یا من هو فی حکمته لطیف

ای که در حکمتت با لطف و عنایتی

 

 

لوسی عزیزم سلام.

حال بچه هایت چطورند؟ آقای کشیش سالم و سرحالند؟

حالا در حال نگارش چندمین جلد از «آن» هستی؟ جلد های قبل را خوانده ام. خیال انگیز و همانطور که خودت میدانی شادی بخش بودند.

خیلی کار خوبی کرده ای که به جای لوسی ماد مونتگمری ، مختصرا ال ام مونتگمری را انتخاب کردی. حقیقتش دوست داشتم اگر روزی میخواستم کتابم را چاپ کنم، با تخلص پاییز.نون چاپ شود. اما حالا قوانین چاپ و نشر اینطور است که اسم کامل نویسنده در شناسنامه کتاب نوشته میشود.

یادم هست کتاب های قدیمی اینطور نبود. مثلا تا مدت ها نمیدانستیم « میم. مؤدب پور» زن است یا مرد! بعد فهمیدیم هم زن دارد هم مرد... که البته مرتضی مشهور تر بود.

به نظرت اگر بدهم روی جلد بنویسند « پاییز» ممکن است کتاب از دیدرس عده ای از فامیل ها و آشناهامان حداقل محفوظ بماند؟ کاش میشد خودم انتخاب میکردم بین کسانی که میشناسم چه کسانی کتابم را بخوانند.

کتاب را به ضمیمه برایت ارسال خواهم کرد.

آنجا هوا چطور شده؟ بهار از پنجره تان به داخل اتاق نمی خزد؟

دیشب اینجا به حدی گرم بود که همان ملحفه ای که رویم انداخته بودم هم موجب میشد از گرما راحت خوابم نبرد. و از لطافت هوا اگر بپرسی خبرت میکنم که عالیست.

الآن صدای ترقه ها از پنجره سمت راست جایی که برایت نامه مینویسم به گوشم میرسد. امشب چهارشنبه سوری است. همان رسمی که برایت در نامه یکی مانده به آخر، بین رسوم سال نو تعریف کرده بودم.

به نظرم کارشان از ترقه گذشته. انگار بمب تولید کرده اند. آنقدر که صدای بعضی شان بلند است! تو فکر کن از پشت شیشه دو جداره انقدر صدا می آید اگر دوجداره نبود چه میشد!

در نامه آخرت احوال « ف.سین» را پرسیده بودی. خوب است. کم و بیش صحبت میکنیم.

دلم میخواهد الآن باهم در دشت های بادخیز شمال قدم میزدیم و تعریف میکردم از بعدِ آن ماجرایی که برایت گفتم، چه ها گذشت.

دیروز توی راهرو، همسایه مان از مادرم پرسید چندی پیش خانه تان سر و صدایی بود. مراسمی داشتید؟ گفتیم که عقدکنان من بود. بامزه خندید و تبریک گفت.

راستی در عکس آخری که برایت فرستاده بودم، پرتو روسری صورتی دارد. برای اینکه میخواستی بشناسی اش میگویم.

یک عکس هم از این روزهایم به ضمیمه ارسال میکنم.

لوسی نازنینم. رویت را می بوسم. منتظر خواندن کتاب های زیبای بعدی ات هستم. فعلا با لحظاتِ آن و گیلبرت و فرزندانشان خوش میگذرانیم. گفته بودی جلدهای بعدی میخواهی از جنگ هم بنویسی.... آن ها را هم مشتاقم که بخوانم.

از جین خبری داری؟ او هم در حال نگارش کتاب جدیدی است؟

اگر با او هم مکاتبه داری سلام گرم را برسان.

دوست دارت. پاییز.

 

 

( به تاریخ همون موقع که لوسی در حال نوشتن آن شرلی بود.... پاییز. ن)

 

 

 

پی نوشت:

بله :)) رفتم یه نامه قدییییمی برات آوردم ننه :))

آقا مثلا من تو زمان هم حرکت کرده بودم. تقدم و تاخر زمانی و اینکه میم مودب پور واسه اون زمان نیست و جین آستین با لوسی آنچنان مکاتبه زیادی نداشته رو میدونم :)) 

قرار بود بازی مون بدون قانون باشه. منم هرچی دلم خواست گفتم.

 

 

پی نوشت 2:

ال. ام. مونتگمری نویسنده کتاب های آن شرلی هستش. 3 تا پسر بچه داشته و همسرش کشیش بوده.

متاسفانه تو زندگیش برخلاف شادی ای که به مخاطب کتابهاش میده، افسردگی هایی رو تجربه کرده و زندگی شادی نداشته.

 

 

پی نوشت 3:

چالش رو آقا گل شروع کردند.

من به دعوت مهناز عزیزم نوشتم

دعوت میکنم از پرتو و زلال و لبخند