس خورید و فلان و بهمان...

کاش همونطور که افراد دوست دارن حرفشون شنیده بشه و بتونن استدلال بیارن، بذارن ما هم استدلال بیاریم و بهمون انگ های مختلف نزنن! همونطور که میگم «همه افرادی که بیرون بودن اغتشاش گر نبودن» باید بپذیریم « همه کسانی که دیدگاه هایی دارن و پای نظام اسلامی ایستادن؛ از حکومت حقوقی نمیگیرن و با تمام نظرات و اتفاقاتی که تو همین حکومت میفته هم موافق نیستن!»

به نظرم افرادی که سریع برچسب میزنن، افرادی هستن که یا اونها هم، مثل من که گفتم گاهی حوصله بحث با مخالفین رو ندارم، حوصله بحث با یه فرد مخالف رو ندارن و در حال حاضر اشباعن :))

یا افرادی هستند که کلا خوششون نمیاد استدلال کنن برای حرف هاشون، میخوان حرف های شنیده شده تو مجازی، ماهواره، یا از زبان دیگران رو مو به مو نقل کنن بدون اینکه درموردش فکری بکنن یا تحقیقی کرده باشن. برای همین هم وقتی بخوای استدلالی حرف بزنی، در حالیکه اولین جمله فرد مقابلت، صرفا با دیدن چادرت، اینه که میگه تو هم ساندیس خوری پس حرف نزن! یا شما ها همه حکومتی هستید و فلان، دیگه راه بحث و گفت و گوی معمولی رو میبندن.

 

همونطور که دو دسته سازی، از طرف حکومت، یا طرفدارانش بده و مردم باید کنار هم باشن و اینها، از طرف مخالفینش هم بده! و انقدر که میگن مذهبی ها یا موافقین موجب دو دستگی مردم میشن و به این موضوع و افراد دو دسته ساز، پرداختن؛ به مخالفین و عملکرد های نفرت پراکنانه و حرف های توهین آمیزشون پرداخته نشده به نظرم!

اگر به این حرف که «اتحاد بین مردم خوبه و مردم باید عقاید همدیگه رو بشنون و با هم سر یه اظهار نظر معمولی، دعوا نداشته باشن، » اعتقاد ماست، نباید استاندارد دوگانه داشته باشیم و وقتی موافقین خودمون رو دیدیم حرف ها رو قبول کنیم و با دیدن مخالفین، سریع لب باز کنیم به توهین و ناسزا و زیر پا گذاشتن مقدسات و اعتقاداتش تا حرص خودمون رو خالی کنیم و کاری کنیم عصبانی بشه... :))) برای مصالحت آمیز زندگی کردن تو یه جامعه با اعتقادات مختلف، افراد باید یاد بگیرن به هم توهین نکنن و در بحث های منطقی، اگر میخوان خط قرمزی از طرف مقابل رو نقض کنن، صرفا با استدلال باشه و مودبانه! اونم تاکید میکنم: تو بحث های « منطقی» نه بحث های کوچه خیابونی که زمانش بسیار محدوده و هیچ کدوم از طرفین، قصد ندارن ذهنشون رو باز بذارن و عقیده شون رو بگن و عقیده طرف مقابل رو بشنون....

 

 

6 : میخواستم کلی حرف دیگه هم بزنم. ولی خیلی طولانی شد.

فلذا :))) فقط اینو بگم که کتابی که این روزها میخونم:« 4 روز در صف برای تماشای جنگ ستارگان » هست. فیلمی که میبینم هم سینمایی آخر وایوت اور گاردن.

وقتی تموم شدن میام نظرمو در موردشون میگم. کلی فیلم و کتاب هم این مدت دیدم و خوندم که نشد بیام چیزی درموردشون بنویسم. حالا بعدا لینک ویرگول خودمو میذارم اینجا، درمورد یه سری کتاب ها که برای چالش طاقچه میخونم اونجا مفصل صحبت کردم. بقیشون هم شاید یه پست گذاشتم و درمورد هرکدوم، به شکل جمع و جور و چند خطی نظر نوشتم :))

 

7: کلی وقت بود ننوشته بودم ها. بیاید بگید حالتون چطوره؟ بین کسانی که من دنبالشون میکنم خیلی کم مطلب جدید میذارید :")

هم مطلب بذارید هم بیاید حالتون رو بگید

 

علی علی

 

۷ نظر موافقین ۹ مخالفین ۲
پاییز